بازگشت

اصلاحات از منظر امام حسين (ع)


درآمد



«اصلاح » و «اصلاح گري » از جمله مباحثي است كه داراي سابقة كهني است .ضرورت اصلاحات و ارزش حياتي آن ، در قرآن و روايات و نيز در انديشة دانشوران باتعابير گوناگون بيان شده است .



رهبران اديان و پيامبران ، خود را مصلح و اصلاح گران جامعه بشري معرفي كرده اند. برخي از آنان نيز در همين راه به شهادت رسيده اند. موضوع اصلاح طلبي ، امروزه در گفتمان سياسي - اجتماعي بحث مهم و دامنه داري است كه انديشمندان هر كدام به فراخور حال و ديدگاه خود بدان پرداخته اند. اما در اين بين ، كساني بوده و هستند كه به نام اصلاح گري به «افساد» مشغول بوده و جامعه را به فساد و تباهي مي كشند.



يكي از مباحث مهمي كه مي تواند در بحث اصلاحات رهگشا باشد، تفكيك اصلاحات ديني از اصلاحات غير ديني است كه در روشن شدن مسأله اهميت به سزايي دارد.بر همين اساس ، در اين مقاله سعي شده است ، مباني و مولفه هاي بنيادين اصلاحات اسلامي (حسين (ع)) ترسيم شود تا به تصويري روشن از اصلاحات حسيني دست يابيم .اين مهم موجب تمييز مصلحان و اصلاحات راستين از اصلاح طلبان و اصلاحات دروغين خواهد گرديد.



معنا و مفهوم اصلاحات



پيش از آن كه به بررسي اصول و مولفه هاي «اصلاح طلبي » از چشم انداز ديني ، به ويژه از ديدگاه امام حسين (ع) بپردازيم ، ارائه تعريفي روشن از واژه اصلاح و اصلاحات درتفكر ديني لازم و ضروري است .



«اصلاح » به معناي سامان دادن ، بهينه ساختن و به نيكي درآوردن و نيز «درست كردن ، نيكو كردن ، به سازش درآوردن ، آراستن و به صلاح آوردن » است .



مرحوم شيخ طوسي مي نويسد:«الصلاح استقامه الحال ، و الاصلاح : جعل الشي ءعلي الاستقامة »؛ يعني اصلاح معتدل قرار دادن چيزي است . علامه طباطبايي آن را به «لياقت و شايستگي » معنا مي كند.



اصلاح در قرآن ، در مقابل افساد است . افساد يعني نابساماني ايجاد كردن و ازحالت تعادل بيرون بردن . چنان كه راغب اصفهاني مي گويد:«الفساد خروج الشي ء عن الاعتدال قليلاً كان او كثيراً و يضادّه الصلاح ، و يستعمل ذلك في النفس و البدن و الاشياءالخارجه عن الاستقامة .»؛ فساد، هر گونه خارج شدن اشيا از حالت اعتدال است خواه كم باشد يا زياد، و نقطة مقابل آن ، اصلاح است كه در جان و بدن و اشيايي كه از حد اعتدال خارج مي شوند، تصور مي شود.



الميزان ، اين دو واژه را در دو صفت متقابل و متضاد قرار داده است :«فان ّ الصلاح والفساد شأنان متقابلان .» به گفتة شهيد مطهري :«افساد و اصلاح از زوج هاي متضادقرآن است ، زوج هاي متضاد يعني واژه هاي اعتقادي و اجتماعي كه دو به دو در برابريكديگر قرار گرفته اند و به كمك يكديگر بهتر شناخته مي شوند؛ از قبيل : توحيد و شرك ،ايمان و كفر، هدايت و ضلالت ، عدل و ظلم ، خير و شر، اطاعت و معصيت ، تقوا و فسوق ،استكبار و استضعاف و غيره .



برخي از اين زوج هاي متضاد، از آن جهت در كنار يكديگر مطرح مي شوند كه يكي بايد نفي و طرد شود تا ديگري جامة تحقق بپوشد. اصلاح و افساد از اين قبيل است .»قرآن كريم نيز اين دو واژه را مقابل هم به كار برده ، مي فرمايد: (الذين يفسدون في الارض و لا يصلحون )



(والله يعلم المفسد من المصلح )



(ام نجعل الذين آمنوا و عملواالصالحات كالمفسدين في الارض )



از اين رو، مرحوم علامه طباطبايي مي فرمايد:«فساد عبارت است از تغيير دادن هر چيزي از آنچه طبع اصلي آن اقتضا دارد، و اصلاح ، باقي ماندن هر چيزي است به مقتضاي طبع اصلي اش تا آنچه خير و فايده در خور آن است بر آن مترتب گردد، بدون آن كه به خاطر فسادش چيزي از آثار نيك آن تباه گردد.»



و به فرمودة رهبر معظم انقلاب :«اصلاح اين است كه هر نقطة خرابي ، هر نقطة نارسايي ، هر نقطة فاسدي به يك نقطة صحيح تبديل شود.»



از همين جا معناي «عمل صالح » روشن مي شود. هر چند قرآن كريم دقيقاًمشخص نفرموده و نام نبرده كه عمل صالح چيست ، اما از آثار آن مي توان آن را شناخت ؛از جمله :(شايستگي به درگاه خداست )؛ در مقابلش ثواب قرار داد (كلمة طيّب رابالامي برد).



پس عمل صالح يعني عمل بي عيب و نقص ، خوب ، اصلاح شده ، پاك ، بر اساس تقوا، پسنديده و شايسته ، كار پرسود و فايده براي مومنان و جامعه در تمام زمينه ها.



قاعدة كلي كه از آيات قرآن به دست مي آيد، اين است كه عمل صالح بايد همراه باايمان باشد؛ زيرا ايمان به عمل جهت مي دهد و مصلحان را هدايت مي كند. از اين رو،منظور از اصلاحات قرآني ، صرف انجام كار خوب ، از هر كس ، با هر انگيزه و اعتقادي نيست ، بلكه كار شايسته و اصلاح گري بايد همراه با ايمان باشد از همين روست كه درآيات متعدد، ايمان در كنار عمل صالح آمده و فوايد آن ذكر شده است ؛ مانند رسيدن به حيات طيب ، عدم خوف و ترس براي انجام دهندة آن ، جزاي نيكو، پاداش كامل نزد خدا،بخشش الهي ، و پاداش دو برابر.



به طور كلي ، اعمال صالح در مقابل مال دنيا نهاده شده و بر آن برتري داده شده است : (المال و البنون زينة الحيوة الدنيا و الباقيات الصالحات خير عند ربك ثواباًوخيرٌاملاً).



بنابراين اصلاح طلبي به مفهوم قرآني ، بايد توأم با اعتقاد به خدا و در واقع ، درجهت اهداف الهي باشد.



بدين منظور، قرآن كريم رسالت بزرگ پيامبران را اصلاح در زندگي مادي ومعنوي انسان ها معرفي نموده ، پيامبران را مصلح مي نامد. براي مثال ، حضرت شعيب (ع)هزاران سال پيش فرمود: (ان اريد الّا الاصلاح ما استطعت ) و پس از وي حضرت موسي (ع) فرمود:(اصلح و لاتتّبع سبيل المفسدين )



مفهوم اصلاح به دليل بار ارزشي و عاطفي مثبت آن در ادبيات ديني سابقه ديرينه اي دارد. در اين جا تنها به سه مورد اشاره مي شود:



1- خداوند در قرآن كريم درباره منافقان مي فرمايد: (چون به آنان گفته شود، درزمين فساد نكنيد، مي گويند: ما خود اصلاح گر هستيم . به هوش باشيد كه آنان فسادگرانند ولكن نمي فهمند.)



از اين آيه و آيات مشابه به دست مي آيد كه افراد و گروه هاي مختلف همواره باشعارهاي زيبا و مورد پسند و مقبول عامه ، كالاي خود را عرضه مي دارند و بعضاً نيز موفق مي شوند با پنهان كردن نيات و مكنونات باطني خود، به اهداف شومشان دست يابند.



2- فرمان حضرت علي (ع) به مال اشتر است ؛ حضرت امير(ع) يكي ازمأموريت هاي چهارگانة مالك اشتر را «استصلاح اهلها» در كنار جهاد با كفار، اخذ ماليات و عمران بلاد مي دانند. استصلاح نيز به معناي تربيت ديني و اخلاقي است . به عبارت ديگر، اهتمام به تربيت ديني و اخلاقي مردم ، حقي است كه مردم بر عهدة والي دارند ووظيفه اي بر دوش والي نسبت به مردم است .



البته ، وجود اين حق مستلزم درك خاصي از انسان و حقوق و تكاليف اوست كه عمدتاً در انسان شناسي الهي و اخلاقي قابل رديابي است . اين حق را در صورتي مي توان رديابي كرد كه براي انسان ، غايت و هدفي در نظر بگيريم .



3- به انگيزة قيام امام حسين (ع) و عبارت «انّما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدّي » باز مي گردد. مراد حضرت از اين تعبير، اصلاح بدعت ها و رشتي هايي است كه به نام اسلام و حكومت ديني ، پس از رحلت پيامبر اكرم (ص) و شهادت حضرت امير(ع) برجامعة اسلامي تحميل شده است .



هدف امام حسين (ع) بازگشت به سيره پيامبر اكرم (ص) و حضرت امير(ع) است . به عبارت ديگر، هدف قيام اصلاح طلبانه سيدالشهدا، بازگشت به اسلام ناب محمدي (ص)بوده است كه مي فرمايند:«انّما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدّي . اريدان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر و اسير بسيرة جدّي و ابي علي بن ابي طالب (ع)»



آموزة امام حسين (ع) در اصلاحات



به طور خلاصه ، اصلاحات حسيني بر مدار و محور «دين » و ارزش هاي ديني مي چرخد. پژوهش گران علوم اجتماعي نهضت عاشورا را واكنشي در برابرناهنجاري هاي جامعة آن عصر مي شمارند.



اگر چه اين برداشت در جاي خود درست است ، ولي تمام نيست ؛ زيراناهنجاري هاي اجتماعي عكس العمل هاي متفاوتي را به دنبال دارند.



هر تعريفي از هنجارهاي اجتماعي ، مؤيد اين معناست كه تحويل يا از ميان بردن قواعد مورد پذيرش و احترام جامعه ، ناهنجاري تلقي مي شود. در اين كه سنت هاي ديني وارزش هاي انساني و آرمان هاي موسس جامعة اسلامي در آن زمان فراموش شده و ازميان رفته بود، هيچ ترديدي نيست .



فجايعي كه در روز عاشورا و حتي پيش و پس از آن به وقوع پيوست ، خود بهترين شاهد بر اين مدعاست . به راستي ، چه رخدادهايي موجب شد كه تنها 61 سال پس ازهجرت پيامبر اكرم (ص) فرزندان آن حضرت را بدان صورت ناجوانمردانه و سنگدلانه وشگفت آور به قتل برسانند و زنان و كودكان ايشان را به اسارت درآورند؟! جامعة اسلامي به چه درجه اي از انحطاط ديني ، اخلاقي و فرهنگي رسيده بود كه در برابر آن حادثة بزرگ دم فرو بست و واكنشي از خود بروز نداد؟ عوامل انحراف چه بودند؟ آيا همة جوامع انقلابي با چنين عواملي روبه رويند؟ آيا ممكن است چنان حادثه اي دوباره تكرار شود؟ اين ها وده ها پرسش ديگر، پژوهشي وسيع مي طلبد كه از حوصله اين مقال خارج است .



تنها مي توان گفت : زمينه ها و عواملي كه آن نهضت عظيم را به وجود آوردند و آن فاجعة غم انگيز را رقم زدند، عبارتند از:



1- زمامدار جامعه اسلامي نه تنها شرايط لازم براي تصدي منصب حكومت رانداشت كه متظاهر به فسق و فساد بود؛



2- ارزش هاي معنوي از ياد رفته بود و نخبگان جامعه ، كه مديريت فكري وسياسي را بر عهده داشتند و الگويي براي مردم به شمار مي رفتند، به مفاهيم اخلاقي پاي بند نبودند؛



3- حكومت نيز فاقد قواعد و معيار بود و قانون و ضابطه اي را در ميان كارگزاران معمول نمي داشت . در نتيجه ، ظلم و تبعيض به غايت خود رسيده بود؛



4- بدعت ها و پيرايه هاي بسيار در دين راه يافته و مذهب وسيله تخدير مردم وتأمين خواسته هاي حكام و مفسدان شده بود؛



5- دنيامداري و ماده گرايي ، جهان برين و آخرت را از يادها زدوده بود؛



6- رعب و دنياپرستي هم چون بيماري ، متدينان را زبون و زمين گير و آنان راتسليم پيش آمدها كرده بود، دليري و رادمردي نيز تنها در اسطوره ها به جاي مانده بود.



بنابراين ، اصول جامعه اي كه پيامبر اكرم (ص) تأسيس كرده بود به راه فنا مي رفت وسنت ها و ارزش هاي ديني به فراموشي سپرده مي شدند.



انحطاط ديني ، اخلاقي و فرهنگي جامعه ، به ويژه در نيمة اول دهه چهارم هجري ،به اوج خود رسيده بود. از زمان خليفة سوم ، اشرافي گري و بذل و بخشش هاي بي حد وحصر از بيت المال به اقوام و نزديكان ، متعارف شد و مسلط كردن تبعيدي هاي عصر نبوي بر مقدّرات جامعه اسلامي و در نهايت ، قدرت بخشيدن به حزب اموي ، خلافت اسلامي رابه سلطنت كسري و قيصر مبدل ساخت .



اكنون چه كسي بايد براي اصلاح امور قيام كند؟ يك فرد انقلابي و اصلاح طلب !اما كسي كه به ناهنجاري هاي جامعه معترض است و ادعاي اصطلاح طلبي دارد، بايدپيش از آن كه مصلح شود، صالح باشد؛ زيرا آرمان گرايي و اصلاح طلبي در سخن و شعارخلاصه نمي شود، بكله درگيري با مشكلات و معضلات را طلب مي كند.



از اين رو، مصلح بايد آگاه ، خودساخته ، مدير و مدبر باشد؛ زيرا اصلاح اسلامي ،حركتي انقلابي است ؛ انقلاب در افكار، فرهنگ ، اخلاق و روحيات انسان ها و به موازات آن ، تغيير در نظام هاي اجتماعي فاسد و حاكم بر آن ها.



بنابراين ، اصلاح اسلامي ، تغييري است در راستاي رشد و كمال انسان ، كه هم مبارزه با آداب و عادات ناپسند را لازم مي شمرد و هم نظام هاي حاكم بر اجتماع را به رعايت حق و عدالت و انجم اعمال صواب و صلاح وا مي دارد.



از اين رو، پيامبر بزرگ اسلام (ص) دو جهاد را بر مسلمانان متعهد، تكليف كرده است ؛ جهاد اكبر يا مبارزه با تجاوزات و طغيان هاي نفس انسان و جهاد اصغر، يا مبارزه بادشمنان خارجي و داخلي جامعه اسلامي .



امامان بزرگوار شيعه ، زماني كه جامعة انساني گرفتار فساد شده بود، براي اصلاح آن ، پيروان خويش را به هر دو جهاد فرا مي خواندند.



چنان كه حسين بن علي (ع) به عنوان يك مصلح اجتماعي ، با قيام خود عليه ظلم و فساد، در همان حال كه زمينه انقلاب اجتماعي را فراهم مي سازد، ياران و هوادارانش رابه تهذيب نفس و تقواي الهي دعوت مي كند.



اين امر نه تنها به لحاظ هدفي كه اسلام دنبال مي كند، يعني تربيت انسان هاي وارسته و خداگونه ، بلكه از جنبة عقلي نيز داراي اهميت است ؛ زيرا اگر اصلاح طلبان خودصالح نباشند، نه معناي اصلاح را به درستي درك خواهند كرد و نه مي توانند بر فسادغلبه يابند؛



چه اين كه در مسير مبارزه ممكن است پيش از آن كه ديگران را به صلاح آورند،خود تسليم فساد شوند، چنان كه بسياري مبارزان و مصلحان به دليل عدم خودسازي وتقواي لازم ، خويش را به دشمن تسليم كرده و يا در صورت پيروزي ، به دليل همين وابستگي هاي نفساني و رذايل اخلاقي ، تشكيلات و نظام فاسدي را بنيان نهادند كه دربرخي مواقع به مرور از رژيم هاي گذشته بدتر شدند. پيروزي عباسيان بر امويان و فسادي كه بعدها در دستگاه حكومت آنان به وجود آمد، شاهدي روشن بر اين مدعاست .



از سوي ديگر، اصلاح فردي نيز بدون توجه به اصلاح اجتماعي ره به جايي نمي برد؛ زيرا رشد و تكامل و پالايش انسان در گرو همين مبارزات اجتماعي است .



از اين رو، اسلام بر اصلاح رهبري سياسي جامعه تأكيد مي ورزد و پيروان خويش رابر رهبران فاسد مي شوراند تا نظام هاي جور را مورد تهديد قرار داده ، رهبري آنان را به صالحان و با تقوايان بر گردانند. چنان كه امام حسين (ع) انگيزة قيام خود را چنين تبيين مي فرمايد:«مردم ! پيامبر خدا(ص) فرمود: هر كس سلطان زورگويي را ببيند كه حرام خدا راحلال كرده ، پيمان الهي را در هم شكسته ، با سنت و قانون پيامبر از در مخالفت درآمده ،در ميان بندگان خدا، راه گناه و دشمني در پيش مي گيرد، اگر در برابر چنين زمامداري باعمل يا با گفتار خويش مخالفت نكند، بر خداوند است كه ، اين فرد(بي تفاوت ) را به جايگاه همان طغيانگر، كه آتش جهنم است ، داخل گرداند.



مردم ! آگاه باشيد، اينان (بني اميه ) اطاعت خدا را ترك كرده و پيروي از شيطان راپيشه خود ساخته اند. فساد را ترويج و حدود الهي را تعطيل كرده فيي ء را به خوداختصاص داده و حلال و حرام خداوند را تغيير داده اند. در حالي كه من به هدايت و اصلاح جامعة اسلامي از ديگران شايسته ترم .»



روش شناسي اصلاح گرايي در نهضت عاشورا



پيش از اين كه به مؤلفة مهم و بنيادي نهضت امام حسين (ع) بپردازيم ، بهتراست كه به تجزيه و تحليل «روش امام حسين (ع) در حركت اصلاح گرايانه » نظري افكنيم .



بر آگاهان پوشيده نيست كه گزينش روش درست ، منظقي ، كارآمد و فراگير درانجام حركت و نهضت اصلاحي بسيار مهم مي باشد. اگر شرايط اوضاع و احوال جامعه روبه پيچيدگي بيش تر و سخت باشد، انتخاب روش ، دشوارتر خواهد بود.



به راستي ، روش چه روشي بايد باشد؛ روش فرهنگي صرف ، سياسي و اجتماعي محض ، روش نظامي و مسلحانه صرف ، روش تركيبي فرهنگي ، سياسي ، اجتماعي و ياقيام مسلحانه ؟ هم چنين اين كه هر كدام از اين روش ها جوهرة عقلاني و خردگرايانه محض داشته باشد يا عاشقانه ، عارفانه و جهادي ، بسيار مهم و سرنوشت ساز مي باشد.



حال ، با رويكردي تاريخي - تحليلي به قيام امام حسين (ع) و بررسي شواهدحديثي و روايي در مجموعه سخنان حسين بن علي (ع) بايد به درستي دريافت كه امام (ع) چه روشي را با چه جوهره اي انتخاب كرد؟ چه تناسب و سنخيتي بين روش وجوهره وجود داشته است ؟ چه همگوني بين روش و جوهره با علل فاعلي و غايي نهضت عاشورا وجود دارد؟



آيا جوهرة قيام نيز عقلاني - عاشقانه بوده است يا نه ؟ در پرتو پاسخي جامع به اين پرسش هاست كه مي توان تصور و تصويري كلان و جامع از قيام جاودانه كربلا به دست آورد.



روش پديدارشناسي در تحليل قيام تاريخي امام حسين (ع) ما را به اين نتيجه رهنمون مي كند كه امام حسين (ع) در نضهت خود، اهداف روشن و روش هاي شفاف وزلال را برگزيد و در تمام سخنان و نامه هاي خود، در هر مناسبتي بر اهداف و روش هاي خود تأكيد داشت و حتي شعارهاي وي متناسب با اهداف و روش هايش بود.



به طور مثال ، امام (ع) در تبيين هدف ها، هدف اصلاح جامعه نبوي را، احياي ارزش ها و معيارهاي اصيل اسلامي ، نفي و محو بدعت ها و از بين بردن آفات وآسيب هاي فرهنگي و اجتماعي ، كه اسلام ناب محمدي (ص) را تهديد مي كرد، زنده كردن شعاير ديني ، اقامة حق و عدالت اجتماعي ، نابودي استبداد، ظلم و فسق و فجور، اعتلاي كلمة توحيد، احياي روش كارآمد و سعادت بخش پيامبر اكرم (ص) و علي (ع) در جامعه ،خرافه زدايي از چهرة اصيل دين ، ديندار نمودن جامعه در عرصه هاي گوناگون و حوزه هاي مختلف فكري و عملي و در روش ها، روش جهاد و مبارزه و احياي عنصر امر به معروف ونهي از منكر و در واقع ، تركيب فرهنگي (احياي اصول ، حقايق ديني و اصلاح امت اسلامي )، سياسي و اجتماعي (اصلاح مديريت و حكومت ، استبداد زدايي و اقامة عدل ) وجهاد مسلحانه ، خروج عليه خلافت غصبي و خليفة فاقد صلاحيت براي ادارة جامعة اسلامي و... مي دانند.



جوهره و روح قيام فرهنگي ، اجتماعي و مسلحانه امام حسين (ع) نيز عشق و دردبود؛ درد دين و غيرت ديني كه از درك عميق ، روح بلند و ژرف الهي و اوج دينداري اوسرچشمه مي گرفت .



درك شرايط فرهنگي و اجتماعي اسلام و اقتضاي زمان (زمان شناسي امام (ع))نيز عامل مهم حركت عليه خلافت و خليفه حاكم بود كه عشق و خون در باطن و جان ماية قيام تجلي يافت .



بنابراين ، قيام خونين سرخ حسيني شكل گرفت و امام (ع) در وداع با قبر نوراني پيامبر(ص) از «و ان يراك قتيلاً» سخن به ميان آورده و هنگام حركت از مكه به كربلا نيزنداي استرجاع «انا لله و انا اليه راجعون » سردادند.



چهرة قيام خود را از مدينه تا كربلا و از كربلا تا مدينه ، يعني حركت دوراني كه دايرة عشق ، شهادت ، پيام و خون بود، ترسيم كردند تا حوزه وظايف و رسالت هامشخص باشد.



عده اي از سرعشق ، خون خود را هدية اسلام اصيل و ناب كردند و گروهي نيز از سرعشق از كربلا تا كوفه ، شام و مدينه ، كاروان آزادگان را در پيام رساني به راه انداخته و بابصيرت انجام وظيفه نمودند كه در اصل ، وظيفه گرايي و تكليف محوري روح جهاد،شهادت ، اسارت ظاهري و حريت واقعي بود تا مسلمانان همة اعصار بدانند كه اسلام شناسي ، وظيفه شناسي ، زمان شناسي ، دشمن شناسي ، ولايت شناسي ، و ولايت مداري از اصول مهم حيات ديني و زندگي اسلامي آنان خواهد بود. البته ، به تعبير حسين بن علي (ع) در هميشة تاريخ «قل الديانون » نمودار خواهد شد.



در قيام اصلاحي و نهضت احيايي امام حسين (ع) هدف ها، شعارها، مسيرهاي قيام و حركت روشن و روش ها نيز بسيار روشن و شناخته شده و دست يافتني است و هيچ نكته مبهم و نقطة متشابهي در قيام الهي آن حضرت وجود ندارد. عجيب است كه نه تنهاكليات قيام امام ، بلكه جزييات نهضت حضرت نيز روشن و مستند در تاريخ است وبسيارحياتي ، مهم و دخيل در تحليل قيام مي باشند و اين خود معجزه اي در قيام معصومانه ،آسماني ، توحيدي و عدالت خواهانه امام حسين (ع) است .



پس ، انتخاب روش امام حسين (ع) نيز الگويي براي گزينش روش ها و اصلاح گرايي و احياگري است .



بديهي است كه امام (ع) با درك صحيح و همه جانبة مسأله ، روش كردن هدف ها،شعارها، آگاه سازي مردم ، اتمام حجت ، دين محوري ، عدالت گرايي ، احياي امر به معروف و نهي از منكر، ظلم ستيزي ، دلسوزي براي مردم و نسل هاي مختلف جامعه ، آينده نگري ، حفظ حقوق و كرامت انساني و آزادي خواهي ، به وظيفه خويش عمل نموده اند.



در نهضت اسلامي نيز، كه نهضتي حسيني بود، امام خميني از همان ابتدا هدف هاو استراتژي حركت و قيام خويش را عليه طاغوت مشخص كرد و روش مبارزه خويش راروش فرهنگي ، سياسي و اجتماعي قرار داد و در همة عرصه ها، حقيقت ، عدالت و حريت را در اسلاميت ناب جست و جو نمود؛



نظريه حكومت اسلامي را نظريه ولايت فقيه قرار داد؛ اساس نهضت خويش رااحياي اسلام اصيل فراموش شده ، مهجور، منزوي و ناب محمدي قرار داد و نداي بازگشت به صدر اسلام ، اسلام پيامبر(ص) و علي (ع) را سر داد و همواره انقلاب اسلامي راانقلابي احياگرانه و اصلاح طلبانه در ابعاد فكري ، فرهنگي ، اخلاقي ، سياسي ، اجتماعي واقتصادي توصيف مي نمود.



مؤلفه هاي اصلاحات حسيني (ع)



1. اهتمام به دين



يكي از اصول و مؤلفه هاي اصلي اصلاح گري مدرنيستي ، دين زدايي و مخالفت بادين است . اما در اصلاحات حسيني (ع) اهتمام به دين و احيا و اصلاح ارزش هاي ديني ،عنصر اصلي و محوري اصلاحات مي باشد.



اساساً قيام امام حسين (ع) اين بود كه در عصر ايشان ، انحرافات و بدعت هايي دردين رسوخ و نفوذ كرده و چهرة واقعي دين را تغيير داده بود.



از آن جا كه نظام حاكم ، به تعاليم ديني اهتمام نمي ورزيد، آن حضرت در صدداصلاح و احياي دين برآمدند. از سخنان و خطابه هاي امام حسين (ع) به خوبي به دست مي آيد كه هدف امام (ع) از قيام ، نه حكومت و رياست و نه اغراض فردي و امور شخصي ،بلكه مبارزه با انحرافات و بدعت ها در دين بوده است .



در عصر امام حسين (ع) وضع اسلام و مسلمانان و حكومت به حدي بد و غير قابل پذيرش شده بود كه وظيفة هر مسلماني اظهار مخالفت و جلوگيري از انحراف و سقوط آن بود.



2. تشكيل حكومت ديني و نفي سكو لاريزم



يكي از اصول اساسي و مهم اصلاحات مدرنيستي و شبه مدرنيستي ، سكولاريزم وجدا سازي ساحت دين از ساحت سياست مي باشد؛ بدين معنا كه اصلاح طلبان غربي وغرب زده سعي مي كنند دين را از دخالت در قلمرو سياسي - اجتماعي دور نگه دارند ومنحصر و محدود در امور شخصي و فردي نمايند.



در مقابل ، حركت اصلاحي امام حسين (ع)، حركتي سياسي - اجتماعي بود و بااين حركت خود، بر عليه چنين تفكر و جرياني (تفكر سكولاريستي ) قيام نمود.



حضرت با قيام خونين خود نشان داد كه مرز سياست از ديانت جدا نيست و دراسلام بين اين دو، همگرايي و هماهنگي وجود دارد و هر وقت در رأس حكومت ،زمامداران و حاكماني فاسد قرار گيرند كه لياقت منصب حكومت و كشورداري را ندارندبايد بر عليه آنها شوريد و از منصب حكومت عزل كرد.



حركت اصلاحي امام حسين (ع) داراي ابعاد و اضلاع مختلفي است كه جنبة سياسي و اجتماعي (يعني تشكيل حكومت ديني ) يكي از آنهاست ؛ چرا كه در زمان ايشان ، معاويه و پسرش يزيد، عملاً سكولاريزم را ترويج مي دادند، به عنوان نمونه وقتي كه معاويه بر خلافت استيلا يافت ، بلافاصله به عراق آمده ، در سخنراني خود به مردم اخطار نمود كه من با شما سرنماز و روزه نمي جنگيدم ، بلكه مي خواستم بر شما حكومت كنم و به مقصود خود رسيدم .



مرحوم علامه طباطبايي در مورد اين سخن معاويه مي فرمايد:«معاويه با اين سخن اشاره مي كرد كه سياست را از ديانت جدا خواهد كرد و نسبت به مقررات ديني ضمانتي نخواهد داشت و همة نيروي خود را در زنده نگه داشتن حكومت خود به كارخواهد بست و البته روشن است كه چنين حكومتي سلطنت و پادشاهي است ، نه خلافت وجانشيني پيغمبر خدا».



برخي از روشنفكران با مردمي خواندن نهضت و قيام امام حسين (ع) وانمودمي كنند كه حركت امام (ع) صد در صد به خواست خود مردم بوده است و از اين سخن ،جدايي دين از سياست را نتيجه مي گيرند!



در خصوص اين سخن ، پرسش ها و نقدهاي فراواني مطرح است كه به دليل ضيق مجال ، تنها به يك نكتة اساسي اكتفا مي كنيم .



يكي از اهداف قيام امام (ع)، اصلاح جامعة اسلامي و احياي فريضة امر به معروف و نهي از منكر است . آن حضرت هنگام ترك مدينه ، بر اين مطلب تأكيد مي كنند:«انماخرجت لطلب الاصلاح في امة جدي ، اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر.»



معناي اين سخن اين است كه اگر امام از عدم تشكيل حكومت و هم چنين ازنقض عهد مردم كوفه نيز مطمئن بود، هرگز دست از نهضت اصلاح گرانه خويش برنمي داشت ؛ چرا كه انگيزة اصلي و اولي آن حضرت ، احياي دين بود و مسأله حكومت وزمام داري در مراحل بعد اهميت قرار داشتند.



بنابراين ، اين ادعا كه حركت امام حسين (ع) صد در صد مردمي و در جهت نيل به زمامداري بود، موافق منابع روايي و تاريخي و سخنان خود حضرت نيست .



3. نفي فردگرايي و قيام خدامحورانه



فردگرايي غربي ، آن گونه كه در بستر اومانيسم شكل گرفت و منتهي به سودانگاري مطلق گرديد، هرگز در اسلام پذيرفته نيست ؛ زيرا فردگرايي ، ارزش و اخلاقي ناصواب است .



انسان ، مدار و محور اخلاق و ارزش ها نيست . بلكه بايد بدان ها پاي بند باشد.اصول و پايه هاي اخلاقي و قضاياي ارزشي ، امور عيني و مستقل از ذهنيت و خواست وميل آدميان است .



از همين روست كه مباني اصيل اخلاقي ، مطلق و پالوده از نسبيت هستند. سرّعيني بودن و مطلق بودن امهات قضاياي اخلاقي آن است كه اين قضايا در واقع بيانگروجود رابطة واقعي ميان عمل اخلاقي و كمال نهايي و روحاني آدمي اند.



اگر عدالت ، خوب است و اگر خيانت و جنايت ، بد، از آن روست كه اين امور به واقع موجب كمالاتي روحاني و يا خساراتي معنوي در باطن و حقيقت انسان مي شوند، نه آن كه به دليل كاركرد اجتماعي مثبت اين قضايا يا گرايش و ترجيح ذهني طرفداران آن هامقبول افتاده اند.



قيام و نهضتي كه امام حسين (ع) بر پا نمودند، نهضتي خدا محورانه و الهي بود، نه فردگرايانه و بر اساس مصلحت فردي .



اين تصور كه قيام حضرت (ع) به دليل مصالح فردي و انتقام گيري از خاندان بني اميه است ، توهمي باطل و غرض ورزانه است كه منشأ آن عدم معرفت به ساحت قدس وملكوتي ائمه (ع) و از جمله امام حسين (ع) مي باشد.



تمامي حركات و سكنات امام حسين (ع) و از جمله اصلاح گيري ايشان ، هيچ صبغه اي جز صبغة الهي نداشت و رضاي الهي در همه حال ، مورد توجه ايشان بود.



قيام عاشورا چون رنگ خدايي داشت ، جاويدان و پيروز شد. به تعبير حضرت امام (ع)، «شكست نبود كشته شدن سيدالشهداء، چون قيام لله بود، شكست ندارد.»



«آگاه بودند كه ما آمديم اداي وظيفة خدايي بكنيم ، آمديم اسلام را حفظ كنيم .»



4. قرائت واحد از دين ، مبناي اصلاحات حسيني



روشن است كه جامعه بدون استعداد و بهره گيري از ارزش هاي الهي ، در ادامه حيات اجتماعي خود، دچار انحرافات و مشكلات هنجاري خواهد شد؛ چرا كه رفتار واعمال اجتماعي افراد در جامعه ، مبتني بر ارزش هاي حاكم بر آن مي باشد.



بر اين اساس ، معاويه كه ارزش هاي الهي و خاندان نبوت را از جامعة اسلامي كنارگذاشته بود، در صدد برآمد تا با ترويج افكار التقاطي و قرائت هاي ديگر از دين ، اين نقيصه را جبران كند. از اين رو، وي به ترويج تفكر «مرجئه »، كه قرائتي جديد از ايمان بود،پرداخت .



او مدعي بود كه ايمان قلبي براي انسان كفايت مي كند. مبناي اصلاحات امام حسين (ع)، بر پاية يك قرائت از دين بود و بر اساس همين قرائت واحد، به مبارزه باساير قرائت ها پرداخت .



اگر قرائت هاي مختلف از دين صحيح باشد، آن گونه كه پلوراليست ها مدعي اند،ديگر اصلاح گري ، امر به معروف و نهي از منكر، قيام براي عدالت اجتماعي و... معنا ومفهومي ندارد؛ چرا كه براساس قرائت هاي مختلف از دين ، هر كسي براي خود فهم وقرائتي از دين دارد و همة اين قرائت ها نيز صحيح مي باشد.



امام حسين (ع) يك قرائت از دين دارد، يزيد قرائتي ديگر و هر دو بر حق اند!لازمة چنين نگرشي ، آنارشيسم و شكاكيت تمام عيار است كه هم با اصول و قواعد عقلي و برون ديني ناسازگار است و هم به لحاظ درون ديني ، يعني كتاب و سنت ، باطل مي باشد.



اگر تمامي قرائت ها صحيح اند، پس چرا اسلام دعوت به مبارزه با ظلم و طاغوت و... كرده است ؟ اگر قرائت هاي مختلف همه بر حق اند، پس چرا امام حسين (ع) در مقابل اين قرائت هاي صحيح ! قيام كردند؟ امام (ع) با قيام و اصلاح گري خود نشان دادند كه هرقرائتي از دين بر طريق صواب نيست و بايد در مقابل قرائت هاي انحرافي و بدعت آميز ازدين ايستاد.



5. اصلاح همه جانبه



مصلحان غربي و غرب زده بر اين باورند كه اصلاح دين يعني بازگشت به تجارب ديني ، نه بازگشت به تماميّت دين .



اما اصلاحات امام حسين (ع)، برخلاف تجربه گرايان - كه با تحويل و تنزل دادن دين به تجربة ديني ، فقط يك بعد از دين را اخذ كرده و ادعاي بازگشت به آن را دارند -اصلاحات همه جانبه و چند بعدي بود.



آن حضرت با قيام خويش در صدد اصلاح تمام جوانب دين از جمله معارف ،شعاير، اخلاقيات ، ارزش ها، احكام و مناسك ديني بود چرا كه در زمان ايشان ، هم عقايدمردم سست و متزلزل شده بود، هم احكام الهي رو به تعطيلي مي رفت و هم ارزش ها واخلاقيات ديني به دست فراموشي سپرده شده بود.



بر اساس عقيده تجربه گرايان ديني ، كه گوهر دين را تجربة ديني قلمداد مي كنندو ساير ابعاد دين مانند بعد معرفتي ، اخلاقي و... را در حاشيه و صدف دين قرار مي دهند،اصلاح در عقايد، اخلاقيات و... دين ، لازم نيست ؛ چرا كه اين ها اموري عرضي محسوب مي شوند.



اما امام حسين (ع) با اصلاحات همه جانبه خويش ، نشان داد كه نبايد گذاشت هيچ بعدي از دين دچار آسيب و آفت شود و در صورت آسيب پذيري ، بايد در صدد اصلاح آن برآمد.

پاورقي

1 ـ راغب اصفهاني ، مفردات .



2 ـ فرهنگي عميد.



3 ـ شيخ طوسي ، تفسير تبيان .



4 ـ محمد حسين طباطبائي ، تفسير الميزان .



5 ـ سيد مصطفي خميني ، تفسير القرآن الكريم .



6 ـ مرتضي مطهري ، نهضت هاي اسلامي درصد سالة اخير.



7 ـ روزنامه جمهوري اسلامي ، تاريخ 28 / 1 / 1379.



8 ـ عماد افروغ ، درآمدي بر آسيب شناسي اصلاحات .



9 ـ محمد جواد صاحبي ، احياگري و اصلاح طلبي در نهضت حسيني ، نشر احياگران .



10 ـ محمد بن جرير طبري ، تاريخ طبري ، دار التراث العربي ، بيروت .



11 ـ محمد جواد رودگر، اصلاح گرايي از منظر حسين بن علي (ع)، انتشارات تجلي .



12 ـ ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغة .



13 ـ سيد محمد حسين طباطبايي ، شيعه در اسلام ، دفتر انتشارات اسلامي .



14 ـ مهدي بازرگان ، آخرت و حذا هدف بعثت انبياء، نشر رسا.



15 ـ محمد حسن قدردان قراملكي ، سكولاريزم در مسيحيت و اسلام ، انتشارات بوستان كتاب .



16 ـ موسوعة كلمات الامام الحسين (ع)، پژوهشگاه باقر العلوم (ع) دار المعروف ، قم .



17 ـ احمد واعظي ، جامعه مدني ـ جامعه ديني ، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي ،



18 ـ صحيفة نور.



19 ـ شمس الله مريجي ، عاشورا را پيامد تغيير ارزش ها، مجله م

حميد رضا قنبري اصفهاني