بازگشت

نامه به عبدالرحمن


مختار در پاسخ نامه ي عبد الرحمن نوشت: تو از آن مکان که فعلا هستي حرکت مکن تا فرمان من به تو برسد.


پس مختار به دنبال يزيد بن انس فرستاد و او را خواند و گفت: اي يزيد! عالم همانند جاهل نيست و من تو را خبر مي دهم خبر دادن کسي که دروغ نمي گويد و به او نيز دروغ گفته نشده است، من صاحب سپاهي هستم که انتهاي آن بايد به درختان زيتون رسد، تو هم اکنون بسوي موصل روانه شو و در ابتداي آن سرزمين وارد شو، من آنگاه به کمک تو نيرو خواهم فرستاد.

يزيد گفت: من سه هزار نفر سوار انتخاب مي کنم و مرا آزاد بگذار به آن ناحيه که مي روم کجا توقف کنم، پس اگر نياز به نيروي بيشتر بود، براي تو خواهم نوشت.

مختار گفت: هر که را خواهي انتخاب و حرکت کن.

پس يزيد بن انس سه هزار نفر سوار انتخاب نمود و حرکت کرد، مختار او را مشايعت نموده و او را هنگام وداع گفت: چون دشمن را ملاقات کردي او را امان مده، و چون فرصتي تو را دست داد به تأخير ميانداز، و هر روز مرا در جريان امر بگذار و من به کمک تو نيرو خواهم فرستاد هر چند که تو تقاضا نداشته باشي، زيرا نيروي اضافه بازوي تو را محکم و قشون تو را عزيز و دشمن را دچار بيم و هراس مي کند

يزيد بن انس گفت: مرا با دعا مدد و کمک کن که دعا مرا کفايت کند.

مردم يزيد بن انس را دعا کرده و با وي وداع نمودند، يزيد به آنان گفت از خدا براي من شهادت کنيد که سوگند بخدا اگر بر دشمن پيروز نگشتم، شهادت از من فوت نشود انشاءالله [1] .

مختار به عبد الرحمن بن سعيد عامل خود در موصل نامه نوشت که: يزيد را آزاد بگذار و متعرض او مشو.

يزيد بن انس با نيروهاي خود حرکت کرد و به مدائن آمد و از آنجا به «جوخي» و


«راذانات» و بسوي خاک موصل حرکت کرد و در «باتلي» [2] فرود آمد.

چون خبر آمدن سپاه مختار به فرماندهي يزيد بن انس به عبيدالله بن زياد رسيد گفت: برابر هر هزار نفرشان دو هزار نفر را خواهم فرستاد، پس ربيعة بن مخارق را با سه هزار نفر بسوي يزيد بن انس گسيل داشت و در پي او عبدالله بن جمله را با سه هزار نفر ديگر اعزام نمود. ربيعة بن مخارق نيروهاي خود را يک روز زودتر از نيروهاي عبدالله بن جمله حرکت داد و در باتلي فرود آمد.

يزيد بن انس بشدت بيمار شد، او را بر مرکبي سوار کردند در حالي که او را نگه داشته بودند سپاهيانش را منظم کرد و آنها را بر جنگ تحريص و ترغيب نمود و گفت: اگر من مردم امير شما ورقاء بن عازب و اگر او مرد امير شما عبدالله بن ضمرة، و اگر او از دنيا رفت امير شما سعر ابي سعر است. سپس عبدالله را در ميمنه، و سعر را بر ميسره ي سپاه خود قرار داد، و ورقاء را بر سوارگان امير کرد، و خود در حالي که او را بر تختي نهاده بود با لشکر پياده بود، آنگاه فرمان جنگ و حمله را داد و گاهي از هوش مي رفت و گاهي بهوش مي آمد.


پاورقي

[1] تجارب الامم 138 /2.

[2] در معاجم مراصد الاطلاع و معجم البلدان مکاني به اين اسم يافت نشد، ولي در متن مصدر باتلي و در پاورقي ماتلي و مايلي آمده است.