بازگشت

پيشنهاد عبدالرحمن بن مخنف


عبد الرحمن به آنان گفت: اگر شما قصد شورش داريد، من شما را تنها نخواهم گذاشت، ولي اگر اطاعت من کنيد، بر عليه مختار قيام نمي کنيد.

گفتند: علت چيست؟

عبد الرحمن گفت: من بيم آن دارم که پراکنده شويد و اختلاف کنيد و يکديگر را رها کرده تنها بگذاريد، و اين در حالي است که دلاوران و سوارن شما با مختار هستند، مگر فلان شخص و فلان شخص با او نيست؟ و مگر بردگان و موالي شما با او نيستند؟ اينها با يکديگر هستند و اينان بر شما گرانتر از دشمنان شمايند زيرا که اينان شجاعت عرب و دشمني عجم را جمع کرده اند، اگر لختي شما شکيبائي نشان دهيد اهل شام يا اهل بصره خواهند آمد و شما را کفايت کنند، پس بگذاريد که ديگران اينان را از ميان بردارند و شما خود را درگير نکنيد.

آنان گفتند: تو را بخدا سوگند با ما مخالفت مکن و امر را بر ما فاسد مگردان.


عبد الرحمن گفت: من هم مردي از شمايم هر زمان تصميم گرفتيد، بپاخيزيد.

پس با يکديگر گفتند: در انتظار مي مانيم تا ابراهيم بن اشتر بيرون رود، پس آنان صبر کردند تا ابراهيم از کوفه خارج شد و به ساباط رسيد [1] .


پاورقي

[1] تجارب الامم 143 /2.