شجاعت مسلم در نبردي ناعادلانه
برخي هم نوشته اند: سربازان عبيدالله به سرکردگي محمد بن اشعث وارد خانه
شده بودند و مسلم آنها را از خانه بيرون مي کرد و آنها باز به خانه راه يافتند و دوباره توسط مسلم به بيرون خانه رانده شدند، تا اينکه بکر بن حمران احمري با شمشير ضربه اي به دهان مسلم زد بطوري که لب بالاي او را پاره کرد و دندانهاي ثناياي او از دهان بيرون ريخت، مسلم به بکر بن حمران حمله کرد و ضرباتي کاري به سر و شانه ي او فرود آورد.
چون همراهان محمد بن اشعث دريافتند که ياراي مقابله ي روياروي با مسلم را ندارند بر بالاي بام رفته و از آنجا سنگ و آتش بر سر و روي مسلم مي ريختند، چون مسلم اين حال را مشاهده کرد در حالي که شمشير در دست داشت از خانه بيرون آمد و در کوچه به مبارزه با آنها پرداخت [1] .
مسلم به هنگام حمله به سربازان اين اشعار حماسي را قرائت مي کرد:
هو الموت فاصنع و يک ما انت صانع
فانت بکاس الموت لا شک جارع
فبصرا لا مر الله جل جلاله
فحکم قضاء الله في الخلق ذايع [2]
و به قولي 41 نفر و به قولي ديگر 72 نفر از سربازان دشمن را به ضربت شمشير از پاي درآورد، و خطاب به آنان مي گفت: چرا همانند کفار مرا سنگباران مي کنيد در صورتي که من از اهل بيت پيامبرانم، آيا شما رعايت حال خويشان رسول خدا را نمي کنيد و حقي که پيامبر اکرم بر شما دارد ناديده مي گيريد؟!
محمد بن اشعث در پاسخ مسلم مي گفت: بيهوده خود را به کشتن مده که در پناه من خواهي بود.
مسلم خروشيد و گفت: هيهات، تا وقتي که جان در بدن و نيرويي در تن دارم خود را تسليم شما نخواهم کرد؛ و بر محمد بن اشعث حمله کرد و او فرار کرد، سپس در
حالي که تشنگي بر مسلم غلبه کرده بود نيزه اي از پشت سر مسلم فرود آمد که از اسب بر زمين افتاد و او را دستگير کردند.
نوشته اند که محمد بن اشعث به عبيدالله بن زياد گفت: اي امير! تو مرا به جنگ شيري قوي و جنگجويي نيرومند با شمشيري برنده- که از خاندان پيامبر است-فرستادي.
و نيز نوشته اند: هنگامي که محمد بن اشعث به مسلم گفت که: تو را امان ميدهم، پاسخ داد که: من نيازي به امان شما مردم بدکار ندارم، و اين رجز را مي خواند:
اقمست لا اقتل الا حرا
و ان رايت الموت شيئأ نکرا
اکره ان اخدع او اغرا
کل امري ء يومأ يلاقي شرا
اضربکم و لا اخف ضرا
ضرب غلام قط لم يفرا [3] [4] .
در دلاوري و شجاعت مسلم بن عقيل نوشته اند: او مردي قدرتمند و شجاع بود، دست افراد دشمن را مي گرفت و به قدرت بازو، آنها را بر بالاي بام پرتاب مي کرد! و در جنگ صفين همراه با عبدالله بن جعفر در رکاب امام حسن و امام حسين عليها السلام در ميمنه ي سپاه اميرالمؤمنين علي عليه السلام شمشير مي زد [5] .
پاورقي
[1] کامل ابن اثير 32 /4.
[2] «اينک مرگ است که آمده هر چه ميتواني بکن، چرا که جام مرگ را بدون ترديد خواهي نوشيد. ولي در برابر مشيت الهي شکيبا باش که حکم خداوندي در ميان خلق ساري و جاري است».
[3] «سوگند ياد کردهام که سرافراز و آزاد کشته شوم هر چند مرگ را خوشايند نميبينم. بيزارم از اينکه به نيرنگ با من رفتار شود، هر کسي روزي شر را ملاقات ميکند. شمشير ميزنم و از هيچ آسيبي بر خود هراس ندارم منم آن شمشير زني که هرگز فرار نکرده است».
[4] مناقب ابن شهر آشوب 93 /4.
[5] سفينة البحار 653 /1.