بازگشت

امام حسين (ع) در سخنان ياران


مقدمه



قلم در بيان عظمت احياگر بزرگ اسلام ناب محمدي (ص) مفسّر عظيم الشأن ولايت و امامت ، رهبر فرزانه ، سرور آزادگان گيتي ، اسوة بي نظير فداكاري ، شهيد آگاه ، چراغ فروزان هدايت ، كشتي نجات امت ، حضرت سيّد الشهدا امام حسين (ع)، عاجز و ناتوان است .



آري چه مي توان نوشت در عظمت شخصيتي كه همة عالمان متعهد و صاحب نظران منصف از عمق جان بر اين باورند كه حسين حقيقتي است بزرگ كه تمام مردم گيتي دربرابر عظمت روح و علوّ همّت او سر تسليم فرود آورده و خضوع كرده اند.



كدامين عبارت را در وصف آن جان جانان بكارگيريم كه گوياتر از «مصباح الهدي »،«سفينة النجاة » و «سيدي شباب أهل الجنة » باشد كه جد بزرگوارش ، منجي بشريت وسرور كائنات با آن عبارات او را ستوده است .



و كدامين كلمات و جملات مي توانند حق او را ادا كنند در حالي كه خدايش در قرآن كريم در آيه مباهله او را «فرزند پيامبر» و در آيه تطهير «جزء پاك ترين پاكان » و در سورة فجر «نفس مطمئنه »اش خوانده است .



آري ، از تصور عظمت حضرت ثار الله عاجزيم و قلم قاصرمان از اداي حق عظيم حضرت حسين بن علي 8 ناتوان است .



ولي افرادي وجود دارند كه از هر جهت به آن حضرت نزديك تر بوده اند و حتي آن چنان مجذوب شخصيت او شده اند كه در فداكردن جان خود در راه او سر از پانمي شناختند و در رفتن به سوي ميدان مبارزه و شهادت بر يكديگر سبقت مي گرفتند وشهادت در ركاب او را نهايت آمال و آرزوي خود مي دانستند.



ظهر روز عاشورا وقتي امام حسين (ع) از نماز فارغ شد در سخنان كوتاهي ياران خود رابه بهشت بشارت داد و فرمود: «اين پيامبر خداست و اينان شهدايي كه در راه خدا كشته شده اند، منتظر قدوم شمايند، و شما را به بهشت بشارت مي دهند...»



اصحاب به امام عرض كردند: جان هاي ما فداي تو باد و خون هاي ما نگاهدارندة خون تو، به خدا سوگند مادامي كه از ما كسي زنده باشد، هيچ گزندي به تو و حرم تو نمي رسد.



ابن عماره از پدرش نقل مي كند كه : از حضرت صادق (ع) سؤال كردم و گفتم : ازاصحاب امام حسين (ع) و ايثار و فداكاري آنان مرا آگاه كن . آن حضرت فرمود: «پرده وحجاب از برابر آنان برداشته شد و منازل خويش را در بهشت مشاهده كردند، بطوري كه برشهادت و كشته شدن شتاب مي كردند تا با حور معانقه نموده و به سوي جايگاه خود دربهشت بروند».



شاعر عرب چه زيبا در وصف آنان سروده است كه :



جادوا بأنفسهم في حب ّ سيّدهم والجود بالنفس أقصي غاية الجود



السابقون الي المكارم والعُلي والحائزون غداً حِياض الكوثر



لولا صَوارمُهم ووقع ُ نِبالِهم لم تسمع الا´ذان صوت مكبّر



آنان امام حسين (ع) را فراتر از سخن و بيان دانسته و پيش از ا´نكه با زبان در وصف ا´ن وجود مبارك سخني بگويند، با عمل خود به وصف او پرداخته و اورا شايسته ا´ن دانسته اندكه جان خود را در راه او فدا سازند. و با اين كار خود حتي دشمنان را به تعجب واداشته اند؛



ابن ابي الحديد معتزلي گويد: به يكي از كساني كه در سپاه كوفه حضور داشت ، گفته شد: واي بر تو! چرا فرزند پيغمبر را كشتي ؟!



آن مرد گفت : دهانت خرد باد! تو اگر مي ديدي آنچه كه ما در كربلا ديديم ، تو هم همين كار را مي كردي ! آنها دست به قبضة شمشير مي بردند و مانند شيران غرنده به ماحمله مي كردند و خود را در دهان مرگ مي انداختند! امان قبول نمي كردند، رغبتي به مال و منال دنيا نداشتند! هيچ چيزي نمي توانست در ميان ايشان و مرگ فاصله بيندازد. اگر باآنها نمي جنگيديم ، همه ما را از دم شمشير مي گذرانيدند، چگونه مي توانستيم از جنگ كردن با آنها خودداري كنيم ؟!



هر چند او احمقانه گناه نابخشنودني خود را توجيه مي كند ولي در واقع اعترافي است به شجاعت و بزرگواري و پايداري ياران امام (ع).



ولي متأسفانه تاريخ نتوانسته است سخنان اين راد مردان را در حق امام و مقتداي خود به طور كامل به ثبت برساند و حتي برخي از آنان تنها نامشان در ليست شهداي كربلاباقي مانده است و اثري از ابراز احساسات آنان نيست ، ولي همان تعداد اندك كه نظراتشان به بهانه هاي مختلف پيرامون حسين بن علي (ع) بيان شده است ، مي تواندگوياي جلوه هائي از شخصيت آن حضرت باشد و ما در اين مقاله برا´ن هستيم كه شخصيت با عظمت ا´ن حضرت را از ديدگاه نزديكترين يارانش مورد بررسي قرار دهيم ، واميدواريم نزد مولي و مقتدايمان حسين (ع) مقبول واقع گردد.







امام حسين (ع) در سخنان ياران بني هاشمي



1 ـ ابو الفضل العباس (ع)



او اولين فرزند علي (ع) از ام البنين است ، علي (ع) در مورد علت ازدواج خود با مادر ابوالفضل (ع) مي فرمايد: «فتلد لي غلاماً فارساً يكون عوناً لولدي الحسين في كربلا به خاطراين كه برايم پسر شجاعي به دنيا ا´ورد تا در كربلا ياور فرزندم حسين باشد».



و صاحب «تنقيح المقال » در مورد ا´ن حضرت مي گويد: «وكان شجاعاً فارساً وسيماًجسيماً يركب الفرس المطهّم ورجلاه تخطان الارض ؛ آن حضرت ، شجاع ، اسب سوار،خوش سيما، تنومند بود، درحالي كه براسب سوار مي شد پاهايش برزمين كشيده مي شد..»



متاسفانه سخنان اين راد مرد بزرگ تاريخ در حق مولا و مقتدا و برادرش حسين به طور كامل به ثبت نرسيده است مگر سخناني كه در لحظات حساس و سرنوشت ساز از آن حضرت نقل شده است :







حسين (ع) را تنها نمي گذارم



يكي از آن مواقع حساس وقتي است كه شمر از هم طائفه گي خود با ام البنين سوءاستفاده كرد و خواست با دادن امان نامه عبيدالله به فرزندان ام البنين بر زخم دل عزيززهرا نمك بپاشد ولي اين جا عباس غيرت و مردانگي خود را به نمايش گذاشت و نه تنهااز امان نامه او خوشحال نشد، كه حتي از او خشمگين شد و فرمود:



«تبت يداك ولعن ماجئتنا به من امانك يا عدو الله أتأمرنا أن نترك أخانا وسيّدناالحسين بن فاطمة : وندخل في طاعة اللعناء وأولاد اللعناء؟!؛ دستانت بريده باد ولعنت برا´ن اماني كه براي ما ا´ورده اي ! اي دشمن خدا! به ما پيشنهاد مي كني كه برادر

و ا´قاي خود حسين فرزند فاطمه 3 را رها كنيم ودر تحت فرمان ملعونين وفرزندان ملعونين درا´ئيم .»



ويكي ديگر از حساس ترين لحظاتي كه عباس با سخنان خود بر قوت دل برادرش حسين افزود، شب عاشورا بود كه بعد از خطبة ابي عبدالله(ع) به نمايندگي از اهل بيت ،امام را مخاطب ساخت و عرض كرد:



«هرگز تو را ترك نخواهيم كرد. آيا پس از تو زنده بمانيم ؟ خداوند هرگز چنين روزي رانياورد»







حسين (ع) تشنه است ا´ب نمي نوشم



يكي ديگر از فرازهاي تاريخ كه بيانگر ارادت صميمانه و وفاي ابوالفضل (ع) نسبت به برادرش حسين (ع) است آن لحظه اي است كه عباس تنهائي برادرش را مشاهده كرد نزدآن حضرت آمد و عرض كرد: آيا مرا رخصت مي دهي تا به ميدان بروم ؟



امام (ع) گريه شديدي كرد و فرمود: «اي برادر تو صاحب پرچم و علمدار من هستي ؛



عباس گفت : اي برادر! سينه ام تنگ و از زندگي خسته شده ام و مي خواهم از اين منافقان خونخواهي كنم ؛



امام (ع) فرمود: براي اين كودكانم كمي آب تهيه كن ».



عباس (ع) وقتي به شريعة فرات رسيد، ياد عطش حسين و اهل بيتش او را از نوشيدن آب بازداشت و ابياتي را سرود كه در آن ابيات زندگي بعد از امام حسين (ع) را خواري و ذلت مي داند و مي گويد:



يا نفس من بعد الحسين هوني وبعده لا كنت أن تكوني



هذا الحسين شارب المنون وتشربين بارد المعين



جانم فداي حسين (ع)



و در رجزهائي كه هنگام پيكار سروده است ضمن اينكه حسين (ع) را با عناوين «جان مصطفي » و «امام صادق يقين » و «نجل النبي » ستوده است شهادت در ركاب آن حضرت را افتخار مي داند و دشمنان خود را تهديد به آتش سوزان جهنم مي كند و مي فرمايد:



لا أرهب الموت اذ الموت رقي حتي اُواري في المصاليت لقا



نفسي لنفس المصطفي الطهر وقااءني أنا العباس أغدو بالسقا



ولا أخاف الشر يوم الملتقي



و بعد از قطع دست راستش مشك را به دست چپ گرفت و فرمود:



والله ان قطعتم يميني اءنّي احامي أبداً عن ديني



وعن امام صادق اليقين نجل النبي الطاهر الامين



و بعد از قطع دست چپ پرچم را به سينه چسباند و فرمود:



يا نفس لا تخشي من الكفّاروأبشري برحمة الجبار



مع النبي السيّد المختارقد قطعوا ببغيهم يساري



فأصلهم يارب حرّ النار







2 - فرزندان عقيل



اينان فرزندان و نوادگان عقيل بن ابي طالب هستند كه عبارتند از: «عبداللهبن مسلم بن عقيل » و «محمد بن مسلم بن عقيل » و «محمد بن ابي سعيد بن عقيل » و «عبدالرحمن بن عقيل » و «جعفر بن عقيل ».



آنچه از سخنان اين ياران نزديك و وفادار حسين (ع) به ما رسيده سخني است كه درشب عاشورا بيان داشته اند، امام (ع) بعد از خطبه و اظهار وفاداري اصحاب در شب عاشوراروي به فرزندان عقيل نمود و فرمود:



«شما را كشته شدن مسلم كافي است ، برويد كه من شما را رخصت دادم ؛



آنها گفتند:



سبحان الله مردم چه مي گويند؟! مي گويند ما بزرگ و سالار خود و عمو زادگان خود كه بهترين مردم بودند در دست دشمن رها كرديم و با آنها تيري به طرف دشمن رها نكرديم و نيزه و شمشيري عليه دشمن به كار نبرديم ؟! نه به خدا سوگند چنين نكنيم ، بلكه خود واموال خود را فداي توسازيم و در كنار تو بجنگيم و هر جا كه روي كني با تو باشيم ، ننگ بادبر زندگي پس از تو».







امام حسين (ع)در سخنان شهداي پيش از عاشورا



قيس بن مسهّر صيداوي



قيس بن مسهّر كه حامل نامة امام (ع) در منزل بطن الرمه به سوي مردم كوفه بود به خاطر دستگيري مجبور به پاره كردن نامة امام (ع) شد و پس از دستگيري ابن زياد او رامجبور كرد كه براي سب حسين و پدر و برادرش بر بالاي منبررود.







به حسين (ع) لبيك گوييد



او پيشنهاد عبيدالله را پذيرفت و در مسجد اعظم كوفه و در جمع مردم كوفه ـ كه به دعوت عبيدالله و براي شنيدن سخنان قيس گردآمده بودندـ بر بالاي منبر رفت و پس ازحمد و ثناي الهي و درود بر رسول خدا و رحمت بر علي و فرزندانش و لعن و نفرين برعبيدالله و پدرش و سردمدارانش ، به معرفي حسين بن علي پرداخت و گفت :



«اي مردم حسين بن علي بهترين خلق خدا و فرزند فاطمه دختر رسول خداست ، ومن فرستاده او به سوي شما هستم ، من در يكي از منازل بين راه از او جدا شده و نزد شماآمدم تا پيام او را برسانم ، به نداي او لبيك گوييد».



او بعد از اين قضيه به دستور عبيدالله از بالاي قصر دارالاماره به زير افكنده شد و به شهادت رسيد و با رسيدن خبر شهادت او به امام حسين (ع) اشك از ديدگان مباركش جاري شد و محزون گرديد.







امام حسين (ع) در سخنان ساير شهداي كربلا



1 - برير بن خضير



برير بن خضير از اصحاب امير المؤمنين (ع) و از شيوخ قرّاء در مسجد جامع كوفه و ازتابعين بوده است .







در راه تو قطعه قطه مي شويم



او در شب عاشورا از جمله افرادي بود كه با اظهارات خود بر حقانيت حسين (ع) تأكيدداشت و پس از خطبة ا´ن حضرت گفت :



«يابن رسول الله! خدا به وسيلة تو بر ما منت نهاد كه ما در ركاب تو جهاد كنيم وبدن مادر راه تو قطعه قطعه شود و جدّ بزرگوارت رسول خدا(ص) در روز قيامت شفيع ماباشد».







2 - نافع بن هلال



او آقا و شريف در ميان قوم خود، قاري قرآن ، از حاملان حديث و از ياران علي (ع) بودكه در هر سه جنگش در عراق همراه ا´ن حضرت شمشير زده بود.



توچون پيغمبر و علي هستي !



او در شب عاشورا سخناني بر زبان جاري كرد و با مقايسه وضعيت زمان پيامبر(ص) وعلي (ع) با زمان امام حسين (ع) بر دشمني با دشمنان اهل بيت : تاكيد كرد و عرض كرد:



«اي پسر رسول خدا! تو مي داني كه جدّت پيامبر خدا هم نتوانست محبت خود را دردلهاي همه جاي دهد و چنانچه مي خواست ، همه فرمان پذير او نشدند، زيرا كه در ميان مردم ، منافقاني بودند كه نويد ياري مي دادند ولي در دل ، نيت بي وفايي داشتند؛ اين گروه در پيش روي از عسل شيرين تر و در پشت سر از حنظل تلخ تر بودند! تا خداي متعال او رابه جوار رحمت خود برد؛ و پدرت علي (ع) نيز چنين بود، گروهي به ياري او برخواستند و اوبا ناكثين و قاسطين و مارقين قتال كرد اما مدت او نيز به سرآمد و به جوار رحمت حق شتافت ؛ و تو امروز نزد ما بر همان حالي ! هر كس پيمان شكست و بيعت از گردن خودبرداشت ، زيانكار است و خدا تو را از او بي نياز مي گرداند، با ما به هر طرف كه مي خواهي ، به سوي مغرب و يا مشرق ، روانه شو به خدا سوگند كه ما از قضاي الهي نمي هراسيم و لقاي پروردگار را ناخوش نمي داريم و ما از روي نيّت و بصيرت هر كه را با تو دوستي ورزد، دوست داريم ، و هر كه با تو دشمني كند، دشمن داريم ».







مادر به عزايم بنشيند!



و باز در شب عاشورا - بعد از جلسه اصحاب - هنگامي كه حسين (ع) موقعيت لشكرخود و دشمن را مورد بررسي قرار مي داد، نافع با آن حضرت برخورد كرد، آن حضرت فرمود:



«در اين تاريكي شب از اين راه برو و خود را نجات بده !



نافع خود را بر قدم هاي امام انداخت و گفت :



مادرم در سوگم بگريد اگر چنين كنم ، خدا بر من منت نهاد كه در جوار تو شهيد شوم ».



او در روز عاشورا نيز ضمن اين كه جان خود را در ركاب حسين (ع) فدا مي كندافتخارش اين است كه بر دين حسين بن علي (ع) از دنيا مي رود و مي گويد:



ان تنكروني فأنا ابن الجَملي ديني علي دين حسين بن علي







3 - حبيب بن مظاهر



حبيب بن مظاهر - يا مظهّر - از بزرگان شيعه و ريش سفيدان معروف كوفه و ازاصحاب پيامبر و علي (ع) بود كه از آنان نقل روايت نموده است .



و نيز از اصحاب امام حسن مجتبي و امام حسين : بود و مدال پر افتخار «يرحمك الله يا حبيب لقد كنت تختم القرآن في ليلة واحدة وانت فاضل » از امام حسين (ع)نصيب او شد.



او از شيعياني است كه به همراه سليمان بن صرد و ديگر شيعيان و سران كوفه به امام حسين (ع) نامه نوشت و از آن حضرت براي حكومت كوفه دعوت به عمل آورد.



سخنان حبيب نيز مانند ديگر ياران حسين (ع) در مورد آن وجود مبارك كاملاً ثبت وضبط نشده است ولي هر آنچه به ما رسيده حاكي از ارادت خالصانه اوست كه از چهرة معنوي ابي عبدالله الحسين (ع) بيشتر پرده برمي دارد.







حسين (ع) را ياري كنيد



حبيب بعد از آنكه خود را به هر زحمت از كوفه به كربلا رساند و مورد استقبال گرم اهل بيت : قرار گرفت ، در روز ششم محرم وقتي بي وفايي كوفيان را مشاهده كرد از امام (ع)اجازه خواست كه طائفه بني اسد را به استمداد حسين (ع) بطلبد، اوبا حضور در ميان آن

طائفه با سخنان خود آنان را بر ياري حسين (ع) تشويق كرد، و در ضمن سخنانش علاوه بر دعوت از مردم ، حسين (ع) را اين گونه معرفي مي كند:



«امروز از من فرمان بريد و به ياري او بشتابيد تا شرف دنيا و آخرت از آن شما باشد،من به خدا سوگند ياد مي كنم كه اگر يك نفر از شما در راه خدا با پسر دختر پيغمبرش دراينجا كشته گردد و شكيبايي ورزد و اميد ثواب از خداي داشته باشد رسول خدا در عليين بهشت رفيق و همدم او خواهد بود».







كدام نماز مقبول است ؟!



حبيب از آن روز كه به ياران امام حسين (ع) پيوست مرتب ملازم امام بود، و با سخنان حكيمانه اش اصحاب و ياران امام را جهت دفاع از اسلام و امام ترغيب مي كرد و در مواقع لزوم در مقابل دشمن قرار مي گرفت و سخنان ناصواب آنان را حكيمانه پاسخ مي گفت ،وقتي حصين بن نمير در ظهر عاشورا و هنگام اقامه نماز به امام حسين (ع) گفته بود: نمازشما قبول نيست ، حبيب جلو آمد و در پاسخ او گفت :



«زعمت لا تقبل الصلاة من آل رسول الله وتقبل منك يا ختّار؛ اي فاسد وشرابخوارا´يا پنداشتي كه نمازاهل بيت رسول الله(ص) قبول نيست و نماز تو قبول است ؟!»







به كجا مي روي ؟!



و نيز وقتي عمر سعد قرة بن قيس را براي فرستادن پيامي به محضر امام حسين (ع)فرستاد حبيب بن مظاهر او را شناخت و بعد از رساندن پيام به نصيحت او پرداخت و گفت :



«واي بر تو اي قره ! چه كار مي كني و كجا مي روي ؟ حسين (ع) را ـ كه خداوند به بركت پدرانش شما را گرامي داشته ـ ياري نمي كني و به سوي ستمكاران مي روي ؟!»



ولي قره گفت من مأمورم پاسخ پيام را به عمر سعد برسانم و بعد تصميم مي گيرم .







با دشمنانتان مي جنگيم



شب عاشورا وقتي نافع بن هلال اضطراب و پريشاني زينب كبري و اهل بيت امام (ع)را مي شنود و به اطلاع حبيب مي رساند، حبيب مي گويد:



«اگر منتظر دستور امام نبودم ، همين الان به دشمن حمله مي كردم »؛



آنگاه حبيب ياران را صدا كرد، همگي آمدند و در كنار خيمه هاي آل البيت فريادبرآوردند كه :



«اي خاندان رسول خدا! اين شمشيرهاي ماست ، قسم خورده ايم كه آنها را در غلاف نكرده و با دشمن شما مبارزه كنيم ، و اين نيزه هاي ماست كه در سينة دشمن قرار خواهدگرفت ».



سپس زنان از خيمه ها بيرون آمدند و گفتند:



«ايها الطيبون حاموا عن بنات رسول الله وحرائر امير المؤمنين ؛ اي پاكان از دختران رسول خدا و حرمهاي امير المؤمنين (ع) حمايت كنيد؛



فضج القوم بالبكاء حتي كان الارض تميد بهم : ا´نگاه صداي ياران چنان به گريه بلندشد كه گويا زمين در زيرپاي ا´نان مي لرزيد».







4 - زهير بن قين



توفيق ياري



او كه ابتدا از طرفداران عثمان بود، در سال قيام امام حسين (ع) در حال بازگشت از حج بود وهنگام فرود آمدن در منازل سعي مي كرد در منزلي فرود آيد كه با حسين (ع) هم منزل نباشد ولي در منزل «زَرْود» حسين (ع) به وسيلة فرستاده خود او را به سوي سعادت ابدي فراخواند، او با كمك همسرش براي ياري حسين (ع) توفيق يافت و توفيق خود رااين چنين بيان مي كند:



«من تصميم گرفته ام كه در مصاحبت حسين (ع) باشم و جانم را فداي او كنم و باروحم محافظ او باشم »







خوشحالي درك محضر حسين (ع)



زهير بعد از وداع با همسرش اين توفيق خود را در ضمن يك پيشگويي بيان مي كند ومي گويد:



«ما در بلنجر جنگ مي كرديم و خداوند ما را پيروز كرد، سلمان باهلي (و در روايتي سلمان فارسي )، گفت : ايام اين فتح و پيروزي و گرفتن غنائم خوشحال و مسروريد؟گفتيم : آري ! گفت : زماني كه محضر سيّد شباب آل محمد(ص) را درك كرديد به جنگ نمودن در كنار او و ياري نمودن او و غنائمي كه در اين مسير نصيب شما خواهد شد، بيشترشاد باشيد!...».







زندگي جاويد يا جنگ در ركاب حسين (ع)



بعد از آنكه امام حسين (ع) در منزل «ذوحُسَم » خطبة معروف «فاءني لا أري الموت الاسعادة ولا الحياة مع الظالمين الاّ برماً» را بيان فرمود، زهير بپاخاست و روي به ياران كرد وگفت : شما سخن مي گوييد يا من بگويم ؟ گفتند: تو سخن آغاز كن و او پس از حمد و ثناي الهي به ابراز احساسات پرداخت و گفت :



«يابن رسول الله! ما فراز و بلندي كه در گفتار شما بود، شنيديم ؛ اي پسر رسول خدا! به خدا سوگند كه اگر ما مي توانستيم براي هميشه در اين دنيا زندگي كنيم و تمام دنيا وامكانات آن را در اختيار داشتيم ، باز هم شمشير زدن در ركاب تو را انتخاب مي كرديم ».



امام (ع) در حق او دعا كرد و او را پاسخي نيكو داد.







رعايت حق خدا و پيامبر



و بار ديگر در روز تاسوعا هنگامي كه زهير به همراه حبيب بن مظاهر به نصيحت لشكريان عمر سعد مي پردازد عزرة بن قيس به او مي گويد: اي زهير! تو از شيعيان اين خاندان نبوده بلكه عثماني هستي ، ولي زهير در پاسخ او كلماتي بر زبان جاري كرد كه نشان از اطلاع او از مقام حسين (ع) نزد رسول خدا است :



او گفت :



«آيا در اينجا بودنم به تو نمي گويد كه من پيرو اين خاندانم ؟! بخدا سوگند كه نامه اي براي او ننوشتم و قاصدي را نزد او نفرستادم و وعدة ياري هم به او ندادم ، بلكه او را در بين راه ديدار نمودم و هنگامي كه او را ديدم ، رسول خدا و منزلت امام حسين (ع) نزد او را به يادآوردم ، و چون دانستم كه دشمن بر او رحم نخواهد كرد، تصميم به ياري او گرفتم تا جان خود را فداي او كنم ، باشد كه حقوق خدا و پيامبر او را كه شما ناديده گرفته ايد، حفظ كرده باشم ».







شفاعت رسول خدا(ص)



در شب عاشورا نيز بعد از خطبة امام حسين (ع) يكي از آن ياران كه وفاداري خود رانسبت به حسين (ع) بيان داشت زهير بن قين بود كه گفت :



«بخدا سوگند دوست دارم كشته شوم ، باز زنده گردم ، و سپس كشته شوم ، تا هزار مرتبه ،تا خدا تو را و اهل بيت تو را از كشته شدن در امان دارد!».



و نيز هنگامي كه زهير در روز عاشورا بار ديگر لشكر دشمن را نصيحت مي كند ارزش شهادت در ركاب حسين (ع) را اين چنين بيان مي كند؛



«بخدا سوگند در نظر من شهادت با حسين بهتر از زندگي جاودانه با شماست ...



به خدا سوگند شفاعت رسول خدا هرگز به گروهي كه خون فرزندان و اهل بيت او رابريزند و ياران او را بكشند، نخواهد رسيد».







5 - مسلم بن عوسجه



او مسلم بن عوسجة بن سعد بن ثعلبه بن دودان بن أسد بن خزيمة است كه مردي شريف ، رازدار، عابد، شب زنده دار و از ياران حسين بن علي (ع)است .







اگر هفتاد بار كشته شوم



او در شب عاشورا پس از خطبه امام حسين (ع) برخاست و گفت :



«بهانة ما در پيشگاه خدا براي تنها گذاردن تو چيست ؟ به خدا سوگند اين نيزه را درسينة آنها فرو برم و تا دسته اين شمشير در دست من است بر آنها حمله مي كنم ، و اگرسلاحي نداشته باشم كه با آن بجنگم ، سنگ برداشته و به طرف آنها پرتاب مي كنم ، به خدا سوگند كه ما تو را رها نمي كنيم تا خدا بداند كه حرمت پيامبر را در غيبت او در بارة تومحفوظ داشتيم ، به خدا قسم اگر بدانم كه كشته مي شوم و بعد زنده مي شوم و سپس مرامي سوزانند و ديگر بار زنده مي گردم و سپس در زيرپاي ستوران بدنم درهم كوبيده مي شود و تا هفتاد بار اين كار را در حق من روا بدارند، هرگز از تو جدا نگردم تا در خدمت تو به استقبال مرگ بشتابم ، و چرا چنين نكنم كه كشته شدن يك بار است و پس از آن كرامتي است كه پاياني ندارد».







6 - محمد بن بشير



از تو جدا نمي شوم



محمد بن بشير نيز از ياران حسين (ع) است كه در شب عاشورا به او خبر دادند كه فرزندت در حدود شهر ري اسير شده است . او در پاسخ گفت :



«ثواب مصيبت او و خود را از خداي متعال آرزو مي كنم و دوست ندارم كه فرزندم اسيرباشد و من بعد از او زنده بمانم ».



امام حسين (ع) چون سخن او را شنيد، فرمود: خدا تو را بيامرزد، من بيعت خود را از توبرداشتم ، برو و در رهايي فرزندت از اسارت بكوش .



محمد بن بشير گفت :



«در حالي كه زنده هستم طعمة درندگان شوم اگر چنين كنم و از تو جدا شوم ؛



امام (ع) فرمود: پس اين لباسها را به فرزندت كه همراه توست بده تا در نجات برادرش به مصرف برساند.»



نوشته اند كه : امام پنج جامه به او داد كه هزار دينار ارزش داشت .







7 - عبد الله بن عمير



او پدر وهب و مردي شجاع و شريف بوده و در كوفه نزديك «بئر الجعد» همدان ،سرايي داشت ، همسر او ام وهب نيز از شهداي زن در كربلاست .







جهاد با اهل شرك



عبدالله بن عمير روزي در نخيله سپاه كوفه را ديد كه عازم جنگ با امام حسين (ع)هستند گفت :



«به خدا سوگند من مشتاق جهاد با اهل شرك هستم و اميدوارم جنگ با اين جماعت كه با پسر دختر پيامبرشان مي جنگند كمتر از جهاد با مشركين از نظر ثواب نباشد».



او پس از مشورت با همسرش و جلب موافقت او شبانه حركت كرد و به خدمت امام رسيد و در روز عاشورا ابتدا او و سپس همسرش به شهادت رسيدند.







8 - سيف بن حرث بن سريع بن جابر همداني جابري



9 - مالك بن عبدالله بن سريع بن جابر همداني جابري



گريه برتنهائي حسين (ع)



ا´ن دو پسر عمو و برادر مادري بودند و به همراه غلامشان شبيب در روز عاشوراهنگامي كه حسين (ع) را در آن حال مشاهده كردند، گريه كنان به خدمت امام آمده و به اردوي او ملحق شدند، امام (ع) به آنها فرمود: «اي فرزندان برادرم ! چرا مي گرييد؟! به خداسوگند بعد از گذشت ساعتي چشمانتان روشن خواهد شد؛



گفتند: «خدا ما را فداي تو گرداند، برخود نمي گرييم ، بلكه گريه مي كنيم براي اينكه شما را در محاصرة اين گروه مي بينيم و قدرت نداريم تا به چيزي بيش از جانمان از توحمايت كنيم ».







10 - عمرو بن قرظة بن كعب انصاري



پدر او از صحابه رسول خدا و از ياران علي (ع) بود او خود از سعادتمندان در ركاب امام حسين (ع) بود ولي برادرش علي از شقاوتمندان در سپاه عمر سعد بود اظهار ارادت او به امام حسين (ع) كه حكايت از اطلاع او از جايگاه الهي امام (ع) دارد در قالب رجز او در روزعاشورا بيان شده است .







جان و مالم فداي حسين (ع)



در روز عاشورا از امام اذن گرفت و به ميدان رفت در حالي كه اين رجز را به زبان جاري مي ساخت :



قد عَلِمت كتيبة الانصارأنّي سأحمي حوزة الدمار



ضَرب غلام غير نكس شاري دون حسين مهجتي وداري







11 - عابس بن ابي شبيب



او از قبيله بني شاكر و از رجال شيعه و از رؤساي آنها و مردي شجاع و خطيبي توانا وعابدي پر تلاش و متهجّد بود و از طائفه اي است كه علي (ع) در روز صفين در حق آنان فرمود: «لو تمّت عدّتهم ألفاً لعبد الله حق عبادته ؛ اگر تعداد ا´نها به هزار نفر مي رسيد خدابه شايستگي عبادت مي شد».











وقت ا´ن ا´مد كه من عريان شوم



او در روز عاشورا مي گفت :



«امروز روزي است كه بايد تلاش كنيم براي سعادت خويش با هر چه در توان داريم زيرا بعد از امروز روز حساب است و عمل بكار نيايد؛



آن گاه نزد امام حسين (ع) آمد و گفت :



يا ابا عبدالله به خدا سوگند روي زمين چه در نزديك و يا دور كسي عزيزتر و محبوبتر ازتو نزد من نيست ، اگر من چيزي عزيزتر از جانم و خونم داشتم كه فدايت كنم و كشته شدن را از تو دفع كنم ، هر آينه تقديم مي كردم ؛



سپس گفت :



السلام عليك يا ابا عبدالله أشهد اني علي هداك وهدي أبيك ؛ سلام بر تو اي ابا عبداللهگواهي مي دهم كه من در راه هدايت تو وپدرت مستدام هستم ».



او كسي است كه وقتي به ميدان آمد كسي جرئت مبارزه با او را نداشت ، در نهايت عمرسعد دستور داد ا ورا سنگباران كردند، او وقتي وضعيت را چنين ديد، زره از تن به درآورد وكلاه خود را از سر برداشت و بر سپاه كوفه حمله كرد.



وقت آن آمد كه من عريان شوم جسم بگذارم سراسر جان شوم



آزمودم مرگ من در زندگي است چون رهم زين زندگي پايندگي است



آنچه غير از شورش و ديوانگي است اندرين ره روي در بيگانگي است







12 - جون بن ابن مالك



ا´برويم از ا´بروي توست يا حسين



او بندة سياه چردة ابو ذر غفاري است كه نزد امام آمد و براي مبارزه اجازه خواست امام حسين (ع) فرمود: «تو از جانب ما مأذوني و براي عافيت همراه ما آمده اي خود را درمشقت مينداز؛



گفت :



اي فرزند رسول خدا! من در راحتي باشم و شما را در سختي تنها بگذارم ؟! به خداسوگند هر چند بوي بدن من بد و حَسَب من رفيع نيست ولي امام بزرگواري چون تو بوي مرا خوش و بدنم را مطهر و رنگ روي مرا سفيد مي كند و به بهشت مژده مي دهد! به خداسوگند كه از شما جدا نگردم تا خون سياه من با خون شريف شما آميخته گردد..»







13 - سعيد بن عبدالله حنفي



اگر هفتاد بار كشته شوم



او از وجوه شيعه و شجاعان كوفه و ياران و دعوت كنندگان حسين (ع) به كوفه است كه در شب عاشورا پيوند ناگسستي خود را با حضرت چنين اعلام كرد:



«به خدا قسم تو را وا نخواهيم گذاشت ، تا خداوند بداند در غيبت پيامبر، حق او را درباب تو رعايت كرده ايم ، به خدا قسم ! اگر بدانم هفتاد مرتبه در راهت كشته شوم ، مرابسوزانند و خاكسترم را به باد دهند، باز تو را رها نخواهم كرد تا آنكه در راه تو بميرم ، حال چرا اين كار را نكنم كه يك شهادت بيشتر نيست و پس از آن كرامتي پايان ناپذير وهميشگي است .»







امام حسين (ع) در سخنان توبه كنندگان از اصحاب



1 - حر بن يزيد رياحي



حسين (ع) مقتداي حر



او از فرماندهان عبيدالله بن زياد بود كه در منزل ذوحُسم يا زباله با هزار سوار در برابرامام قرار گرفت ، هر چند او در اين برخورد فرماندهي از دشمن است ولي در اولين برخورد باحسين (ع) حرمت فرزند زهرا را نگه مي دارد و با حضور حسين براي خود امامتي قائل نيست براي اقامة نماز ظهر به حسين (ع) مي گويد:



«ما همه به شما اقتدا مي كنيم ».







حرمت زهراء3



ديگر بار كه حُر خودرا در برابر حسين (ع) به نمايش گذاشت زماني بود كه حسين (ع)براي اتمام حجت تصميم بر مراجعت مي گيرد ولي حر مانع مي شود، امام حسين (ع)فرمود:



«مادرت در سوگت بگيرد! چه مي خواهي ؟



حر در پاسخ حسين (ع) حرمت مادرش زهرا3 را به شايستگي پاس مي دارد ومي گويد:



«اگر كسي جز شما در اين حال با من چنين سخني مي گفت ، در نمي گذشتم ! ولي به خدا سوگند كه نمي توانم نام مادر شما را جز به نيكي ببرم ».







به درگاه خدا توبه مي كنم



آري ، رعايت حرمت زهرا و نور ديده اش توفيق را رفيق او ساخت و موفق به توبه شد،خوارزمي مي گويد: چون امام در صبح عاشورا فرياد برآورد:



«أما من مغيث يغيثنا لوجه الله تعالي ؟ اما من ذاب ٍّ يذب ّ عن حرم رسول الله؟؛ ا´يادادرسي نيست كه براي رضاي خدا به فرياد ما برسد و به ماكمك كند؟ ا´يا دفاع كننده اي نيست كه از حرم رسول خدا (ص) دفاع كند».



حر بن يزيد استغاثه امام را شنيد، قلبش مضطرب و اشك از چشمانش جاري شد...



بر اسب خود نهيب زد و به امام حسين (ع) پيوست و به آن حضرت عرض كرد:



«اي پسر رسول خدا جان من به فداي تو باد، من كسي بودم كه راه برگشت رابرتوبستم و بر تو سخت گرفته و در اين مكان فرود آوردم ، و گمان نمي كردم كه اين گروه باتو چنين رفتار نمايند و سخن تو را نپذيرند، و به خدايي كه جز او معبودي نيست ، سوگنداگر مي دانستم كه اين گروه با تو چنين خواهند كرد، هرگز دست به چنين كاري نمي زدم ، ومن از ا´نچه انجام داده ام توبه كنان نزد توا´مدم تا جان خود را فداي شما كنم و در مقابل شماكشته شوم . ا´يا به نظر شما اين كار من توبه است ؟...».







حسين (ع) را تنها گذاشتيد



حر بعد از آنكه از پذيرش توبه خود نزد حسين (ع) اطمينان يافت ، اذن ميدان گرفت وبه ميدان رفت و علاوه بر آنكه عملاً به مبارزة با دشمنان حسين (ع) برخاسته بود، با زبان خود نيز به معرفي و دفاع از حسين (ع) پرداخت و گفت :



«اي اهل كوفه ! مادرتان در سوگتان بگريد، اين بندة صالح خدا را خوانديد و گفتيد: درراه تو جان خواهيم باخت ، ولي اينك شمشيرهاي خود را بر روي او كشيده و او را از هرطرف احاطه كرده ايد و نمي گذاريد كه در اين زمين پهناور به هر كجا كه مي خواهد، برود، ومانند اسير در دست شما گرفتار شده است ، او و زنان و دختران او را از نوشيدن آب فرات منع كرديد در حالي كه قوم يهود و نصاري از آن مي نوشند و حتي بهائم در آن مي غلطند، واينان از عطش به جان آمده اند! شما پاس حرمت پيامبر را در بارة عترت او نگاه نداشتيد،

خدا در روز تشنگي شما را سيراب نگرداند...».







حر ميزبان حسين است



و در نهايت آن گاه كه جنگ دليرمردانه خود را آغاز مي كند در رجز مبارزة خودحسين (ع) را از بهترين انسانها مي شمرد و خود را ميزبان او مي داند مي گويد:



اءني أنا الحر ومؤوي الضيف أضرب في أعناقكم بالسّيف



عن خير من حل ّ بوادي الخيف أضربكم ولا أري من حَيف







2 - ابو الشعناء كندي



من ياور حسينم



او يزيد بن زياد بن مهاجر كندي است كه با عمر سعد به كربلا آمد و چون كار به مقاتله انجاميد و سخنان امام را رد كردند، به جانب حسين آمد و هنگام نبرد اين رجز رامي خواند.



أنا يزيد وأبي مهاجرأشجع من ليث نبيل خادر



يارب اني للحسين ناصرولابن سعد تارك وهاجر







امام حسين (ع) در سخنان ياراني كه به شهادت نرسيدند



1 - طرماح بن عدي



او از اصحاب با وفاي علي (ع) است كه به همراه جمعي به محضر حسين (ع) رسيدند وگزارش هايي از كوفه از جمله خبر شهادت قيس بن مسهر را به اطلاع حسين (ع) رساند وراهنمايي كاروان حسين (ع) را بر عهده گرفت .







خاندان پر افتخار



هر چند او توفيق شهادت در ركاب حسين (ع) را پيدا نكرد ولي در ضمن اشعاري اهل بيت و امام حسين (ع) را اين چنين مي ستايد:



يا ناقتي لاتزعري من زجري وامضي بنا قبل طلوع الفجر



بخير فتيان وخير سفرِآل رسول الله اهل الفخر



السادة البيض الوجوه الغرّالطاعنين بالرماح السُّمْرِ



والضاربين بالسُيوف البترحتّي تحلّي بكريم الفخرِ



الماجد الحرّ الرحيب الصدراتي به الله لخير امر



عمّره الله بقاء الدهروزاده من طيبات الذكر



يا مالك النفع معاً والضرّايّد حسيناً سيّدي بالنّصر



علي الطغاة من بقايا الكفراعني اللعينين سِليلي صخر



يزيد لازال حليف الخمروابن زياد عُهر بن العُهر



2 - يزيد بن مسعود



او كسي است كه به امام (ع) نامه نوشت و آمادگي خود را براي ياري حضرت اعلام كردو در حال عزيمت براي رسيدن به قافله كربلا بود كه خبر شهادت امام را شنيد و تا آخرين لحظات عمر خود در ندامت و پشيماني بود كه چرا توفيق شهادت نصيب او نشد.







شما حجت خدا هستيد



او در نامه خود به امام (ع) در وصف حضرت اين چنين مي گويد:



«نامه شما به من رسيد و به آنچه مرا فراخوانده اي آگاه شدم كه رستگاري خود را درياري تو مي بينم و طاعت حق را در اطاعت از تو، به درستي كه خدا هرگز زمين را ازرهبري كه مردم را به راه خير بخواند و راهنمايي كه راه نجات را به مردم نشان دهد، خالي نمي گذارد، شما حجت خدا بر خلقيد و امانت او در روي زمين هستيد و شما بمنزلة شاخه هاي سرسبز درخت رسالتيد، قدم بر چشم ما بگذار و با ما باش كه قبيله بني تميم دراطاعت از تو و اجراي فرامين تو آماده است و سر تسليم به درگاه تو مي سايد».




پاورقي

1 ـ ابصار العين ، شيخ محمد بن طاهر سماوي ، چاپ مركز الدراسات الاسلامية ، چاپ اول .



2 ـ الارشاد، شيخ مفيد، مؤسسة آل البيت :، قم .



3 ـ اعلام الوري بأعلام الهدي ، فضل بن حسن طبرسي مؤسسه ا´ل البيت ، قم .



4 ـ بحار الانوار، علامة مجلسي ، موسسة وفا، بيروت .



5 ـ تاريخ طبري ، دار الكتب العلميه ، بيروت .



6 ـ تنقيح المقال ، مامقاني ، چاپ مرتضويه ، نجف .



7 ـ سفينة البحار، شيخ عباس قمي ، كتابخانه سنائي ، تهران .



8 ـ شرح نهج البلاغة ، ابن ابي الحديد معتزلي ، دار الكتب العلميه ، قم .



9 ـ علل الشرايع ، شيخ صدوق ، انتشارات داوري ، قم .



10 ـ قصه كربلا، علي نظري منفرد، انتشارات سرور، 1376.



11 ـ الكامل ، ابن اثير، دار صادر، بيروت .



12 ـ مثير الاحزان ، ابن نما حلّي ، موسسه امام مهدي ، قم .



13 ـ مقاتل الطالبيين ، ابو الفرج الاصفهاني ، نشر الرضي ، قم .



14 ـ مقتل الحسين ، خوارزمي ، دار انوار الهدي ، 1418.



15 ـ مقتل الحسين ، عبدالرزاق موسوي مقرم ، دار الكتاب ، بيروت .



16 ـ الملهوف ، سيد بن طاووس ، تحقيق شيخ فارس حسّون ، اسوه ، 1417



17 ـ مناقب ابن شهرا´شوب ، حيدريه ، نجف اشرف ، 1376 ه .



18 ـ نفس المهموم ، شيخ عباس قمي ، انتشارات بصيرتي ، قم .



19 ـ ينابيع المودّة ، قندوزي حنفي ، اسوره ، 1416




محمد اميني