بازگشت

تعيين قاتل


1- «شمر بن ذي الجوشن» ابن عبدالبر از خليفه بن خياط نقل کرده است: آن کسي که امام حسين را به قتل رساند شمر بن ذي الجوشن است و امير لشکر عمر بن سعد بوده است [1] ، و نوشته است که: شمر در خشم شد و روي سينه ي مبارک امام نشست و محاسن آن بزرگوار را گرفت، چون خواست امام را بقتل برساند امام لبخندي زد و فرمود: ايا مرا مي کشي و مي داني من کيستم؟

شمر گفت: تو را خوب مي شناسم، مادرت فاطمه ي زهرا و پدرت علي مرتضي و جدت محمد مصطفي است، تو را مي کشم و باکي ندارم!! پس امام را با دوازده ضربه ي


شمشير به شهادت رساند و سر مبارک آن حضرت را جدا کرد [2] .

2- «سنان بن انس نخعي» او به خولي گفت: سر حسين را از بدن جدا کن، خولي چون خواست چنين کند فتوري در او پيدا شد و لرزه بر اندامش افتاد، سنان او را گفت: «فت الله عضدک!» «خدا بازويت را سست گرداند از چه مي لرزي؟» پس خود پياده گشت و سر امام را جدا ساخته و او را به دست خولي داد! [3]

3- «خولي بن يزيد» او بر امام يورش برد و سر مقدس آن بزرگوار را جدا نمود و نزد عبيدالله بن زياد برد و گفت:


اوقر رکابي فضة و ذهبا

اني قتلت الملک المحجبا


قتلت خير الناس اما و ابا

و خيرهم ان ينسبون نسبا [4] [5] .



پاورقي

[1] الاستيعاب 395 /1؛ ابصار العين 14.

[2] بحارالانوار 56 /45.

[3] کامل ابن ‏اثير 78 /4؛ انساب الاشراف 203 /3.

[4] «رکاب مرا از طلا و نقره لبريز کن، من پادشاه بزرگي را به قتل رساندم، بهترين مردم را از نظر مادر و پدر کشتم و بهترين مردم از نظر نژاد و نسب را».

[5] الاستيعاب 393 /1؛ کشف الغمه 51 /2؛ مناقب شهر آشوب 111 /4. و برخي، اقوال ديگري را در رابطه با قاتل آن حضرت ذکر کرده‏اند که چون اقوال نادري است از ذکر آنها خودداري شد. (الامام الحسين و اصحابه 315).