بازگشت

ام البنين


نامش فاطمه دختر حزام بن خالد بن ربيعة بن عامر است. روايت شده است که اميرالمؤمنين عليه السلام به برادرش عقيل که به انساب عرب عالم بود گفت: براي من همسري را انتخاب کن که فرزنداني شجاع و دلير بزايد. عقيل گفت که: با اين بانو که از قبيله ي بني کلاب است ازدواج کن زيرا که در عرب شجاعتر از پدران او سراغ ندارم؛ پس اميرالمؤمنين عليه السلام او را به همسري برگزيد. فرزندان او عباس عليه السلام- که کنيه اش ابوالفضل و ملقب به قمر بني هاشم- و عبدالله و جعفر و عثمان مي باشند. قوت ايمان اين بانو رامي توان از اين قضيه دانست که چون بشر به مدينه آمد و خبر شهادت فرزندانش را يکي پس از ديگري ميداد، ام البنين از او سؤال مي کرد: مرا از ابي عبدالله الحسين خبر ده و چون خبر شهادت فرزندانش را به او داد ام البنين گفت: رگهاي قلبم را پاره کردي فرزندان من و هر کس زير اين آسمان سبز است فداي حسين باد مرا از حسين عليه السلام آگاه کن. (تنقيح المقال 70 /3 من فصل النساء).

ام البنين- مادر حضرت عباس و سه برادر بزرگوار ايشان که همه در کربلا شهيد شدند- پس از شنيدن خبر شهادت فرزندانش روزها به قبرستان بقبع مي رفت و در عزاداري عزيزان خود به گريه و نوحه مي نشست، زنان مدينه گرد او جمع مي شدند و با او هم ناله مي گشتند.

عزاداري ام البنين آنقدر حزين و سوزآور بود که حتي مروان بن حکم دشمن قسم خورده ي اهل بيت را- که روزها از کنار بقي مي گذشت و ناله ام البنين را مي شنيد-نيز متأثر مي کرد!! [1]

ام البنين اين اشعار را در سوگ فرزندان خود مي خواند:


يا من راي العباس کر

علي جماهير النقد


و وراه من ابناء حيدر

کل ليث ذو لبد


انبئت ان ابني اصيب

براسه مقطوع يد





و يلي علي شبلي امال

براسه ضرب العمد


لو کان سيفک في يديک

لما دني منک احد


لا تدعوني و يک ام البنين

تذکريني بليوث العرين


کانت بنون لي ادعي بهم

و اليوم اصبحت و لا من بنين


اربعة مثل نسور الربي

قد واصلوا الموت بقطع الوتين [2] .



پاورقي

[1] حياة الامام ‏الحسين 430 /3.

[2] «اي کسي که عباس را ديدي که حمله‏ور مي‏شد بر گروه حريفان، و به دنبال او از فرزندان حيدر، که بسان شيري قوي بودند؛ به من خبر دادند که فرزندم سرش مجروح و دستش قطع شد؛ واي من بر فرزندم که سرش عمود وارد شد؛ اگر شمشير در دست داشتي، هرگز کسي به تو نزديک نمي‏شد». «ديگر مرا ام‏البنين صدا نزنيد، زيرا مرا متذکر شيران بيشه مي‏کنيد؛ براي من فرزنداني بود که به آنها خوانده مي‏شدم، و امروز ديگر مرا فرزندي نيست؛ چهار فرزند همانند عقابهاي تيزپرواز، که تمام آنها شربت شهادت نوشيدند»، نفثة المصدور 663.