اعلان جنگ
پس از رد امان نامه، عمر بن سعد فرياد زد که: اي لشکر خدا! سوار شويد و شاد باشيد که به بهشت مي رويد!! و سواره نظام لشکر بعد از نماز عصر عازم جنگ شد. در اين هنگام امام حسين عليه السلام در جلوي خيمه ي خويش نشسته و به شمشير خود تکيه داده و سر بر زانو نهاده بود، زينب کبري شيون کنان به نزد برادر آمد و گفت: اي
برادر! اين فرياد و هياهو را نمي شنوي که هر لحظه به ما نزديکتر مي شود؟!
امام حسين عليه السلام سر برداشت و فرمود: خواهرم! رسول خدا را همين حال در خواب ديدم، به من فرمود: تو به نزد ما مي آيي.
زينب از شنيدن اين سخنان چنان بيتاب شد که بي اختيار محکم به صورت خود زد و بناي بيقراري نهاد.
امام گفت: اي خواهر! جاي شيون نيست، خاموش باش، خدا تو را مشمول رحمت خود گرداند.
در اين اثنا حضرت عباس بن علي آمد و به امام عليه السلام عرض کرد: اي برادر! اين سپاه دشمن است که تا نزديکي خيمه ها آمده است!
امام در حالي که بر مي خاست فرمود: اي عباس! جانم فداي تو باد! بر اسب خود سوار شو [1] و از آنها بپرس: مگر چه روي داده؟ و براي چه به اينجا آمده اند؟!
حضرت عباس عليه السلام با بيست سوار که زهير بن قين و حبيب بن مظاهر از جمله ي آنان بودند، نزد سپاه دشمن آمده و پرسيد: چه رخ داده و چه مي خواهيد؟!
گفتند: فرمان امير است که به شما بگوييم يا حکم او را بپذيريد و يا آماده ي کارزار شويد!
عباس عليه السلام گفت: از جاي خود حرکت نکنيد و شتاب به خرج ندهيد تا نزد ابي عبدالله رفته و پيام شمارا به او عرض کنم. آنها پذيرفتند و عباس بن علي عليه السلام به تنهايي نزد امام حسين عليه السلام رفت و ماجرا را به عرض امام رسانيد، و اين در حالي بود که بيست تن همراهان او سپاه عمر بن سعد را نصيحت مي کردند و آنان را از جنگ با حسين برحذر مي داشتند و در ضمن از پيشروي آنها به طرف خيمه ها جلوگيري
مي کردند [2] .
پاورقي
[1] «ارکب بنفسي انت» اين تعبير امام حسين عليه السلام نسبت به برادرش عباس «بنفسي انت» در خور دقت است و حکايت ميکند از موقعيت و مرتبهي بلندي که آن بزرگوار نزد امام عليه السلام دارد.
[2] ارشاد شيخ مفيد 89 /2.