بازگشت

وصيت مسلم


همگامي که مسلم بن عقيل ديد که ابن زياد به ريختن خون او مصمم است، از او خواست که فرصتي در اختيار او قرار دهد تا به يکي از افراد قبيله ي خود وصيت کند، و عبيدالله موافقت کرد.

مسلم بن عقيل از عمر بن سعد بن ابي وقاص که در آن جمع حضور داشت، خواست تا به وصاياي او گوش فرادهد به خاطر خويشاوندي [1] که با او دارد، ولي عمر بن سعد نپذيرفت.

ابن زياد وقتي که خودداري عمر بن سعد را ديد به او گفت: از پذيرش تقاضاي مسلم ابا مکن.

پس مسلم با او به کناري رفت در حالي که عبيدالله آن دو را مي ديد، مسلم بن عقيل به عمر بن سعد گفت: از روزي که به اين شهر آمده ام هفتصد درهم به مردم مقروضم، پس از شهادتم، زرهم را فروخته و بدهي مرا بپرداز؛ و چون کشته شدم بدن مرا از عوامل حکومتي گرفته و به خاک بسپار؛ و شخصي را بسوي حسين عليه السلام گسيل دار تا او را از آمدن به کوفه منصرف کند زيرا من براي او نامه نوشته و به او خبر داده ام که مردم کوفه با اويند و او اينک به طرف کوفه رهسپار است.

عمر بن سعد به ابن زياد گفت: اي امير! مي داني مسلم با من چه گفت؟! پس وصيتهاي مسلم را براي عبيدالله بازگو کرده و راز او را فاش ساخت.


عبيدالله گفت: مرد امين هرگز خيانت نمي کند ولي گاهي خائن را امين مي پندارند! [2]

ما با آنچه مسلم دوست دارد که بعد از کشته شدنش انجام شود، مخالفتي نداريم، و در مورد جنازه اش نيز طبق وصيت عمل کن، و اما در مورد حسين، اگر او با ما کاري نداشته باشد ما با او کاري نخواهيم داشت [3] .

سپس به بکير بن حمران- که قبلا مسلم بر او ضربه اي وارد نموده بود- گفت: مسلم را بگير و به بالاي قصر ببر و با دست خود سر از تن او بگير تا سينه ي تو شفا يابد. در اين ميان نگاه مسلم به محمد بن اشعث افتاد، به او گفت: اي پسر اشعث! اگر تو مرا امان نداده بودي من هرگز تسليم نمي شدم، پس برخيز و با شمشير خود از من دفاع کن! محمد بن اشعث به خواسته ي مسلم اعتنايي نکرد.

در اين حال حضرت مسلم مشغول تسبيح و تکبير و استغفار شد و فرمود: «خدايا حکم کن ميان ما و جماعتي که به ما دروغ گفتند و ما را فريفتند و تنها گذاشته و کشتند» [4] ، سپس دو رکعت نماز گزارد و بسوي مدينه رو کرده و بر امام حسين عليه السلام درود فرستاد [5] .


پاورقي

[1] قرابت و خويشاوندي مسلم بن عقيل با عمر بن سعد بدان جهت است که هر دو از قريش هستند زيرا قريش به نضر بن کنانه جد اعلاي رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم گفته مي‏شود، و قبائلي که در نسب به نضر بن کنانه منتهي مي‏گردند، قريشي هستند، مثل بني‏هاشم و بني‏مخزوم و بني‏زهره و قبائل ديگر، و عمر بن سعد از بني‏زهره مي‏باشد.

[2] (لا يخون الامين و لکن قد يؤتمن الخائن).

[3] بحارالانوار 355 /44.

[4] «اللهم احکم بيننا و بين قوم کذبونا و غرونا و خذلونا و قتلونا».

[5] الشهيد مسلم بن عقيل مقرم 176.