بازگشت

حرکت قشون از شام


فرداي آن روز هنگامي که سليمان و يارانش آماده ي حرکت بودند، زفر آنها را مشايعت کرد و به سليمان گفت: پنج فرمانده از شام آمده اند به نامهاي حصين بن نمير و شرحبيل بن ذي الکلاع و ادهم بن محرز و ربيعة بن مخارق و جبلة بن عبدالله با سپاهيان بسيار، و سوگند بخدا من گروهي را نيکوتر از ياران شما از جهت آمادگي و اخلاق پسنديده نمي بينم، ولي به من خبر رسيده که لشکر شام بسيارند.

سليمان گفت: بر خدا توکل کرديم و بر او اعتماد و توکل کنند توکل کنندگان.

زفر گفت: پيشنهادي دارم.

سليمان گفت: چيست؟

او گفت: درب شهر را براي شما باز مي کنم و شما وارد شويد تا با شما همکاري کنيم و يک نيروي متحد در برابر دشمن باشيم.

ياران سليمان نپذيرفتند.

زفر گفت: پس در همين مکان بمانيد تا هنگامي که دشمن آمد ما همگي با دشمن بجنگيم.

سليمان گفت: مردم کوفه همين پيشنهاد را دادند، ما نپذيرفتيم.

زفر گفت: پيشنهاد ما و آنها را جمع نموده، نزد ما بمانيد و با اهل کوفه مکاتب نموده تا آنها هم ملحق شوند، تا زماني که دشمن نيامده آنان به ما بپيوندند تا خصم غالب آئيم.


ياران سليمان نپذيرفتند.

زفر گفت: اين پيشنهاد ديگر را بپذيريد، من دشمن شاميان و دوست شما و خواهان شکست آنهايم، آنان از رقه حرکت کرده، شما تعجيل کنيد که زودتر از دشمن به عين الورده برسيد و شهر را پشت سر قرار داده و آب آبادي را مقابل خود قرار دهيد؛ و در فضاي باز جنگ نکنيد که با تير و نيزه بر شما حمله کنند و تعداد شما به مقدار آنها نيست؛ و در برابر دشمن صف نکشيد زيرا شما تمام سواره هستيد و دشمن هم نيروي سواره دارد و هم پياده و از يکديگر حمايت کنند؛ و به گروه گروه تقسيم شويد که اگر دشمن بر يک گروه شما حمله کرد گروه ديگر مقاومت کند و اگر يک جا اجتماع کنيد شما را شکست خواهند داد.

آنگاه زفر ايستاد و با آنها وداع کرد، سليمان هم او را ثنا گفت و از ميزباني او تشکر کرد، و حرکت کردند [1] .


پاورقي

[1] تجارب الامم 106 /2.