بازگشت

شفاي ريه


آقاي سيد حسن ابطحي شاهد بودم كه پس از چند روز شفاي كاملي پيدا كرد.

وقتي علّت شفاي او را از او سؤ ال كردم گفت :

آخرين شبي كه صبحش بنابود مرا به مسكو ببرند و مي دانستم كه يا در راه و يا در همان مملكت كفر از دنيا ميروم ، منتظر شدم تا برادرم كه پرستاري مرا به عهده داشت از اتاق بيرون برود، وقتي بيرون رفت در همان حال ضعف رو به طرف كربلا كردم و حضرت سيد الشهداء ع را مورد خطاب قرار دادم وگفتم :

آقا يادتان هست كه به منزل فلان پيرزن رفتم وروضه خواندم وپول نگرفتم و نيّتم تنها و تنها رضايت خداي تعالي و شما بود؟! و بالاخره چند قلم از اين قبيل اعمالي كه بااخلاص انجام داده بودم متذكر شدم و در مقابل آن اعمال شفايم را از آن حضرت خواستار شدم ناگهان ديدم در اتاق باز شد و حضرت سيدالشهداء و برادرشان حضرت ابوالفضل ع وارد اتاق شدند.

حضرت سيّد الشهداء ع به حضرت ابوالفضل العباس ع فرمودند برادر بيمار ما را معالجه كن ، ايشان هم دستي به صورت من تا روي سينه ام كشيدند و از جا حركت كردند و رفتند. من بعد از آن احساس سلامتي كردم كه ديگر احتياجي به دكتر و بيمارستان نداشتم و اين كنيد صحيح و سالم گرديدم . (43)


پاورقي

43- ملاقات ، 2/187