بازگشت

شفاي آيت الله شيرازي


((آقاي سيّد محمّد كاظم قزويني رضوان الله تعالي عليه )) داماد فقيه بزرگوار شيعه حضرت آيت الله العظمي ((مرحوم ميرزا مهدي شيرازي ، رضوان الله عليه )) (مؤ لف كتاب علي من المهد الي اللّحد و كتابهاي ديگر) فرمود:

((مرحوم آيت الله ميرزا مهدي شيرازي قدس سرّه )) حدود هشت سال قبل از فوتش مبتلا به ناراحتي كبد گرديد روي اين امر ايشان هر چه آب مي نوشيد آبها از بدن او دفع نمي گرديد، به حدّي كه بدنش سنگين شد و قدرت حركت از او سلب گرديد. ناراحتي مزبور شدّت يافت تا اينكه حتي خوابيدن هم برايش دشوار شد يكي از شبهاي ماه رمضان كه به عيادتش رفتم ايشان را خيلي ناراحت ديدم ، ولي دائما صابر و شاكر بودند پس از آنكه از خدمت ايشان مرخص شدم ، به حرم ((حضرت ابوالفضل العباس (ع ))) مشرف گرديدم .

حرم خيلي خلوت بود و شايد مجموع افرادي كه در حرم بودند از عدد انگشتهاي دست تجاوز نمي كرد: زيرا تمام مردم در آن وقت مشغول خوردن سحري بودند.

كنار ضريح نشسته ، ضريح را با دستانم گرفتم ، حضرت را شفيع درگاه الهي قرار دادم . در اين لحظه تداعي حاصل شده و قبر ((ابالفضل العباس (ع ))) در نظرم مجسم گرديد.

در لحظه مزبور من از تمام جهات غافل بوده و عاجزانه در حال توسّل قرار داشتم .

كه ناگهان صدايي مانند صداي شير در جنگل كه در ميان دو كوه بپيچد، به گوشم رسيد و لرزه براندامم انداخت صداي مفهوم نبود.

از جا حركت كردم ، متعاقبا صداي دوم به گوشم خورد از شدّت ترس و هراس پا به فرار گذاردم و خود را با عجله به منزل رسانيدم ، ولي از شدت ترس و وحشت سحري نخوردم . اذان صبح گفته شد، نماز خواندم ، ولي پس از آن هر كاري كردم كه بخوابم نتوانستم .

بعد از مدّتي ، لحظه اي خوابم برد و در عالم خواب ديدم نامه اي كوچك به دستم دادند كه دو سطر نوشته در آن بود. مضمون نوشته آن بود كه :

((ما براي ميرزا مهدي شفاعت كرديم و خداوند او را شفا خواهد داد.)) از خواب بيدار شدم و مجددا لرزه بر اندامم مستولي گرديد.

خدمت ((مرحوم ميرزا مهدي )) رفتم و بشارت شفاي او را دادم گريه كرد. ((خداوند وي را از آن مرض مهلك شفا داد)) و او يك سال بعد از اين واقعه عمر كناراحتي از اين جهت نداشت . (109)


پاورقي

109- همان ، ص 481