بازگشت

بازتاب خطبه ي امام سجاد


هنگامي که امام سجاد عليه السلام آن خطبه ي رسا را ايراد فرمود، مردم حاضر در مسجد را سخت تحت تأثير قرار داد و انگيزه ي بيداري را در آنان برانگيخت و به آنان جرأت و جسارت بخشيد. يکي از علماي بزرگ يهود که در مجلس يزيد حضور داشت، از يزيد پرسيد: اين نوجوان کيست؟!

يزيد گفت: علي بن الحسين است.


سؤال کرد: حسين کيست؟

يزيد گفت فرزند علي بن ابي طالب است.

باز پرسيد: مادر او کيست؟

يزيد گفت: دختر محمد.

يهودي گفت: سبحان الله!! اين فرزند دختر پيامبر شماست که او را کشته ايد؟! شما چه جانشين بدي براي فرزندان رسول خدا بوديد؟! بخدا سوگند که اگر پيامبر ما موسي بن عمران در ميان ما فرزندي مي گذاشت، ما گمان مي کريم که او را تا سر حد پرستش بايد احترام کنيم، و شما ديروز پيامبرتان از دنيا رفت و امروز بر فرزند او شوريده و او را از دم شمشير خود گذرانديد؟! واي بر شما امت!!

يزيد در خشم شد و فرمان داد تا او را بزنند، آن عالم بزرگ يهودي بپاي خاست در حالي که مي گفت: اگر مي خواهيد مرا بکشيد، باکي ندارم! من در تورات يافته ام کسي که فرزند پيامبر را مي کشد او هميشه ملعون خواهد بود و جايگاه او در آتش جهنم است [1] .

سپس يزيد دستور داد تا سر مقدس امام حسين عليه السلام را بر سر درب کاخ خود بياويزند.

هند- دختر عبدالله بن عامر- همسر يزيد، چون شنيد که يزيد سر امام حسين عليه السلام را بر سر خانه اش آويخته است، پرده اي که يزيد را از حرمسراي او جدا مي کرد، پاره کرد و بدون روسري بسوي يزيد دويد، در آن هنگام يزيد در مجلس عمومي نشسته بود، هند به يزيد گفت: اي يزيد! سر فرزند فاطمه دختر رسول خدا بايد بر سر در خانه ي من آويخته شود؟! يزيد از جاي خود برخاست و او را پوشاند و گفت: آري براي حسين ناله کن! و بر فرزند دختر پيامبر اشک بريز! که همه ي قبيله ي قريش بر او


گريه مي کنند! عبيدالله بن زياد در کشتن او شتاب کرد که خدا او را بکشد! [2] .



پاورقي

[1] حياة الامام الحسين 395 /3.

[2] بحارالانوار 142 /45.

اينگونه امور باعث گرديد که يزيد از آن غرور و شادي که در آغاز کار داشت و بر لبان مبارک امام چوب مي‏زد و شعر مي‏خواند دست بردارد و با نسبت دادن قتل امام حسين عليه‏ السلام به عبيدالله بن زياد خود را تبرئه کند! هم در کتاب تذکرة سبط ابن‏جوزي و هم در کامل ابن ‏اثير نقل شده است که: چون سر امام را به شام آوردند، نخست يزيد شاد شد و از کار ابن ‏زياد اظهار خشنودي نمود و براي ابن زياد جوايز و هدايايي فرستاد، اندکي که از ماجرا گذشت، نفرت و خشم مردم را از اين عمل زشت احساس کرد و ديد که مردم به او دشنام مي‏دهند، از کرده و گفته‏ي خود پشيمان شد و مي‏گفت: خداوند پسر مرجانه را لعنت کند که کار را آنچنان بر حسين سخت گرفت که راه مرگ را آسانتر شمرد و شهيد گرديد! و مي‏گفت: مگر در ميان من و ابن ‏زياد چه بود که مرا چنين مورد خشم مردم قرار داد و تخم دشمني مرا در دل نيکوکار و بزهکار کاشت؟! (قمقام زخار 577).

سيوطي مي‏گويد: «فسر بقتلهم اولا ثم ندم لما مقته المسلمون علي ذلک و ابغضه الناس و حق لهم ان يبغضوه!». (تاريخ الخلفاء 208).

البته اين امر در تاريخ سابقه دارد که اميران و فرمانروايان و پادشاهان چون عملي انجام مي‏دادند که مردم را به خشم مي‏آورد، تلاش مي‏کردند که براي تثبيت اقتدار خود انجام آن عمل زشت را به ديگران نسبت داده و خود را تبرئه کنند! و در همين راستا يزيد پس از خطبه‏ي عقيله‏ي زينب عليها السلام و خطبه‏ي علي بن الحسين عليه‏ السلام و اعتراض ابو برزه‏ي اسلمي و همسر خود هند دختر عبدالله بن عامر و ديگران، به ناگهان مشي سياسي خود را تغيير داد و قتل امام حسين عليه‏ السلام را به عبيدالله بن زياد نسبت داد! و مي‏گفت: «لعن الله ابن مرجانه!» در حالي که پس از ماجراي عاشورا عبيدالله بن زياد به شام آمد و يزيد به او مال فراواني بخشيد! و در نزد خود نشانيد و او را به حرمسراي خود برده و شراب خوردند و در حال مستي مي‏گفت:



اسقني شربة تروي مشاشي

ثم مل فاسق مثلها ابن ‏زياد



صاحب السر و الامانة عندي

و لتسديد مغنمي و جهادي



قاتل الخارجي اعني حسينا

و مبيد الاعداء و الاضداد



(تذکره سبط 146).

طبري مي‏گويد: «فسر بقتلهم اولا و حسنت بذلک منزلة عبيدالله عنده ثم لم يلبث الا قليلا حتي ندم علي قتل الحسين»، تا آنجا که مي‏گويد يزيد گفت: «لعن الله ابن مرجانة! فبغضني الي المسلمين و زرع لي في قلوبهم العداوة فبغضني البر و الفاجر بما استعظم الناس من قتلي حسينا!» از اين نقل واضح است که تزلزل موقعيت اجتماعي و خشم مردم نسبت به او، يزيد را وادار به تغيير روش کرد. (تاريخ طبري 255 /5).