بازگشت

خادم العباس


((مرحوم آيت الله العظمي اراكي رحمة الله عليه )) از مرجع بزرگ ((حضرت آيت الله العظمي ميرزا محمد حسن شيرازي )) صاحب فتواي معروف تنباكو نقل كرد كه ايشان فرمودند:

من براي زيارت مرقد منّور(( امام حسين (ع ))) از سامرا به سوي كربلا روانه شدم ، در مسير راه به يكي از طوايفي كه در آنجا سكونت داشتند رسيدم و به آنها وارد شدم .

رئيس طايفه از من پذيرائي گرمي كرد، در اين ميان زني نزد من آمد و گفت :

(( السلام عليك يا خادم العباس ، سلام بر تو اي خادم عباس .)) من از اين جور سلام كردن متعجب شدم ، از رئيس طايفه پرسيدم اين زن كيست ؟

گفت : خواهرم است .

گفتم : چرا اينطور به من سلام مي كند؟!

گفت : علت دارد

گفتم : علتش چيست ؟

گفت : من سخت بيمار بودم به طوري كه همه بستگانم از درمان و ادامه زندگيم نااميد شدند، مرگ هر لحظه به من نزديك مي شد.

در حال احتضار بودم ، ناگهان منظره اي در برابر چشمم آشكار شد، ديدم خواهرم بر بالاي تپه اي كه جلو محلّ طايفه ما قرار دارد رفت و رو به سوي بارگاه ((حضرت عباس (ع ))) كرد با گيسوي پريشان و ديده گريان گفت :

((يااباالفضل از خدابخواه به برادرم شفا عنايت كند.)) ناگهان ديدم دو بزرگوار به بالين من آمدند، يكي از آنها به ديگري فرمود:

برادرم (( حسين )). ببين اين زن مرا وسيله شفاي برادرش نموده از خدا بخواه او را شفا دهد.

((آقا امام حسين (ع ))) فرمود:

برادرم (( عباس )) اين شخص بايد از دنيا برود، كار از كار گذشته ، باز خواهرم براي دومين بار و سومين بار از(( مولانا العباس (ع ))) تقاضاي عنايت و لطف كرد، ديدم ((حضرت عباس (ع ))) با ديده اشكبار به (( امام حسين (ع ))) فرمود:

برادرم از خدا بخواه اين بيمار شفا يابد و گرنه لقب (( باب الحوائجي )) را از من برداريد و بگيريد.

((امام حسين (ع ))) با توجهّي كامل فرمود: اي برادر خدايت سلام مي رساند و مي فرمايد:(( اين لقب برازنده وجود توست و تا قيامت پابرجاست و ما به احترام تو اين بيمار را شفا داديم .))

من سلامتي خود را باز يافتم ، از آن به بعد خواهرم به هركس كه ارادت خاصي داشته باشد و مقام نوراني او در قلبش جاي بگيرد، او را(( خادم العباس )) مي خودادن خواهرم به اين نحو مخصوص . (75)


پاورقي

75- الوقايع و الحوادث ، 3/36