بازگشت

دختر مضطرب


((ابوالفضل (ع ))) وارد شدم ، و بالا سر حضرت نشستم و مشغول قرآن خواندن شدم ، يك وقت ديدم جمعيت زيادي از اعراب باديه نشين همراه دختر حامله اي وارد حرم شدند، حرم پر از جمعيت بود، آن دختر به ضريح چسبيد و فرياد و شيون راه انداخت ، همه حاضران متوجّه او شدند، كه ناگهان همه حاضران ساكت شدند، صدايي را شنيدند كه مي گفت :

((پدرم شوهر مادرم مي باشد، معلوم شد كه اين صدا از همان كودكي است كه در رحم آن دختر بوده .))

با شنيدن اين صدا، احساسات مردم به جوش آمد و صداي هوسه و هلهله را بلند كردند و به طرف دختر هجوم آوردند، خدام آستانه با زحمت آن دختر را از چنگ مردم نجات دادند و به حجره اي كه اختصاص به خُدّام داشت بردند.

كليدار حرم ((مرحوم سيد حسن )) بود و من با او سابقه دوستي داشتم .

وقتي كه مردم پراكنده شدند از او جريان را پرسيدم ، او گفت : اينها از قبائل اعراب باديه نشين و صحرا گرد هستند كه در اطراف كربلا زندگي مي كنند، اين دختر در عقد پسر عمويش بود.

(در بين آنها نامزد بازي و ديدن همسر قبل از عروسي خيلي بد است و اگر در اين قضيه چيزي هم منكشف شود احتمال به قتل و خونريزي مي رود.) پسر عمو و شوهر اين دختر بخاطر محروم بودن از ديدن همسر و بخاطر كدورتي كه با پدر زن كه عمويش باشد، و با آبروي او بازي كند، در پنهاني دختر را مي بيند و بعد از ترس اذيت پدر زنش فرار مي كند.

بعد از مدتي دختر حامله مي شود و بستگان دختر بااطلاع مي شوند، پس از تحقيق و بررسي ، دختر جريان را مي گويد.

شوهر را پيدا مي كنند و قضيّه را از او مي پرسند، او از ترس منكر مي شود، برادرها در صدد قتل او برمي آيند.

دختر وقتي متوجه مي شود كه برادرها تصميم دارند امشب سر او را از بدنش جدا كنند و بدنش را در گوشه اي پنهان كنند، خود را بروي قدم آنها مي اندازد و با چشم گريان ، مي گويد: من گناهي ندارم و خيانتي نكرده ام .

من اسير دست شما هستم ، كشتن من هم دير نمي شود، فقط شما دست مرا بحرم (( آقاابوالفضل )) برسانيد، شايد آن حضرت گواهي به پاكي دامن من دهد.

برادرها بحال خواهر متاثر شده و از سه فرسخي كربلا كه منزل آنها بوده ، خواهر را به اينجا مي آورند كه شايد حضرت توجهي به خواهر آنها كند.

دختر به ضريح (( حضرت ابوالفضل (ع ))) مي چسبد ملتمسانه از آن حضرت درخواست حاجت مي كند كه او را از مرگ حتمي نجات دهد.

و لطف آن حضرت شامل او مي شود و(( بچه از داخل رحم سه مرتبه پاكي مادو آن دختر از مرگ نجات پيدا مي كند)). (92)




پاورقي

. 92- منهاج السرور، 3/244. جامع الدّرر، 2/407