بازگشت

مسلم بن عمرو باهلي


هنگامي که محمد بن اشعث، همراه با مسلم بن عقيل در قصر دارالاماره بر عبيدالله وارد شد، به او خاطرنشان ساخت که به مسلم امان داده است، و عبيدالله که خود را پايبند به اصول اخلاقي نمي ديد گفت: تو در حدي نبودي که به او امان دهي و ما تو را براي دادن امان بسوي مسلم نفرستاده بوديم! بلکه تو مأمور به آوردن مسلم شده بودي. محمد بن اشعث چاره اي جز سکوت نديد!

هنگامي که مسلم بر در قصر نشسته بود و از تشنگي توان حرکت نداشت چشمش به کوزه ي آبي افتاد، جرعه اي آب طلب کرد ولي مسلم بن عمرو باهلي که در خبث طينت دست کم از عبيدالله نداشت در پاسخ مسلم گفت: بخدا سوگند که يک قطره از اين آب سرد را نخواهي چشيد تا از حميم دوزخ سيراب شوي!

مسلم پرسيد: تو کيستي؟

او گفت: من همان کسي هستم که حق را هنگامي شناختم که تو آن را رها کردي! و خيرخواه امام خود بودم در حالي که تو نسبت به او بدي کردي، و از او اطاعت کردم هنگامي که تو بر او شوريدي، من مسلم بن عمرو باهلي ام.

مسلم در پاسخ او گفت: مادرت به عزايت بنشيند، چه بدخوي و سنگين دل و


بي احساسي، اي پسر باهله! تو به حميم دوزخ و خلود در آتش از من سزاوارتري [1] .

در اين حال، عمرو بن حريث [2] به غلام خود دستور داد تا قدحي از آب پر کرده و به دست مسلم بن عقيل دهد، مسلم قدح را گرفت و چون خواست بنوشد قدح از خون رنگين شد و نتوانست از آن آب بياشامد [3] ، پس سه بار قدح را از آب پر کردند، در مرتبه ي سوم دندانهاي ثناياي مسلم در قدح افتاد و گفت: حمد خداي را که اگر اين آب از روزي مقسوم من بود، نوشيده بودم [4] .


پاورقي

[1] کامل ابن ‏اثير 33 /4 و 34.

[2] عمرو بن حريث مخزومي قرشي است، او هنگام وفات رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم دوازده ساله بوده است و او اول کس از قريش است که در کوفه خانه بنا کرد و از هوادران بني ‏اميه بوده و در واقعه‏ي قادسيه حضور داشته است. ابونعيم نقل کرده که در سال 85 از دنيا رفته است. (تنقيح المقال 327 /2).

[3] و اين به خاطر ضربتي بود که بکر بن حمران بر لب بالاي مسلم بن عقيل وارد ساخته بود.

[4] ارشاد شيخ مفيد 60 /2.