بازگشت

امام و عمر بن عبدالرحمن


چون امام عليه السلام آماده ي حرکت از مکه بسوي کوفه شد عمر بن عبد الرحمن بن حارث بن هشام که در مکه بود نزد آن حضرت آمد و گفت: من براي حاجتي نزد تو آمده ام و قصد دارم از روي غمخواري مطلبي را بعرض برسانم، اگر شما مرا در خيرخواهي صادق مي بينيد، آنچه الزام مي دانم ابراز کنم.

امام عليه السلام فرمود: بگو، بخدا تو کسي نيستي که بتوان تو را متهم داشت. گفت: به من خبر رسيده که شما تصميم داري که به عراق حرکت کني و من از اين امر بر جان شما بيمناکم زيرا شما به سرزميني مي روي که در آنجا کارگزاران خودباخته ي اموي حکومت مي کنند و بيت المال مسلمين هم در اختيار آنهاست، و مردم طبيعتأ بنده ي دينار و درهمند، و مي ترسم همان کساني که تو را وعده ي ياري داده اند و تو را محبوبتر از ديگران مي دانند، با تو از در ستيز درآيند. امام عليه السلام فرمود: اي پسر عم! خدا تو را جزاي خير دهد، من مي دانم که تو از روي


اخلاص و عقل سخن مي گويي، هر چه قضاي الهي باشد، همان خواهد شد، من چه نظر تو را قبول کنم و يا نپذيرم، تو در نزد من بهترين نصيحت کننده اي و نظر مشورتي تو در راستاي خير و صلاح است [1] .


پاورقي

[1] مناقب ابن شهر آشوب 94 /4؛ کامل ابن ‏اثير 37 /4.