بازگشت

امام حسين (ع) و مبارزه با بدعت ها


بدعت آن است كه چيزي را در دين وارد كنند كه در دين نيست و يا چيزي را كه كتاب و سنّت حرام كرده اند، حلال كنند، و يا آن چه را حلال كرده اند، حرام بدانند. به اين عمل از جهت تازه و نو بودن بدعت مي گويند.







بدعتهاي اهل كتاب



هر پيامبري را كه خداوند براي بندگانش مي فرستاد و با آنان دين و احكام مي آورد،پس از وفات و غيبت آن پيامبر مدت كمي نمي گذشت كه شياطين سودجود و فرصت طلب ، به عنوان هاي مختلف ، احكام آن دين را تحريف و تغيير مي دادند و بدعت هايي رادر آن مي گذاشتند و به نحوي آن بدعت ها را توجيه مي كردند، و اصطلاحات فريبنده اي رابه كار مي بردند، مانند مصلحت ، اهم و مهم ، مقتضي زمان ، و از اين قبيل واژه هايي كه مي توان به وسيلة اين واژه ها متدينان بي خرد را اغوا كرد، چنان كه آيات قرآني به اين امركراراً اشاره مي فرمايد: «يحرفون الكلم عن مواضعه ».



اين بدعت ها و تحريف ها را به گونه اي وارد مي كردند، كه نه تنها در احكام و شرايع دين بلكه در مسائل اعتقادي نيز انحراف و بدعت ايجاد مي شد مانند: عيسي پسر خدا، وعزير پسر خدا و تثليت و سه گانه بودن خدا كه آيات فراواني در اين زمينه ، ضمن اشاره به اهل كتاب و رد كردن اين اعتقادات ، آنان را به كافر بودن محكوم مي كند.







بدعت هاي خلفاي فاسد



همواره شياطين هر زمان ، اين شيوة شيطاني را تعقيب كردند تا زماني كه خداونددين اسلام را (كه برترين اديان الهي است ) به توسط بهترين برگزيدگانش محمد بن عبدالله(ص) فرستاد و آشكار نمود. حضرت رسول (ص) پس از اين همه ، تلاش و تحمل رنج و مشقّت ، دين مقدس اسلام را در ميان مردم ترويج كرد و به دستور مؤكد خداوند،خليفه و جانشين پس از خود را منصوب نمود. اما هنگامي كه چشم از دنياي فاني بربست و هنوز آب غسل بدن مباركش به كفن خشك نشده و بدن مطهر آن حضرت دفن نشده بود، حراميان منافق و سود جويان فرصت طلب ، در خفا گرد هم آمدند و نص حكم خداوندرا تحريف كردند؛ يعني ، خلافت امير مؤمنان (ع) را كه خداوند تعيين كرده بود و آية تبليغ ولايت را براي اوّلين آيه تحريف كردند و آن را خليفه اختراع كردند، سپس احكام الهي رايكي پس از ديگري ، تحريف كردند؛ چنان كه بعد دومين آيه ، آية ارث بود كه تحريف كردند و ابوبكر دروغي را به رسول خدا(ص) نسبت داد و گفت : ما گروه پيامبران بربازماندگان ، ارثي نمي گذاريم و آنچه كه از ما بماند از آن بيت المال است .



فخر رازي در تفسير خود، ذيل آية مزبور، بر اين حديث چندين اشكال وارد مي كندو مي گويد: «بماند كه اين گفتة ابوبكر خلاف نص ّ قرآن است ... اضافه بر آن پيغمبر(ص)يك فرد حكيم و دانا است ، هرگز سخن بيهوده و بي ربط نمي گويد و مسئلة ارث پيغمبر(ص) به ابوبكر مربوط نيست . چگونه پيامبر(ص) به كسي چيزي بگويد كه با اوربطي ندارد، در حالي كه كساني مربوط به ارث بودند، مانند ابن عباس و حضرت اميرمومنان (ع) و حضرت فاطمه 3 كه اينان از عقلا و دانايان بودند كه اگر بنا بود پيغمبردربارة ارث چيزي بگويد، به طريق اولي ' به اينان مي گفت ، در حالي كه پيامبر خدا(ص) به آنها چيزي نگفته بود.»



آري از اين قبيل بدعت ها و انحراف ها در دين از جانب مدعيان خلافت غاصبان در دين وارد آورند كه زمينه را چنان براي يزيد بن معاويه هموار كرد كه بسيار آسان نه تنهاغصب خلافت نمود بلكه شتاب زده مبادرت به تحريف و بدعت در احكام دين مقدس اسلام كرد.







مبارزه با بدعت گذاران واجب است



آري ، بني اميه در واقع يزيد را براي از بين بردن دين اسلام و محو قرآن براي خلافت و حكومت برگزيده بودند. اما حضرت سيدالشهدا(ع) ، چنان در برابر اين دسيسه ها و بدعت هاي بني اميه منفعل و بي تاب شده بود كه ديگر تاب قرار و سكوت رانداشت زيرا رسول خدا(ص) فرمود:«اءذا رأيتم أهل الريب و البدع من بعدي فاظهروا البرائة منهم واكثروا من سبّهم والقول فيهم و الوقيعة و با هتوهم كيلا يطمعوا في الفساد في اءلاسلام و يحذّر هم النّاس و لايتعلمون من بدعهم يكتب الله لكم بذلك الحسنات و يرفع لكم به الدرجات في الآخره ؛



هرگاه پس از من با گمراهان و بدعت گزاران در دين برخورد نموديد با صراحت وآشكارا با آنان مخالفت كنيد و از آنها برائت بجوييد و به آنان بدگويي گوييد و آنان رابي ارزش كنيد و هر چه زشتي است به آنان نسبت دهيد، تا ميان مردم بي ارزش شوند ونتوانند در دين اسلام فساد ايجاد كنند و از آنان دوري و كناره گيري كنند، بدعت هايشان رانياموزند كه خداوند براي هر كلمه اي كه بر آنان گوييد، حسناتي را ثبت خواهد نمود و براي آن ، درجاتي را به شما خواهد افزود.»



افزايش هاي بدعت هاي يزيد



هر روز از گوشه كنار گزارش هايي دربارة تغيير احكام الهي و ناديده گرفتن ارزش هاي ديني مي رسيد؛ يك روز گزارش مي رسيد كه قصرنشينان يزيد، به دستور يزيدشراب را حلال كرده اند و روز ديگر حرام ديگري را مباح و حلال كرده اند و اگر فرد باايماني پيدا مي شد و نهي از منكر مي كرد، با برخورد توجيه گرانة اموي ها روبه رو مي گرديد، و يا اورا تكفير و محكوم به مرگ مي كردند.



لذا حضرت سيدالشهدا(ع) بر اساس رد اين بدعت ها و انحراف هاي ديني حركت جهادي خود را آغاز نمود، زيرا پيغمبر خدا(ص) فرموده بود:



«اءذا ظهرت البدع في اُمتي فليظهر العالم علمه و اءلّا فعليه لعنة الله و الملائكه الناس اجمعين ؛ هرگاه بر امتم بدعت ها آشكار شد، پس حتماً بر عالم باد كه علم خود راآشكار كند وگرنه لعنت خداوند و تمام فرشتگان و همة مردم بر او خواهد بود.»



و اين يك دستور الهي بر علما است .







امام حسين (ع) اهل بدعت را به مبارزه مي طلبد



شكي نيست كه مصداق بارز و برجستة «عالم » حضرت امام حسين (ع) بود، و لذاهنگامي كه خواست ، حركت كند فرمود: «اءن كان دين محمد لم يستقم اءلّا بقتلي يا سيوف فخذيني ؛



اگر بنا باشد دين جدم ]با اين دسيسه ها سقوط مي كند[ و برپانمي شود مگر به ريختن خون من ، پس اي شمشيرها مرا دريابيد.»، پس آن حضرت در آغاز نامه هايي كه به گوشه كنار بلاد فرستاد، مسلمانان را از بدعت هايي كه يزيد در دين وارد كرده بود، آگاه نمود و آنان را برحذر كرد، و در ضمن حركت و قيام خود، به آنان ابلاغ نمود كه اي مسلمانان من به جهاد با بدعت گزاران و دشمنان قسم خورده دين اسلام مي روم كه آنان قصد دارند، دين اسلام و قرآن را از بين ببرند.







امام حسين اهداف قيام خود را بيان مي كنند



امام به برادرش محمد بن حنفيّه نوشت كه بعضي از عبارات آن چنين است :



«واءني لم أخرج أشراً و لابطراً و لامفسد و اءنما خرجت لطلب اءلاصلاح في اُمة جدّي (ص) و أريد أن آمر به المعروف و أنهي عن منكر و أسير بسيرة جدي و أبي علي بن أبي طالب (ع) ؛



همانا من به قصد سركشي و خون ريزي و ظلم قيام نكردم بلكه براي اصلاح امت جدّم (ص) قيام كردم و قصدم امر به معروف و نهي از منكر بود و سيرة من همان روش جدم و پدرم علي (ع) است .»



سپس عزم بيت الله الحرام نمود كه در موسم حج دسيسه هاي يزيد و بني اميه راكه دشمنان قسم خورده اسلام بودند، در جمع مسلمانان كه براي حج گرد آمده اند، افشاكند. وقتي كه به مكه فرود آمد، بيانيه هايي را دربارة بدعت ها و انحرافات در دين اسلام ،صادر نمود و به هر كس كه مي رسيد، علم خود را در اين باره و رسوا كردن بني اميه ظاهرمي كرد، آن گاه عمال بني اميه افشاگري هاي آن حضرت را براي يزيد بن معاويه گزارش كردند و يزيد هنگامي كه از حركت آن حضرت با خبر شد، سي نفر از شياطين بني اميه راكه سلاح ، زير پوشش خود مخفي كرده بودند، مأمور كرد كه حضرت سيدالشهدا(ع) را به قتل برسانند.



اگر چه به پرده هاي كعبه آويزان باشد، حضرت از نقشة بني اميه مطلع شد و به سوي مدينه حركت كرد، و بار ديگر به روضة جدّش رسول خدا(ص) رفت و اوضاع اسلام ومسلمانان را با قبر جدّ بزرگوارش در ميان گذاشت و مشغول دعا و نماز و راز و نياز شد. سربه سوي آسمان بلند كرد و عرض كرد: پروردگارا، اين قبر پيامبر تو محمد است و من فرزندپيغمبر تو هستم ، خود از حال من باخبري ، خودت مي داني كه من مي خواهم امر به معروف و نهي از منكر كنم ، پروردگارا تو را به صاحب اين قبر قسم مي دهم ، مرا به راهي كه رضاي تو و رسولت است ، راهنمايي كني ، سپس بسيار بگريست .







رسول خدا امام حسين را به جهاد با بدعت ها مي فرستد



لحظاتي به خواب رفت ، در عالم رؤيا خود را در آغوش جدّش رسول خدا(ص) ديدكه به او مي گويد:



«حبيبي يا حسين كأنّي أراك َ عن قريب مرمّلاً بدماك مذبوحاً بارض كربلا؛ فرزندم برو به سوي شهادت ، زود است تو را به خاك و خونت آغشته بنگرم ....»



فرزندم تو بايد براي دين شهيد شوي ، آن گاه از خواب بيدار شد به دستور جدّش رسول خدا(ص) بي درنگ عمل كرد و به حركت خود ادامه داد.







درخواست ها كه از رفتن منصرف شود



در هر حالي كه بزرگان مدينه ، هر كدام از باب نصيحت ، حضرت را از رفتن به عراق منع كردند، حضرت (ع) چون چيزي را مي ديد و آنان نمي ديدند و اين بدعت ها وانحرافات امويان را در اسلام بزرگ ترن خطر احساس مي كرد، برخورد با بدعت را ما فوق زندگي در دنيا مي ديد.



لذا هر كدام را به يك نوع مجاب مي كرد و از آنان مي گذشت و به حركت خود ادامه داد، و شايد اگر آن حضرت (ع) به حركت خود ادامه نمي داد، همة هستي اسلام از بين مي رفت .



اهداف بني اميه از انتخاب يزيد براي خلافت



بني اميه با تلاش فراواني به وسيلة تبليغات وسيع ، قداستي براي يزيد پديد آوردندو به گونه اي چهرة منحوس يزيد را، مقدس و والامقام نماياندند كه اگر يزيد، حكمي راصادر مي كرد، مردم بدون چون و چرا آن را باور مي كردند. او به جايي رسيده بود كه مي توانست تك تك احكام اسلام و ارزش هاي اسلام را يكي پس از ديگري مندرس ونابود كند، زيرا يزيد اين موقعيت چناني را از دو اهرم بزرگ به دست آورده بود:



1- اموال بيت المال را در اختيار داشت كه معاويه به مدّت چهل سال آن مال هاي فراوان را ذخيره كرده بود و بي درنگ همة اين اموال در اختيار يزيد قرار گرفت و اومي توانست با اين مال بسيار، هر كاري را كه اراده كند، انجام دهد؛



2- حقد و كينه و دشمني هايي كه بني اميه از جنگ بدر در سينه ها داشت ، (همان طوري كه در دعاي ندبه آمده : أحقاداً بدرية و حنينيّة ) دست به دست هم داده بود كه اسلام و مسلمانان را نابود كنند، اين دو امر نيرومند و قوي يزيد را بر عرشة قدرت و مقام ، عليه دين اسلام و مسلمانان جرئت داده بود.



اين مطالب از حوادث حركت امام حسين (ع) به دست مي آيد، طبري در تاريخ خود مي گويد: حضرت امام حسين (ع) در زمين بيضه ، ميان دو لشكر، لشكر خود و لشكرحرّ بن يزيد بن رياحي پس از حمد و ثناي الهي فرمود: اي مردم حضرت رسول خدا(ص)فرمود: هر آن كس كه سلطان جائري را ببيند كه حرام خدا را حلال كند و پيمان خداوند رابشكند، و خلاف سنت دين رسول خدا عمل كند، و در ميان بندگان گناه ستم را رواج دهد،و آن كس عليه او كاري نكند و سخني در رّد او نگويد، اين حق خداوند است كه كيفر وعقاب او را با همان سلطان يك سان قرار دهد، اي مردم ، همانا گروه بني اميه به پيروي شيطان رفتند و از اطاعت خداوند سرپيچي كردند و در دين خدا رخنه و فساد ايجاد كردند،و حدود الهي را تعطيل نمودند و اموال بيت المال را حيف و ميل كردند و حرام خدا را حلال كردند و من سزاوراتر از ديگران به امر خلافت هستم ...







عزم راسخ آن حضرت براي مبارزه با بدعت ها



و در كتاب حلية الأولياء نقل شده هنگامي كه لشكريان يزيد، صحراي كربلا را پركردند و جنگ قطعي شد، حضرت امام حسين (ع) رو كرد به اصحاب خود و فرمود: اوضاع را چگونه مي بينيد! مردم دنيا از اسلام برگشتند و همه چيز واژگون و محيط دنيا مانندشوره زاري تلخ شده و چيزي از آن جز پس مانده اي در چاله ها و چراگاهي پس مانده باقي نمانده ، آيا نمي بينيد به احكام دين حق عمل نمي شود و از بدعت ها و باطل ها نهي وجلوگيري نمي شود.... تا اين كه مومن به لقاء الله رغبت نمايد، سپس فرمود: «اءنّي لا أري الموت اءلّاسعادة و الحياة مع الظّالمين اءلّا برما؛ اكنون مرگ را جز سعادت و زندگي را با ستم گران جز بدبختي و خواري نمي بينم .»



و در بحار نقل شده در روز عاشورا به حضرت ابا عبدالله(ع) گفته شد، به حكم عموزاده ات يزيد فرود آي تا از مرگ رهاي يابي ، فرمود: نه به خدا قسم ، هرگز دست ذلّت به شما نمي دهم و مانند برده ها فرار نخواهم كرد، سپس اين آيه را تلاوت كرد: *اءنّي عُذْت ُبِرَبِّي وَرَبِّكُم مِن كُل ِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِن ُ بِيَوْم ِ الْحِسَاب ِ*؛



من به خداي آفرينندة من و شما و همة عالم ، از شر هر كافر متكبري كه به روزحساب ايمان نمي آورد، پناه مي برم ، و از او ياري مي طلبم .



سپس فرمود: مرگ با عزّت بهتر است از زندگي با ذلّت و اين ابيات را انشا نمود.



الموت خيراً من ركوب العارو العار أولي من دخول ناري



والله ماهذا و هذا جاري



با حوادث روز عاشورا و بعد از آن ، اسارت اهل بيت (ع) پرده از چهرة جنايات يزيدبر كنار مي رود و از آن حوادث جريحه دار، شهادت علي اصغر(ع) است كه اگر علت شهادت علي اصغر طفل شير خوار حضرت سيدالشهدا (ع) هميشه تحقيق و بررسي شود،مطالب مهمي به دست مي آيد. كه واقعيت ها را آشكار مي نمايد.







شهادت علي اصغر بدعت گزاران را رسوا كرد



1- بني اميه به طوري براي يزيد و خلافتش تبليغ كرده بودند كه مسلمانان ، يزيدرا خليفه به حق رسول الله مي دانستند. هر حكمي را صادر مي كرد، حكم خدا مي دانستند.شهادت علي اصغر تمام تبليغات دروغ را بر ملا و خنثي نمود.



2- مخالف يزيد را كافر و مهدور الدم مي دانستند، كه شهادت علي اصغر نقاب اسلامي را از چهرة يزيد برطرف كرد و ثابت شد كه يزيد كافر است و دين اسلام از گزند اومصون باقي ماند.



3- هر كه بدعت هاي يزيد را نمي پذيرفت ، فوري از جهت مرتد شدن به قتل مي رسيد، ولي شهادت علي اصغر ثابت كرد كه يزيد و طرف دارانش بويي از دين نبرده اندو او دشمن دين و بشريت است .



4- چنان بدعت ها گسترده و بسيار بود كه رفته رفته بيم محو اسلام احساس مي شد، و شهادت علي اصغر چنان يزيد را از ولايت بر اسلام نزد مردم ساقط كرد كه كسي ديگر جرئت نمي داشت ، بگويد شراب خوردن به دستور يزيد حلال است ، و يا بدعت ديگري را مباح بداند.



5- اگر شهادت علي اصغر نبود، بيم آن بود كه خون همة شهدا از بين برود و بني اميه باقي بمانند و كسي ديگر سوگواري نكند، و مي گفتند، مردي ، مردي را كشت و كشته شد و تمام شد، ولي شهادت علي اصغر اين عذر را از مردم گرفت و ديگر براي مردم سخني نگذاشت ، جز انزجار و تنفر وجدان ها از بني اميه را افزود و نام يزيد را نزدوجدان هاي دوست و دشمن متنفّر و زجر آور نمود.



6- لذا هنگامي كه حضرت قنداقة علي اصغر را آورد، چنان لرزه به اندام قوم افتادكه نقل كرده اند: «كادالقوم أن يتفرّقوا؛ نزديك بود كه لشكر از هم بپاشد» و لذا عمر سعد كه در تنگناي سختي قرار گرفته بود و از اين امر بسيار وحشت زده شد، ديگر نمي توانست كاري كند جز دستور به شهادت رساندن آن طفل را، هر چند در ظاهر تير به حلقوم طفل شيرخوار حسين پرتاب شد و او را شهيد نمود، ليكن در واقع عمر سعد دستور داد تير به ريشة كاخ نشينان بني اميه نشانه رود.



با همين تير، ريشة بني اميه و يزيد قلع و قمع شد و نقاب قداستي كه به وسيلة آن براي انحراف دين و بدعت به چهره گذاشته بودند، شكافته شد، و چهرة حقيقي مخوس آنان برملا و آشكار كردند، آن گاه حقيقت موزيانه و شرير يزيد و بني اميه بر همه دنيابرملاشد.







كشانيدن يزيد براي محاكمه علني در مجلس شام



پس از رسوايي بني اميه و پس از آن كه بر همه ، آشكار شد كه هدف يزيد و بني اميه از بدعت گذاشتن در دين ، نابودي اسلام و محو آن بوده و يزيد و بني اميه دشمنان قسم خوردة قرآن و اسلامند اكنون نوبت محاكمة علني يزيد خليفه نماست ، اين رسالت رابايد كسي بر عهده گيرد كه فوق العاده باشد و سختي ها و مشقّت هاي طاقت فرسايي راتحمل كند. در اين رسالت دو مأموريت را بايد انجام دهد.



اول يزيد خليفه غاصب را به پشت ميز محاكمه جلب كند؛



دوم ، او را به اقرار به ماهيت الحادي و مشرك بودن خود و اين كه هدف از ايجاداين بدعت ها در دين اسلام جزء دشمني با دين اسلام و نابودي آن بوده ، وادار كند.







اعترافات خليفة جنايت كار بر كفر الحاد و دشمني با اسلام



آن وقتي كه پارة تن حيدر كرّار با غرور و عزت ، به يزيد نهيب زد كه يابن الطلقا تورا چه به دين ، تو كسي هستي كه گوشت و پوست و استخوانت از خون شهداي اسلام روييده شده . تو كوچك تر از آني كه بتواني رخنه و انحراف در دين اسلام ايجاد كني ، بدان اي يزيد تو بازنده اي و آگاه باش كه برادرم حسين نقشه هاي تو و هم دستانت را بر ملا كردتو و پيروانت از بين رفتيد، آن گاه خليفة بدعت گذار از كلمات آن عليا مخدره حضرت زينب كبرا(ع) دهشت زده و وحشت كرده ، جام شراب را در ملاء عام برداشت و نوشيد، تافسق و فجور خود را با اين حركت آشكار كند، سپس به الحاد و مشرك بودن خود اعتراف كرد و اشعار ابن زبعه را كه در جنگ احد به تلافي كشته شده هاي كفّار بدر گفته بود، بر زبان آورد:



لعبت هاشم با لملك فلا خبر جاء ولا وحي ٌ نزل



ليت أشياخي بِبدر شهدواو يقولوا يا يزيد لا تشل



مردم اهل شام و اهل مجلس كه اكثر شاد و خرّم در آن مجلس بودند، شگفت زده ومبهوت با تعجب از حركات و اعتراف يزيد بر كفر و مشرك بودن خود، فرياد لعن بر يزيد وبني اميه سر دادند و همة بني اميه رسوا و ماهيت تمام بدعت گذاران بعد وفات پيغمبرخدا(ص) تا آن روز آشكار شد.



حقيقت دين اسلام به سبب شهادت حضرت سيدالشهدا(ع) از گزند يزيد واتباعش مصون شد و قيام حضرت ابا عبدالله الحسين (ع) و شهادت او و يارانش عبرتي براي هر بدعت گذار و درسي براي هر مجاهد و عالمي شد.


حسين درياب