بازگشت

شمر از قبيله ي يمن جدا مي شود


پس شمر بن ذي الجوشن نزد قبيله ي يمن آمد و آنان را گفت: اگر در مکان واحدي گرد آمديد که از يک طرف جنگ کنيم، من با شما همکاري خواهم کرد، و گرنه من با شما نخواهم بود، زيرا من در يک کوچه ي تنگ و بصورت پراکنده جنگ نخواهم کرد. از اين رو از قبيله ي يمن جدا گرديد و نزد قوم خودش در ميدان بني سلول رفت و به آنها پيوست.

چون اين خبر به مختار رسيد مجددأ براي ابراهيم نامه فرستاد، و چون خبر به ابراهيم بن اشتر رسيد همان روز در ميان سپاهيانش ندا کرد و آنان را امر به رجوع نمود، ابراهيم و سپاهيانش بازگشتند و شب راه پيمودند پس در «سويعه» [1] فرود آمدند و قدري استراحت کردند و به راه افتادند و نماز صبح را در «سورا» [2] خواندند و حرکت کردند و نماز عصر را بر «باب جسر» خواندند، پس آمده و شب را در مسجد بيتوته کردند.

شبث بن ربعي قبلا فرزندش را نزد مختار فرستاده و براي او پيغام فرستاده بود که: ما قبيله ي تو و در اختيار توايم، و سوگند به خدا هرگز با تو جنگ نخواهيم کرد، به ما مطمئن باش؛ از اين رو شبث از جنگ با مختار ناخشنود بود.

چون هنگام نماز رسيد، اهل قبيله ي يمن گرد آمدند، هر رئيس گروهي نمي خواست که در امامت نماز رقيبش بر او سبقت گيرد، عبد الرحمن بن مخنف گفت: اين اولين نزاع و اختلاف است، کسي را امام کنيد که در ميان شما مورد قبول


همه است زيرا در ميان شما سيد قراء شهر وجود دارد، رفاعة بن شداد در ميان شماست، او را امام نموده و با او نماز بگزاريد.

پس رفاعه را امام جماعت قرار داده و با او نمازگزارند [3] .


پاورقي

[1] در معجم جايي به نام «سويعه» نيافتم، و ممکن است سويقه باشد که به مواضعي اطلاق مي‏شود. (مراصد الاطلاع 758 /2).

[2] «سورا» نام شهري است نرديکي حله و نهري دارد که به آن منصوب است و نزدبک به فرات مي‏باشد. (مراصد الاصلاع 753 /2).

[3] تجارب الامم 144 /2.