بازگشت

مرد سني


(( عزيز زهرا سلام الله عليها آقا اباعبدالله الحسين (ع ))) مي شوند و لوازم و مخارج و وسايل تهيه مي كنند و همينكه ميخواهند آماده عزاداري شوند، يكي از مامورين دولتي كه سُنيّ مذهب و فرد با نفوذي در آن محل بود به آن هيئت پيغام مي دهد كه بايد از برنامه عزاداري صرف نظر كنيد. عزادران خيلي ناراحت مي شوند كه نمي توانند مراسم همه ساله خود را انجام دهند و عزاداري نكنند و از طرفي هم نفوذ آن مرد سُنًي كار دستشان دهد.

حيران و سرگردان كه خدايا چه كنيم ؟! اتفاقا فرداي آن روز مي بينند كه خود مامور سُنًي لباس سياه عزا پوشيده و مشك پر آبي به دوش انداخته و با سر و پاي برهنه مشغول عزاداري شده . تعجب مي كنند! خدايا چه شده ؟! او كه با عزاداري موافق نبود.

چطور شده خودش لباس عزأ ،تنش كرده ؟! بعد از اينكه بررسي مي كنند، مي فهمند، شب گذشته در خواب محضر مقدس (( حضرت باب الحوائج آقا حضرت ابوالفضل العباس (ع ))) مشرف شده و حضرت به او تندي و عتاب نموده با حالت غضب به آن مرد سني مي فرمايد:

اگر از عزاداريِ محبين ما جلوگيري كني با يك ضربه شمشير دو نيمت مي كنم .

مامور سنّي از خواب بيدار مي شود و(( به مذهب شيعه مي گرود)) و اولين كسي مي شود كه براي سرور سالار شهيدان عالم ، لباس عزاداري و سوگواري بتن مي كند و آن سال مراسم عزاداري با شپا خواهد شد. (96)


پاورقي

96- باب الحوائج ، 286