بازگشت

گريه ي مسلم بن عقيل


هنگامي که مسلم نااميد شد، اشک از چشمانش جاري گرديد و به آن گروه که او را امان داده بودند گفت: اين آغاز مکر و پيمان شکني است.

محمد بن اشعث گفت: اميد وارم که بيمناک نباشي!

حضرت مسلم به او گفت: پس امان شما چه شد؟! سپس در حالي که مي گفت «انا لله و انا اليه راجعون» گريست.


عبيدالله بن عباس سلمي به مسلم گفت: کسي که به چنين کاري دست مي يازد نبايد از روياروئي با حوادث بترسد و بگريد.

مسلم در پاسخ او گفت: بخدا سوگند که بر احوال خود نمي گريم و باکي از کشته شدن خود ندارم هر چند که دوست ندارم کشته شوم (تا رسالتي که که بر عهده گرفته ام ناتمام بگذارم)، گريه ي من براي حسين عليه السلام و همراهان اوست که به نامه هاي شما اعتماد کردند و عازم اين ديارند. سپس رو به محمد بن اشعث کرد و گفت: مي بينم که از امان دادن به من و در امان نگاه داشتن من عاجزي! آيا مي توان چشم نيکي از تو داشت؟! آيا مي توان که از طرف من پيکي به نزد امام عليه السلام بفرستي تا به امام خبر دهد که من در دست دشمن اسير شدم و شايد روز را به شب نرسانم و مسلمأ مرا خواهند کشت، و به او بگويد: پيام مسلم اين است که: اي پدر و مادرم به فدايت! برگرد و اهل بيت خود را نيز با خود ببر تا فريب مردم کوفه گريبانگير شما نشود؛ اين مردم، ياران پدر شما را کشتند در حالي که او آرزوي فراق آنها را با مرگ يا شهادت، داشت؛ مردم کوفه از پيمان خود برگشته اند و در مقام کشتن تو برآمده اند.

محمد بن اشعث به مسلم قول داد که اين کار را انجام خواهد داد و از ابن زياد براي او امان خواهد گرفت [1] .


پاورقي

[1] ارشاد شيخ مفيد 59 /2.