بازگشت

امام حسين (ع) و تربيت ديني


مقدمه



مهم ترين امتياز انسان از ساير موجودات عالم ، قابليت رشد و استعداد كمال دروجود اوست و هويت انسان در پرتو همين ويژگي معنا پيدا مي كند،چه اين كه ارزش واقعي او در گرو پيمودن مسير كمال و به فعليت رساندن استعدادها و شكوفايي خلاقيت هاي باطني او مي باشد، و از اين روست كه آفريدگار جهان ، همه موجودات هستي را در مسيررشد و به خاطر پرورش و تكامل وي آفريده است .



در اين راستا، اگر انسان در ساية عوامل تربيتي ، راه رشد و تربيت صحيح رابپيمايد به بالاترين درجه فضايل و كمالات انساني خواهد رسيد، به گونه اي كه ملائك ازرسيدن به مقام وي عاجز مي شوند. و اگر از روش تربيتي مستقيم منحرف شود،به موجودي پست و بي ارزش تبديل خواهد شد.



از سوي ديگر، به حكم آفرينش يكي از اوصافي كه در نهاد هر انساني به وديعه گذارده شده ،خصلت «الگوپذيري »است ، زيرا هر كسي مي كوشد به نوعي ازشخصيت هايي كه در انديشه او بزرگ و كامل هستند، پيروي كند و شيوه و مقام آنان راسرمشق خود قرار دهد.



اكنون بايد فرد الگوپذير را در شناخت شخصيت هاي كامل و جامع كه مي توانندراهنماي او باشند،ياري نمود، تا در مسير پر پيچ وخم و از ميان هزاران الگوي ساختگي ،خيالي و درست و يا نادرست راه درست را بيابد.



قرآن بهترين قانون تربيت وانسان ساز،به اين نكته عنايت دارد و براي تربيت وپرورش درست انسان ها،به معرفي چهره هاي نيك مي پردازد.از اين رو مي فرمايد: (و قدكانت لكم اسوة حسنة في ابراهيم ) و(لكم في رسول الله اسوة حسنة ).



بنابراين ، داشتن مقتدا و الگو براي پذيرش و پيمودن راه درست ، امري ضروري است .اگر چه نهضت عاشورا بسي تلخ و اسف بار بود و دل انسان هاي آزاده را جريحه داركرد،ولي يك حادثه معمولي نبود،بلكه با تمام وقايع تاريخ تفاوتي بس عظيم داشت . زيرارهبرش عصارة نبوت و رسالت پنجمين نفر اصحاب كسا،تجسم حق و اسلام راستين ،انسان كامل و تربيت شدة دامان رسول خدا(ص) است . امام حسين (ع) انساني الهي ،با هدف است كه افكار بلندش در جاي جاي اين قيام و حركت ، تبلوري ويژه يافته است كه در بيان نغزش نيز تبيين شده است ،كه فرمود:«و لكم في اسوة ؛ در من براي شماالگويي است ».



اكنون ما در اين پژوهش با عنوان «امام حسين و تربيت ديني » به ترسيم دوجنبة الگويي در اين زمينه مي پردازيم كه عبارتند از:



1 - از آن جايي كه سيرة تربيتي پيشوايان معصوم (ع) را مي توان به عنوان بهترين و كامل ترين شيوه و مدل تربيت ،ارائه نمود،نوشتار حاضر به برخي از روش هاي تربيتي امام حسين مي پردازد.



2 - از سوي ديگر، نهضت عاشورا از آغاز تا انجام ،مجموعه اي از الگوهاي ارزشمند در زمينة اخلاق وتربيت ديني است . در اين كاوش كوتاه به جنبه هاي ويژه اي ازالگوهاي فرهنگ عاشورا اشاره خواهيم نمود.بنابراين آنچه در اين مقال بررسي مي شود،در دو بخش شيوه هاي تربيتي امام حسين (ع) و الگوهاي تربيتي نهضت عاشورا تدوين مي گردد.



گفتار اول : شيوة تربيتي امام حسين (ع)



از آن جايي كه پايگاه عصمت ، كامل ترين انسان بر عالم خاكي است ، امام حسين (ع) نيز به حكم آيه : (انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا).



از همه پليديها مبرا و به همة صفات نيكويي كه ممكن است يك بشر داراي آن باشد،موصوف است .افزون بر اين كه خويشتن متصف به همه نشانه هاي كمال هستند،آمده اند تا ديگران را نيز با شيوه هاي تربيتي خود به كمالي افزون تر هدايت گرشوند.روش آموزش فضايل اخلاقي در عمل و گفتار ايشان جلوه اي قابل توجه دارد.



1 - رضا و تسليم



رضايت در مقابل آنچه خدا براي انسان مي خواهد نتيجة توكل و صفات دروني سالك طريق است . توكل در شخصي چون امام حسين (ع) جلوه هاي گوناگوني مي يابد،آن جا كه او هر آنچه از اموال به دستش مي رسد در راه محتاجان صرف مي فرمودند و هيچ گاه كسي از او چيزي درخواست نكرد، مگر آن حضرت به او عنايت فرمودند. ودر شعر خويش به اين توجه مي دهند:



و ان تكن الارزاق قسماًمقدرافقلة حرص المرء في الكسب اجمل



و ان تكن الاموال للترك جمعهافمابال متروك به المرء يبخل



- و اگر روزي و رزق تقسيم شده و مقدار، از سوي خداست ، پس حرص كمتر انسان در كسب و اكتساب نيكوتر است . - و اگر جمع كردن اموال براي ترك كردن است ،بنابراين ،به آنچه ترك خواهد شد چرا بايد بخل ورزيد و آن را صرف نكرد.



بخل ، نتيجه احتياج و كم بيني است و آن كه در اوج قلة توكل سير مي كند، هيچ گاه به كسي بخل نمي ورزد و در همة لحظات زندگي مادي و معنوي و زندگي و مرگ تسليم وراضي به امر خداوند است .



آنچه امام (ع) دربارة خويش مي گويد به گونه اي براي تربيت و آموزش ديگران است ،چه اين كه در منزل «غريب الهجانات » چهار تن به نام هاي «عمرو بن خالد»خادم عمر بن خالد،«مجمع بن عبدالله »و«نافع بن هلال »به همراهي «طرماح بن عدي » كه ازكوفه حركت كرده بودند؛ با امام مواجه گرديدند و امام پس از شنيدن شعر «طرماح » در مدح و ستايش آن حضرت فرمودند:



«انا والله لارجوا ان يكون خيرا ما اراد الله بنا قتلنا ام ظفرنا؛ به خدا سوگند!اميدوارم كه اراده و خواست خدا دربارة ما خير باشد، خواه كشته شويم يا پيروز گرديم ».



اكنون به جلوه هاي آشكارتري از تسليم و رضايت آن حضرت در سخنان ايشان اشاره مي كنيم :



الف ) در كنار مرقد جدّش رسول الله (ص) از خداوند مي خواهد آنچه براي او پيش مي آيد سبب رضايت او باشد:



«اَسئلك يا ذالجلال و الاكرام ، بحق هذا القبر و من فيه الا اخترت لي ما هو لك رضي ً و لرسولك رضي ؛ اي خداي صاحب جلال و كرامت بخش ،به حق اين قبر و كسي كه در ميان آن است ، از تو درخواست مي كنم كه راهي را در پيش روي من بگذاري كه موردخشنودي تو و پيامبرت باشد.»



ب ) وقتي «ابوبكر بن عبدالرحمن » نصيحت مي كند كه امام حسين (ع) به عراق نرود و شمه اي از سرشت و فرهنگ مردم كوفه را بيان مي كند،امام ضمن تشكر از اومي فرمايند: «آنچه خداوند مقدر نموده باشد انجام مي شود.»



ج ) در گفت و گويي با «ام هاني »خواهر امام علي (ع) هنگام هجرت امام ازمدينه ،سرشار از عاطفه و اشك با امام چنين مي گويد: «شنيده ام كه به سوي كشته شدن مي روي ؟»



امام (ع) در پاسخ مي فرمايند:



«كل ُ الذي مقدر و هو كائن لامحالة ؛ هر چه خداوند مقدر كرده است به ناگزيرانجام مي شود.»



د) امام حسين (ع) در وصيت نامة معروف خود كه منشور انقلاب عاشورا محسوب مي شود، مي نويسد:



«و ما توفيقي الا بالله عليه توكلت و اليه انيب ؛توفيقي براي من نيست مگر ازخداوند، و من بر او توكل مي كنم و به او شكايت مي برم .»



ه) وقتي «عبدالله بن مطيع »درباره مردم كوفه و تجربة آن مردم ، سخن مي گويد،امام به او مي فرمايد: «يقضي الله ما احب ؛ خداوند آنچه را دوست دارد مقدر مي كند.»



و) امام در همه برخوردهاي خويش درس رضايت و تسليم در مقابل خداوند رامطرح مي نمايد، تا آن جا كه در دعاي پاياني خويش در حالي كه بيش از ياران خود،زخم شمشير و تير و سنگ برداشته است مي گويد:



«صبراً علي قضائك يا رب لااله سواك ،يا غياث المستغيثين ،مالي رب سواك ولامعبود غيرك ،صبراً علي حكمك ؛ بر قضاي خود شكيبا هستم !پروردگارا معبودي جز تونيست ،اي پناه بي پناهان ،من غير تو پروردگار و معبودي ندارم ،بر خواست و ارادة تو شكيباهستم .»



2 - ايجاد خودباوري و تقويت عزت نفس



بسياري از مشكلات انسان ها، به ويژه جوانان از نداشتن روحية اعتماد به نفس وخودباوري ،ناشي مي شود و براساس گفتار امامان معصوم : كسي كه داراي عزت نفس است ،در جلوگيري و انجام ندادن خواسته هاي نفس اماره ،قوي تر است . ترس از ورود به اجتماع و اظهار انديشه ها،نپذيرفتن مسئوليت و بسياري از ناكامي ها و شكست هاعوارضي است كه پيامد حقارت و ذلت نفس است . بنابراين امامان شيعه به عنوان بهترين مربيان تربيت انسان ها شيوه هايي را براي تقويت شخصيت انسان ها، به ويژه جوانان ونوجوانان ارائه نموده اند،كه برخي از آن ها عبارتند از:



الف ) احترام و محبت به كودكان



پيامبر اكرم (ص) بارها امام حسن و امام حسين را در دوران كودكي مورد محبت واحترام قرار داده و بدين وسيله آموزشي براي ديگران و راهي براي بالابردن روحية اعتمادبه نفس را در شخصيت آنان ترسيم مي نمودند.



روزي پيامبر(ص) نشسته بودند كه دو كودك وارد شدند،پيامبر به احترام آن دو ازجاي خود برخاستند و به انتظار ايستادند، لحظاتي طول كشيد،آنان نرسيدند. رسول گرامي اسلام به طرف كودكان پيش رفتند و از آنان استقبال نمودند،بغل باز كردند و هر دورا بر شانة خود سوار كردند و به راه افتاده فرمودند:



«نعم المطّي مطيكما و نعم الراكبان انتما؛ فرزندان عزيزم مركب شما چه خوب مركبي است و شما چه سواران خوبي هستيد.»



آنان كه در دامان چنين رسولي به تكامل رسيده اند، هم چنان كه از خانواده هاي خود عشق و محبت آموخته اند در بذل آن به فرزندان و تقويت شخصيت آنان دريغ نمي ورزند. عبدالله بن عتبه مي گويد:



«روزي در خدمت سيدالشهداء(ع) بودم كه فرزند كوچك آن حضرت (امام سجاد(ع)) وارد شد امام او را پيش خواند و به سينه اش چسبانيد،پيشاني اش را بوسيد وفرمود: «بابي انت ما اطيب ريحك و احسن خلقك ؛پدرم به فدايت باد! چقدر خوش بو وزيبايي !»



آنچه تاكنون به قلم آمد تنها گوشه اي از درياي محبت آنان به ديگران به ويژه كودكان است .



ب )گزينش نام زيبا



نام هر شخصي ، نشانگر اعتقادات ، فرهنگ ، مليت او و خانواده اش مي باشد.افزون بر اين ، نام هر كسي هميشه و تا پايان بلكه بعد از آن همراه اوست ،صاحب نام زيبا وستودني ، درآينده به آن افتخار مي كند و احساس شخصيت مي نمايد، در مقابل ، صاحبان نام هاي نامناسب در آينده احساس حقارت كرده و رنج خواهند برد، روش عملي امام حسين (ع) گواه روشني بر اين نكتة مهم تربيتي است ،نام فرزندان آن حضرت عبارت است از: علي اكبر،علي اوسط ، علي اصغر، جعفر، عبدالله ، محمد، سكينه ، فاطمه ،محسن ، رقيه .



نام زيبا سبب مي شود ديگران ،او را به خاطر نامش تحسين كرده ،در مورد او فال نيكو بزنند، و اين سبب تقويت شخصيت او مي شود و اين نكته برايش ،فرح انگيز ونشاط بخش است ،هنگامي كه جنازة خونين «حر» را در آخرين لحظات زندگي به محضرامام حسين (ع) آوردند،امام در حالي كه با دستان مبارك ،صورت او را نوازش مي داد و خون چهره اش را پاك مي نمود،فرمود:



«بخ بخ لك يا حر، انت حر كما سميت في الدنيا و الاخرة ،و الله ما اخطأت امك اذ سمتك حرا، فانت و الله حرّ في الدنيا و سعيد في الاخرة ؛ به به !احسنت اي حر!تو آزادمردي ، چنان كه در دنيا و آخرت آزاده خوانده مي شوي ،سوگند به خدا! مادرت در اين نام نهادن اشتباه نكرده است ،به خدا قسم تو در دنيا آزادمرد و در آخرت سعادتمندخواهي بود.»



گاه نام زيبايي كه برگرفته از بزرگان مكتب است ، سبب احترام به وي مي شود و درتصميم گيري هاي سرنوشت ساز موثر است ،هنگامي كه «حسن مثني » فرزند ارشد امام مجتبي (ع) يكي از دختران امام حسين (ع) را خواستگاري نمود،امام انتخاب را به اوواگذار كرد و زماني كه حضرت ،سكوت حياآميز او را مشاهده كردند، فرمودند:«با دخترم فاطمه كه هم نام مادرم و شبيه اوست ازدواج كن ».



ج ) احترام به افكار جوانان



همان گونه كه پيش تر گفته شد، آن روز كه حسن مثني فرزند امام مجتبي (ع) ازيكي از دختران امام حسين (ع) خواستگاري كرد،امام فرمودند:



«اختر يا بني احبّهما اليك ؛فرزندم !هر كدام را بيشتر دوست داري انتخاب كن .درباره امام حسن (ع) نيز نقل شده است ،كه روزي «معاوية بن خديج »به عنوان خواستگاري به منزل ايشان آمد،امام به وي فرمودند:



«انا قوم لانُزّوج نساءنا حتي تستامرَهن ّ؛ما قومي هستيم كه دخترانمان را بدون نظر و مشورت با خودشان ،شوهر نمي دهيم .»



د) سلام كردن بالحني محبت آميز



«سلام كردن » از بهترين آموزه هاي دين ِ مبين اسلام است ،سلام يك نوع آغازارتباط اجتماعي با ديگران است . سلام نمودن به كودكان ، سبب رشد شخصيت و تقويت عزت نفس در آنان مي شود،امام حسين (ع) مي فرمايند:



«للسلام سبعون حسنة ،تسع و ستون للمبتدي و واحدة للراد؛سلام كردن هفتادحسنه دارد،شصت و نه حسنة آن براي سلام كننده و يك حسنه و پاداش ، براي پاسخ دهنده است .»



و پيامبر اكرم (ص) مي فرمايند: «پنج چيز را تا لحظه مرگ ترك نمي كنم كه يكي ازآنها سلام كردن به كودكان است ، تا بعد از من نيز به عنوان رسمي رايج باقي بماند.»



و امام حسن (ع) مي فرمايند: از مروت و جوان مردي ،انسان اين است ... كه حقوق ديگران را بپردازد و با بانگ رسا و دل پذير سلام گويد.»



3 - توجه و احترام به همسر



به گونه اي اجتناب ناپذير بايد قبول كنيم كه شخصيت همسر مي تواند سبب رشد وتكامل يا انحطاط خانواده و فرزندان گردد. احترام به همسر از مواردي است كه در تربيت فرزندان ، تأثيري قابل اطمينان دارد. مادري كه در خانه مورد احترام شوهرش قرار گيرد،باروحي سرشار از عاطفه و آرامش و احساس ، فرزندان خويش را تربيت مي كند، و در مقابل ،اگر روح او مورد تهاجم قرار گيرد و به شخصيت وي در منظر فرزندان تحقير و اهانت شود،بديهي است كه از روان سالمي نخواهد داشت .بنابراين آرامش خود را از دست مي دهد و اضطراب و نگراني او در فرزندان نيز اثر مي كند. مبتني بر چنين نكتة ژرفي و براساس تحقق حق همسر است كه روش تربيتي گفتاري و عملي امامان شيعه (ع) در اين باره شكلي از بهترين برخوردها با همسر است .



در روز عاشورا هنگامي كه «هلال بن نافع »عازم جنگ بود،همسر جوانش از رفتن او ناراحت شده و به شدت مي گريست ،امام حسين (ع) متوجه او شده و چنين فرمودند:



«ان اهلك لايطيب لها فراقك ،فلو رأيت ان تختار سرورها علي البراز؛ اي هلال !همسرت جدايي تو را نمي پسندد، تو آزادي و مي تواني خشنودي او را بر مبارزه باشمشيرها مقدم بداري .»



نمونة ديگري كه بيانگر،ارج گذاري پيشواي شهيدان است ،جايي كه امام حسين (ع) تكريم و گرامي داشت ِ همسر را به دوستانش سفارش مي كند و در پاسخ اعتراض آنان كه به فرش ها و پرده هاي نو در منزل آن حضرت اعتراض مي كردند،فرمود:



«انا نتزوج النساء فنعطيهن مهورهن فيشترين بها ما شئن ليس لنا فيه شي ء؛ ماپس از ازدواج ، مهرية زنان را پرداخت مي كنيم ، پس آنان هر چه را دوست داشته باشندمي خرند و ما دخالتي نمي كنيم .»



جالب توجه تر از همة مطالب گذشته ،ابراز محبتي است كه امام حسين (ع) به فرزند وهمسرشان مي نمايد،آن جا كه در اشعاري ، بالاترين سطوح تكريم فرزند و همسررا به تصوير مي كشد و مي فرمايند:





*



لعمرك انني لاحب داراًتكون بها سكينه و الرباب احبها و ابذل جل ّ مالي وليس لعاتب عندي عتاب

*



احبها و ابذل جل ّ مالي وليس لعاتب عندي عتاب احبها و ابذل جل ّ مالي وليس لعاتب عندي عتاب



- به جان تو سوگند!من خانه اي را دوست دارم كه در آن سكينه و رباب باشند.



- من آنها را دوست دارم و اموال خود را به آنان مي بخشم و كسي سزاوار نيست كه مرا سرزنش كند.



4 - گرامي داشت مقام معلّم



از آن جايي كه علم در اسلام داراي ارزشي بسيار است كه وصف آن محتاج نگارش كتاب هايي مي باشد،معلم نيز از جايگاه ويژه اي برخوردار است و گرامي داشت معلمان در روش و سيرة امامان شيعه جلوه اي زيبا يافته است :



جعفر، يكي از فرزندان امام حسين (ع) در نزد معلمي به نام «عبدالرحمان » درمدينه آموزش مي ديد،روزي معلم جملة (الحمدلله رب العالمين ) را به او آموخت .هنگامي كه جعفر اين جمله را براي پدر قرائت كرد،امام حسين (ع) معلم فرزندش رافراخواند و هزار دينار و هزار حلّه به او پاداش داد،وقتي به خاطر پاداش زياد به معلم مورداعتراض قرار گرفت ، فرمود: «هدية من كجا برابر با تعليم (الحمدلله رب العالمين )است ؟»



اين سخنان و همانند آن ،ارائه كنندة اين الگوي تربيتي است كه مال و ثروت دنيانمي تواند جاي گاه معنوي علم و تعلم را برابر آيد،بلكه براي هميشه تاريخ ارزش وجاي گاه علم بالاتر از مال و ثروت است .



5 - جبران نيكي ديگران به بهترين صورت



يكي از دستورات دل پذير و تربيتي اسلام اين است كه اگر كسي به شما بدي كرد،او را عفو كنيد واگر كسي به شما خوبي نمود، به بهتر از آن جواب گوييد. زيرا اين كار سبب گسترش نيكي ميان افراد جامعه و همدلي هر چه بيشتر مومنان به يك ديگر مي شود.



امام حسين (ع) يكي از جلوه هاي آشكار اين سخن است ، چه اين كه «انس بن مالك » مي گويد:



«نزد امام حسين (ع) بودم ،كنيزكي در حالي كه دسته اي ريحان به دست داشت ،وارد شد و آن را تقديم امام نمود؛حضرت فرمودند: تو را به خاطر خداوند آزاد كردم ،انس مي گويد: با تعجب پرسيدم كنيزكي براي شما دسته اي ريحان آورد و به شما سلام كرد.شما او را آزاد كرديد!؟ امام فرمودند: خداوند اين گونه ما را ادب كرده است ، زيرا كه فرموده است : «واذا حييتم بتحية فحيوا بأحسن منها أوردوها؛ زماني كه كسي به شما تحيت ودرود گفت ، شما نيز جواب او را به همان يا بهتر از آن بگوييد.» و جواب بهتر اين كنيز،آزادي اوست .



6 - تواضع و هم نشيني با فقراء



آنان كه براساس تربيت قرآني رشد يافته و ملاك و معيار فضيلت را تقوا مي دانند،هيچ گاه خود را به حساب نمي آورند.عياشي و ديگران روايت كرده اند:روزي امام حسين (ع) به گروهي از مساكين گذشت كه عباهاي خود را بر زمين انداخته و روي آن نشسته بودند و نان خشكي در پيش روداشتند و مي خوردند. وقتي كه حضرت را ديدند، اورا دعوت كردند. حضرت از اسب پياده شد و فرمود: خداوند متكبران را دوست ندارد و نزدآنان نشست و كمي نان تناول فرمود، سپس به آنان گفت ، همان گونه كه من دعوت شما راپذيرفتم ، شما نيز دعوت مرا بپذيريد. آنان را به خانه بردند و دستور دادند كه از آنان پذيرايي شود و آنان را انعام داده ، نوازش كردند.



7 - جاي گاه مادران شايسته



امروز بيشتر از گذشته ،مادر به عنوان مؤثرترين عامل تربيتي فرزندان ، مطرح است ، چه اين كه ساختار هويت افراد وابسته به همين نكتة ظريف است ،تا آن جا كه متون ديني ما بخشي از عوامل نيك بختي و يا تيره بختي افراد را مربوط به دوران بارداري مادرمي داند،زيرا،رفتار و حالات مادر در ابتدايي ترين تا پاياني ترين لحظات اين دوران ،درشكل گيري شخصيت آيندة كودك تأثير مي گذارد.



امام حسين (ع) نيز آثار تربيتي دامن مادران پاك و باعفت را تبيين مي نمايد و اثرعميق و ريشه دار آن را در زندگي افراد چنين شرح مي دهد:



«الا ان الدعي ابن الدعي قد ركز بين اثنتين بين السلة و الذلة و هيهات مناالذلة يابي الله ذلك لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت و انوف حمية و نفوس ابيه من ان نوثر طاعة اللئام علي مصارع الكرام ؛ ناپاك ، فرزند ناپاك ]عبيدالله بن زياد[مرا در پذيرش يكي از دو راه ،مجبور كرده است : بين مرگ و ذلت .اما هيهات ! كه ماذلت وخواري را بپذيريم ، خداوند و رسول او و مؤمنين و دامن هاي پاك و غيرتمندان بر مانمي پسندد كه اطاعت فرومايگان و پس فطرتان را بر مرگ با عزت و شرافت مندانه ترجيح دهيم .»



در اين بيان امام (ع) يكي از دلايل نپذيرفتن ذلت و خواري را،دامن هاي پاك مادراني مي داند كه زمينه ساز چنين انديشه اي است .و در روز عاشورا نيز براي بيدار كردن دل ها و اتمام حجت و برهان بر همگان نسبت خود را به حضرت فاطمه و خديجه متذكرمي شوند:



«انشدكم السهل تعلمون ان امي فاطمة الزهراء بنت محمد؟قالوا:اللهم نعم -انشدكم الله هل تعلمون ان جدتي خديجة بنت خويلد اول نساء هذه الامة اسلاماً؟قالوا:اللهم نعم ؛ شما را به خدا قسم مي دهم ، آيا مي دانيد كه مادر من «فاطمة زهرا» دختر محمد مصطفي است ؟گفتند:آري ، شما را به خدا قسم مي دهم ، آيا مي دانيدكه «خديجه دختر خويلد» نخستين زني كه اسلام را پذيرفته مادر بزرگ من است ، گفتند:آري .



وامام حسين (ع) به معاويه فرمودند:سعادت ما در اثر تربيتي است كه از دامن مادراني پاك و پارسا چون فاطمه و خديجه ،يافته ايم .



8 - بهره گيري از كلمات دلپذير در سخن



سخن گفتن به گونه اي معرف شخصيت كسي است كه لب به سخن مي گشايد و ازسوي ديگر، لحن و صوت و كلمات مي تواند در اطرافيان تأثيري سازنده و يا مخرّب داشته باشد. سخن نرم ،نيكو و محبت آميز مي تواند از مشكلات روحي و ناهنجاري هاي كودكان و نوجوانان بكاهد و محبت را در قلب و دل بزرگسالان ريشه دارتر نمايد،در مقابل تندخويي در سخن مي تواند سبب افسردگي ، گوشه گيري ، بدبيني و يا نااميدي در آنان گردد.اكنون نمونه هايي از ارتباط كلامي امام حسين با فرزندان و يارانش را تقديم مي نماييم .



الف ) در هنگام گفت و گو با دخترش سكينه براي تسكين دردهاي روحي وي ، اين گونه مي فرمايد:



«يا نور عيني ، كيف لا يستسلم للموت من لا ناصر له و لامعين ؛ اي نور چشم من !چگونه كسي كه ياوري ندارد،تسليم مرگ نباشد.»



ب ) آن هنگام كه برادرش عباس (ع) را براي جست و جو از علت حركت سپاه دشمن مي فرستد، علاقة قلبي خويش را به او با اين عبارت ابراز مي دارد:



«يا عباس ، اركب بنفسي انت -يا اخي - حتي تلقاهم فنقول لهم :مالكم ؟و مابدالكم و تسئلهم عما جاد بهم ؛ برادرم عباس ، جانم به فدايت ، سوار شو و به نزد آنان برو و بگوشما را چه شده است ؟چه مي خواهيد؟و از سبب آمدن سپاه بپرس .»



ج ) هنگامي كه قاسم (ع) از شهادت خود پرسيد،امام حسين (ع) به او چنين فرمود:



«اي والله -فداك عمك - انك لاحد من يقتل من الرجال معي ؛ آري ، عمويت فدايت باد، به خدا سوگند! تو هم در رديف مرداني هستي كه با من شهيد خواهند شد.»



د) و در آخرين لحظات هنگام خداحافظي ،امام سجاد(ع) را در آغوش كشيده ،فرمود: پسرم تو پاكيزه ترين فرزندان من هستي و بهترين خاندان من مي باشي ،تو ازطرف من ،سرپرست اين زنان و كودكان خواهي بود.



گفتار دوم : الگوهاي تربيتي قيام عاشورا



در راستاي تحقيق و پژوهش در عنواني چون «امام حسين و تربيت ديني »و براي كاوش در رسالت اسوه يابي و الگوپذيري ،لازم است مجموعه هاي فضيلتي را مورد مطالعه عميق و ثمربخش قرار دهيم ،تا از ميان پيچ وخم كوچه هاي تاريخ برجسته ها و ترازهايي را گزينش و به عنوان مدل زيستن و مردن معرفي نماييم ، زيرا زيستن و مردن هر دونيازمند الگويي وارسته و شايسته است .



مي توان گفت ، نهضت عاشورا از آغاز تا سرانجام ،صحنه اي است كه همة الگوهاي تربيتي را ارائه داده و خواهان هر اسوه و الگويي را كام ياب و سيراب مي كند،چرا كه مجموعة عاشورا تنها تبلور يك قيام ساده نيست ، بلكه سرايي است كه نمايندگان تمامي اقشار جامعه و در همه مراحل سني از كودك و خردسال ،نوجوان و جوان و ميان سال وپير،زن و مرد،تازه عروس و نوداماد و...در كمال نمونه برداري از انسان كامل ،درخششي خورشيدگونه پيدا مي كنند تا پرتو خويش را به همة عالم برسانند و سبب زنده شدن سلول هاي مرده در گوشه گوشة آن گردند.



بر اين اساس ،هر فردي در هر زمينه اي كه بخواهد،مي تواند الگويي مناسب براي آيندة خود برگزيند كه به برخي از آنها اشاره مي شود:



الگوي وفاداري



اگر چه امام حسين (ع) مي فرمايد:«فاني لااعلم اصحاباً اوفي ؛ همانا من ياوراني باوفاتر از يارانم نمي شناسم .» اما سرآمد همه وفاداران ، حضرت عباس (ع) است كه ايثارو فداكاري او مرهون تربيت صحيح علوي است .اكنون اين پرسش مطرح مي شود كه چراحضرت ابوالفضل (ع) الگوي وفاي صحنة كربلا معرفي مي شود؟دلالت آميزترين جواب به اين سئوال ،بررسي رفتار الگويي آن حضرت در كربلا است ، زيرا نه اين كه آن حضرت خود،در كربلا حضوري وصف ناپذير داشت ، بلكه سه برادر خويش را نيز در مورد ياري رساندن به امام حسين (ع) ترغيب و تشويق مي كرد و به آنان مي فرمود:



«يا بني امي تقدموا حتي اراكم قد نصحتم لله و لرسوله ؛ اي فرزندان مادرم (اي برادرانم ) شما زودتر سبقت بگيريد، تا من شما را در راه نصح ِ خدا و روش پيامبر ببينيم .»



و زماني كه شمر به عنوان سمبل دشمني با امام حسين (ع) براي حضرت عباس (ع) امان نامه مي آورد،حضرت اباالفضل در جواب فرمودند:



«تبت يداك ولعن ما جئتنا به من امانك ياعدوالله ، اتأمرنا أن فترك أخانا وسيدنا الحسين بن فاطمة و ندخل في طاعة اللعناء...؛ اي دشمن خدا،دستانت قطع باد!لعنت بر اماني كه آورده اي ،آيا ما را فرمان مي دهي كه برادر و سيدمان حسين فرزند فاطمه را رها كنيم و در طاعت تو درآييم ...»



از آن جايي كه عباس (ع) سمت علم داري لشكر حسين (ع) را برعهده داشت ؛ ازاين رو تا آخرين لحظه در كنار امام بود و تا آخرين لحظه عمرش با تمام توان از او دفاع كرد. در اين باره مي نويسند: وقتي علمي را كه اباالفضل در كربلا در دست داشت ،به درباريزيد آوردند، يزيد ديد آن پرچم جاي سالمي ندارد،پرسيد: چه كسي آن را حمل مي كرده است ؟ جواب دادند: عباس فرزند علي (ع). يزيد گفت :



«هكذا يكون وفاء الاخ لاخيه ؛ بايد وفاي برادر به برادر اين گونه باشد.»



اما اوج تجلي ايثار و فداكاري او زماني ظاهر مي شود، كه آب آوري تشنه ،با لب هاي خشكيده از سه روز بي آبي ،در امواج آب قرار گيرد و در نهايت تشنگي خود،به ياد تشنگي برادر و مولايش ،آب نمي آشامد و مي گويد:



«والله لا اذق الماء و سيدي الحسين عطشانا؛ به خدا قسم ! آب نمي نوشم ، درحالي كه آقايم حسين تشنه است .»



اين گونه پيروزي عشق و اعتقاد در اوج قله وفاداري و فداكاري تبلوري زيبا مي يابدواين سخنان و رفتار عباس فرزند امام علي (ع) در صحنة عاشورا، الگويي است براي ادب ، ولايت مداري ، ايثار، رشادت و فداكاري . اكنون با بيان اين نكته هاي دلالت آميز ووفاداري و فداكاري حضرت عباس (ع) پاسخ به پرسش مطرح شده در بحث الگوي وفاداري ، روشن است ؛ چه اين كه آيا كسي را مي يابي كه با دستان قطع شده نيز بكوشد تاآب را به كودكان خردسال مولايش برساند.



يافت ادب از ادبت آبروعشق برد نام ترا با وضو



وفا بود مات وفاداريت علقمه شاهد به فداكاريت



رسيد چون به علقمه پاي توگشت عيان چهرة مولاي تو



چو ديد چشمت رخ ارباب رانهيب آتشين زدي آب را



كه اي سپيد چهرة روسياه كي كنم از نوش تو عشقم تباه



من ز مي حسين باده نوشم به آب آبرو نمي فروشم



زجرعه اي روز مرا شب مكن مرا خجل ز روي زينب مكن



اسوة صبر و مقاومت



صحنة كربلا براي ياران حق ،سراسر صبر و استقامت است ،اما تا سخن از صبر ومقاومت به ميان مي آيد،نام زينب به عنوان «ام المصائب » در ذهن همگان خطور مي كند.



حضرت زينب 3 از طرفي مادر سه شهيد و خواهرِ هشت شهيد و عمة نه شهيد وخالة سه شهيد،نظاره گر به خون غلطيدن بيش از بيست نفر از نزديك ترين افراد خانواده خود بود.



از سوي ديگر، حامل رسالت كربلا و پيام رسان همة خون هايي بود كه در آن مسلخ به زمين ريخت . او بايد با سرپرستي كاروان اسيران از كربلا تا به كوفه و از كوفه تا شام وايراد خطبه و بيان حقايق و اهداف قيام امام حسين (ع) در تكميل رسالت كربلا،بر همة سختي ها چيره شود.



در سفر زينب از ابتدا تا سرانجام ،نكته هاي فراواني وجود دارد كه حكايت از روح بلند او دارد. البته ،با توجه به اين جستارها جايي براي شك نمي ماند كه او بهترين الگوي صبر و استقامت در برابر همه مشكلات و مصيبت هاي گوناگون است .



بنابراين ،اهداي فرزند به برادر،قبول نيابت خاص از سوي امام معصوم :،سخنراني در جمع شماتت گران آن هم در اوج بلاغت ،ابراز كرامت ولايت و توجه به انجام عبادت هاي مستحب در شورانگيزترين لحظه ها و دشوارترين زمان ها، همه و همه ،نمودي از نقش الگوي زينب 3 به ويژه در صبر و مقاومت را نمايان مي سازد.



الگوي بازگشت به خوبي ها



تحول دروني انسان ،در طول تاريخ گذشته ،سابقه اي ديرينه دارد و در كربلا نيزالگويي براي بازگشت به خوبي ها و رهايي از دام زشتي ها وجود دارد، كه ابتدا فرمانده مخالفان ، اما در پايان در زمرة بهترين ياران شهيد است .



روز عاشورا،آن گاه كه فهميد جنگ با فرزند زهرا،جدي است و از سوي ديگر،صداي كمك خواهنده و هدايتگر حسين (ع) را شنيد كه : «اما مغثيت يغيثنا لوجه الله »خود را به حضرت رساند و گفت :«من اولين كسي بودم كه بر شما خروج كردم ، اجازه بفرماييد اول كسي باشم كه در راه شما كشته بشوم ، با جدت مصافحه كنم .»



امام حسين (ع) بزرگ ترين الگوي كرامت و بزرگ منشي ،توبة او را پذيرفت و از اوخواست تا استراحت كند. اما او اصرار ورزيد و در آخرين لحظات ، امام بر بالين او دست برصورتش كشيد و فرمود: «انت الحر كما سمتك امك و انت الحر في الدنيا و الاخرة ؛توهمان گونه كه مادرت نامت نهاد، آزاده اي و تو در دنيا و آخرت آزاده هستي .»



كدامين نادم و پشيماني است كه سر بر زانوي خورشيد،در حالي كه يقين به پذيرفته شدن دارد،جان بسپارد.



الگوي پاي بندي به حجاب و عفاف



از جلوه هاي بارز الگوي تربيتي نهضت عاشورا،حضور زنان همراه با تعهد وپاي بندي آنان به حرمت ها و مراعات مسائل حجاب و عفاف است ،اين نكته نشانگر اين مهم است كه حضور زنان در بيرون از خانه براي دفاع از حق و ولايت ، به شرط آن كه حريم عفاف و حدود الهي رعايت شود ممنوع نيست ، بلكه گاه لازم و ضروري است .اهل بيت امام حسين (ع) در سفر كربلا منادي متانت و عفاف بودند،اگر چه سپاه كوفه به حريم آنان بي حرمتي كردند.



«ام كلثوم » دختر علي (ع) وقتي به كوفه رسيدند.در جمع انبوه حاضران به سخن پرداخت و وقتي كه مردم كوفه به تماشاي آنان آمده بودند، فرياد زد: «يا اهل الكوفه اماتستحيون من الله و رسوله ان تنتظرون الي حرم النبي ؛ اي مردم كوفه ! آيا از خداورسولش شرم نمي كنيد از اين كه به حرم و دودمان پيامبر نگاه مي كنيد؟»



هنگام ورود اهل بيت : به شام نيز،ام كلثوم ،شمر را طلبيد و از او خواست كه آنان را از دروازه اي وارد كنند كه اجتماع كمتري باشد و سرهاي مطهر شهيدان را دورتر نگه دارند، تا مردم به تماشاي آنها پرداخته ،كمتر به چهرة اهل بيت پيامبر(ص) نگاه كنند. اماشمر كه پليدي ذاتي او نمايان است ،كاملاً برعكس خواستة او عمل كرد و اسيران را ازدروازة ساعات وارد دمشق كرد.



همانند اين از حضرت سكينه نيز نقل شده است كه سهل بن سعد وقتي كه فهميداين اسيران از دودمان پيامبرند، جلو رفت و از يكي از آنان پرسيد،تو كيستي ؟گفت :سكينه دختر امام حسين (ع) پرسيد: آيا كاري مي توانم برايتان انجام دهم . من سهل ،ياور جدت رسول خدا هستم ، حضرت سكينه فرمود: به نيزه داري كه اين سر را مي برد،بگو جلوتر از ماحركت كند، تا مردم به نگاه كردن آن مشغول شوند و به حرم رسول خدا(ص) چشم ندوزند،سهل به سرعت رفت و چهارصد درهم به نيزه دار داد،او هم سر مطهر را از زنان دور برد.



نمونه دلالت آميزتر،اعتراض حضرت زينب 3 به هتك حرمت و دفاع از حجاب است . حضرت در كاخ يزيد خطبه اي بي نظير ايراد فرمود و در اين زمينه نيز فرمود:



«اي زادة آزادشدگان فتح مكه ، آيا اين عدالت است كه همسران و كنيزان خودت رادر پشت پرده ها قرار داده اي ، ولي دختران رسول خدا(ص) را به عنوان اسير،روانه كرده ،پرده هاي حرمت آنان را دريده ، چهره هايشان را آشكار ساخته اي و زير سلطة دشمنان ازشهري به شهري مي گرداني ،آن گونه كه مردم شهرها و آبادي ها و قلعه ها و بيابان ها به آنان مي نگرند و دور و نزديك ،چهرة آنان را تماشا مي كنند؟...»



الگوي تربيتي كه اكنون در پيامد اين جستارها،ارائه مي شود، اين است كه زينب 3 در تداوم خطي كه حضرت زهرا3 در حمايت از امام معصوم : و افشاگري عليه ظالمان داشت ، در نهضت كربلا دوشادوش حسين بن علي (ع) حضوري مؤثرداشت ،اما هيچ گاه موازين عفاف و حجاب را فراموش نكرد و اين گونه عفتي را به عنوان بهترين مدل تربيتي - ديني زنان جامعة اسلامي ارائه نمود.



بنابراين ، زينب كبري و دودمان رسالت ،چه با سخنان و چه با رفتارشان ،يادآور اين گوهر ناب گشتند كه كرامت انساني زن در ساية عفاف و حجاب تأمين مي شود. براي



زنان ،زينب و خاندان امام حسين (ع) الگوي حجاب و عفاف است ، اينان در عين مشاركت در حماسة عظيم و اداي رسالت حساس و خطير اجتماعي ، متانت و عفاف را هم مراعات كردند و اسوه و الگوي همگان شدند، تا آن جا كه امام سجاد نيز با تمام مشكلات مراقب شئون عفت و پاك دامني بانوان حماسة عاشورا بود و در كوفه به ابن زياد فرمود:



«مرد مسلمان و پاك دامني را همراه اين زنان بفرست ،اگر اهل تقوايي ؟»



الگوي تربيتي مواسات و ايثار



مواسات ، يعني ديگري را در مال و جان ،همانند خود ديدن و دانستن ،يا ديگري رابر خود مقدم داشتن ،كه يكي از زيباترين صفات معاشرتي است كه مورد تأكيد دين مبين اسلام قرار گرفته است ؛ به گونه اي كه در برخي از روايات در كنار نماز اول وقت جزءصفات ويژة مؤمنان و يا معيار و ترازِ شناخت شيعه از غير آن و وسيلة تقرب به خداست : «تقربوا الي الله تعالي بمواساة اخوانكم .»



حماسه آفرينان عاشورا بهترين الگوي اين خصلت برجسته بودند، بلكه آنان از«مواساة »نيز عبور كرده به ايثار رسيده اند،ياران امام نسبت به امام و ياران نسبت به يك ديگر چنين حالتي داشتند و از بذل هيچ چيز مضايقه نداشتند و به اين مواسات ،افتخارمي كردند.



شخص امام (ع) در راه كربلا پس از برخورد با سپاه حر،و گفت و گوي طولاني باآنان ،سرودة شاعري را بر زبان آوردند كه معنايش اين است :



«من به راه خودم مي روم ؛ مرگ ، براي جوانمردي كه نيت خير كند و جهاد نمايد و بامردان صالح ، مواسات به جان داشته باشد،هيچ عار و ننگ نيست .»



و در تاريكي شب به ياران خويش فرمود:



«من و اسانا بنفسه كان معنا غدا في الجنان نجّيا من غضب الرحمان ؛ هر كس باجانش ،با ما مواسات داشته باشد،فرداي قيامت در بهشت با ما خواهد بود و از خشم الهي نجات پيدا خواهد كرد».



يكي از زيباترين جلوه هاي مواسات -بلكه ايثار- وقتي است كه ميان اصحاب وبني هاشم ،پيش مرگي مطرح مي شود،آن گاه كه عباس (ع) به بني هاشم مي فرمايد:



«اصحاب ، غريبه به حساب مي آيند،بار سنگين را بايد اهلش بردارند. فردا صبح ،شما نخستين گروهي باشيد، كه به ميدان مي رويد،ما پيش از آنان به استقبال مرگ مي رويم ، تا مردم نگويند، اصحاب را جلوتر از خودشان به ميدان فرستادند...»



بني هاشم برخاسته ، شمشيرها را كشيدند و گفتند: «ما همه با تو هم عقيده ايم .»اما در سويي ديگر،در خيمه اي اصحاب گرداگرد حبيب جمع شده اند،حبيب مي گويد:«ياران براي چه به اين جا آمده ايد،سخن خود را واضح بگوييد.»



گفتند: «آمده ايم تا غريب زهرا را ياري كنيم .»حبيب گفت : «صبح فردا چه مي كنيد؟» گفتند: «هر آنچه بگويي گوش مي كنيم .» گفت :



«صبح كه شد، شما اولين افرادي باشيد كه به ميدان مي رويد، ما زودتر به مبارزه مي پردازيم . مبادا يكي از بني هاشم خون آلود شود، در حالي كه ما جاني در بدن و خوني دررگ داريم ، تا مردم نگويند سروران خود را به جنگ فرستادند و از فداكاري دريغ كردند.»



همه شمشيرها را كشيدند و گفتند: «همة ما با تو هم عقيده ايم .»



و آن گاه كه دو تن از جوانان غفاري ، خدمت امام حسين (ع) آمده و اجازه ميدان رفتن خواستند، امام به آن دو فرمود:خداوند بهترين پاداش نيك را به شما دهد كه اين گونه حاضر به ياري و مواسات من هستيد.



و در زيارت نامة حضرت عباس ،از اين خصلت برجسته او چنين ياد شده است :«فلنعم الاخ المواسي »، «السلام عليك ايها العبد الصالح و الصديق المواسي ...»



اين روح مقدم داشتن ديگران بر خويش ،و جان نثاري ،بهترين الگوي تربيتي براي مسلمانان جهان اسلام است تا يكديگر را در گرفتاري يار باشند، چه اين كه مواسات ديني ،تضميني براي دل گرمي مجاهدان راه خداست تا در برابر دشمنان ،تنها نمانند.



الگوي رازداري



مأموران ابن زياد «قيس بن مسهر» نامه رسان امام (ع) را در «قادسيه » دستگيركردند. از اين رو، قيس براي حفظ اسرار، نامه را پاره كرد. در بازجويي به او گفتند:چرا نامه راپاره كردي ؟گفت :براي اين كه شما از مطالب آن آگاه نشويد،گفتند تو را رها نمي كنيم ، تااسامي آن هايي را كه امام براي آنان نامه نوشته است ، بگويي و به روي منبر به علي وفرزندانش دشنام دهي ؛ در غير اين صورت تو را قطعه قطعه مي كنيم .



گفت : اسامي را نمي دانم ، اما دشنام مي دهم . او بالاي ِ منبر مي رود و پس از حمد وثناي الهي ،به لعن و دشنام ابن زياد و بني اميه و صلوات و دورد بر علي و فرزندانش ،لب به سخن مي گشايد و مي گويد: من فرستادة حسينم ،به دعوتش پاسخ گوييد و او را ياري كنيد، در اين هنگام او را از بالاي دارالاماره به پايين پرتاب كردند و به اين گونه او را به شهادت رساندند.



همان طور كه مشاهده مي شود، قيس به عنوان يكي از بهترين الگوهاي تربيتي صحنة عاشورا است ، چه اينكه الگوهاي ديگري ، همچون : تشويق به خوبي ها توسط همسرش «دلهم »، الگوي نماز اول وقت ،، الگوي ادب در «جَوْن »، قوميت زدايي وشهيدان ترك و فارس ، و بسياري الگوهاي ديگر در زمينه هاي متفاوت وجود دارد،كه نيازمند تحقيقي گسترده مي باشد در اين راستا است .



نتيجه گيري



سيرة امام حسين (ع) و قيام عاشورائي اش پرتو كامل ترين الگوهاي ماندگار درتاريخ بشر است ،كه زيباترين و ملموس ترين جلوه هاي انساني تربيت يافته را به تصويرمي كشند و آن را مدل براي آينده و مسير حركت همگان قرار مي دهند، بنابراين سرورشهيدان و همه رفتار و گفتارش كوثر بي انتهاي تربيت انسان بشمار مي رود.

محمد علي قاسم