بازگشت

آخرين لحظه ها و کودک شيرخوار


امام عليه السلام به خيمه آمد و فرزندش عبدالله را نزد وي آوردند، آن حضرت او را در دامان خود نشانيد، در اين اثناء مردي از بني اسد تيري پرتاب کرد و آن طفل را شهيد ساخت، پس امام عليه السلام خون آن طفل را گرفت و چون دستش پر شد آن را روي زمين ريخت [1] و فرمود: پرودگارا! اگر باران آسمان را از ما منع فرمودي خير ما را در اين خون قرار ده و انتقام ما را از اين گروه ستمگر بگير. آنگاه آن طفل را آورده و در کنار ديگر شهدا قراد داد [2] .

در نقل ديگري آمده است که: امام عليه السلام مقابل خيمه ها آمد و به زينب گفت: فرزند کوچکم را نزد من آريد تا با او وداع کنم، پس او را گرفته و صورتش را نزديک آورد تا او را ببوسد، حرملة بن کاهل اسدي تيري رها کرد و گلوي آن کودک را دريد و او را


قرباني کرد؛ و شاعر چه زيبا اين مضمون را در قالب نظم عربي ريخته است:


لله مفطور من الصبر قلبه

و لو کان من صم الصفا لتفطرا


و منعطف اهوي لتقبيل طفله

فقبل منه قبله السهم منحرا [3] .


پس امام عليه السلام به زينب فرمود: کودک را بگير، آنگاه دست خود را زير خون گلوي او گرفت و چون دستش پر از خون شد بسوي آسمان پاشيد و گفت: «هون علي ما نزل بي انه بعين الله» «چون خدا مي بيند آنچه که از بلا بر من نازل شد، بلا بر من آسان گشت» [4] .

هشام بن محمد کلبي نقل کرده است که: چون امام عليه السلام سپاه کوفه را ديد که در ريختن خونش اصرار مي ورزند، قرآن را گرفته و آن را باز کرد و روي سر نهاد و فرياد برآورد: بين من و شما کتاب خدا و جدم محمد رسول الله، اي قوم! خون مرا به چه چيز حلال مي شماريد؟

در اين حال امام حسين عليه السلام نظر کرد و طفلي را ديد که از تشنگي مي گريد، او را روي دست گرفته و گفت: اي جماعت! اگر به من رحم نمي کنيد پس به حال اين کودک شيرخوار رحم آورديد. در اين اثناء مردي از سپاه کوفه با تيري آن کودک بيگناه را بقتل رساند امام حسين عليه السلام با مشاهده ي اين احوال مي گريست و مي فرمود: «اللهم احکم بيننا و بين قوم دعونا لينصرونا فقتلونا» «خداوند!! داوري کن در ميان ما و اينان که ما را دعوت کردند تا به ياريمان بشتابند ولي شمشيرهاي خود را به روي ما کشيدند».

بعضي ذکر کرده اند که ندائي در آسمان شنيده شد که: اي حسين! کودک را به ما


بسپار که در بهشت براي او شيردهنده اي هست [5] .

پس از اينکه آن طفل شهيد شد امام حسين عليه السلام با غلاف شمشير نزديک خيمه قبر کوچکي را حفر کرد و او را با همان حالت به خاک سپرد [6] .

و نقل شده است که بر جنازه ي او نماز گزارد و او را به خون خود آغشته ساخت و بعد دفن نمود [7] .


پاورقي

[1] در روايت ديگري آمده است امام آن خونها را به طرف آسمان ريخت و قطره‏اي از خون به زمين بازنگشت. (ابصار العين 24).

[2] ارشاد شيخ مفيد 108 /2.

[3] «مر خداي راست دلي را که از صبر پاره شده، که اگر همانند سنگ سخت بود پاره مي‏شد؛ براي بوسيدن طفل خود خم شد اما تير پيش از او گلوي او را بوسه داد».

[4] نفس المهموم 349.

[5] تذکره الخواص 143.

[6] ابصار العين 24.

[7] نفس المهموم 351؛ مقتل الحسين مقرم 273.