مشاهدات مردي از بني اسد
مردي از بني اسد مي گويد: پس از رفتن قافله ي کربلا من به ميدان نبرد آمدم، صحنه ي عجيبي بود، اجساد مطهر اهل بيت رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم و ياران امام عليه السلام غرقه در خون روي زمين افتاده بودند و خاک بر آنها نشسته بود، منظره اي بسيار حزن آور بود از بدنهاي مطهر آنان نور به آسمان مي تابيد و نسيمي که بر آن اجساد عزيز مي گذشت عطرآگين بود، در اين هنگام شيري را ديدم که در کنار جسد مطهر حضرت حسين عليه السلام آمد و خود را به خون مبارک امام آغشته کرد و چنان ناله مي کرد که تاکنون نشنيده بودم، و آنچه که بر تعجب من افزود آن بود که شب هنگام نگاهي به صحنه ي کارزار کردم، در کنار هر بدن نوري ديدم همچون شمعي که مي درخشد و صداي ناله و گريه از کنار آن عزيزان به گوش مي رسيد [1] .
قد غير الطعن منهم کل جارحه
الا المکارم في امن من الغير [2] .
در آن ميان پيکر سيد جوانان بهشت به گونه اي بود که از مشاهده ي آن حتي دلي که همانند سنگ سخت است پاره مي شد، ولي انوار الهي از اطراف آن بدن مطهر ساطع و
بوي عطر از جوانب آن پيکر مقدس به مشام مي رسيد [3] .
پاورقي
[1] مدينةالمعاجز 70 /4.
[2] «زخم نيزهها وشمشيرها همهي آن بدنها را دگرگون کرده بود، ولي مکارم و بزرگواري آنها از تغيير مصون بود».
[3] مقتلالحسين مقرم 318.