بازگشت

يهوديان مسلمان شدند


در يكي از روزنامه هاي كثير الانتشار ايران اطلاعات ص 10، دي ماه شماره 11279 1342 مسلمان شدن يك خانواده يهودي را اعلام كرد كه عده زيادي زن و مرد در حياط مسجد صدر الامور آبادان جمع شده بودند و درباره افراد يك خانواده يهودي كه بدين اسلام مشرف شده و براي اداء نماز بمسجد آمده بودند گفتگو ميكردند، وقتي افراد اين خانواده نماز گزاردند و از مسجد خارج شدند از آنها در مورد علّت و كيفيت تشرف بدين اسلام سؤ ال شد و يكي از آنها كه معلوم بود بزرگ خانواده است گفت :

من و همسرم كه داراي دو فرزند هستيم قبل از آنكه بدين مبين اسلام مشرف شويم در بغداد سكونت داشتيم وقتي كاخ رياست جمهوري عراق بمباران گرديد و حكومت نظامي اعلام شد از شدت ترس مغازه طلافروشي خود را كه از مغازه هاي معتبر بغداد بود بستم و تعطيل و باميد خدا رها كردم و بخانه پناه بردم ولي دو روز بعد بمغازه رفتم متوجه شدم از طلاآلات و نقدينه ام اثري نيست .

چند روزي من و همسرم و فرزندانم در ناراحتي و اندوه بسر مي برديم يكشب كه از فرط ناراحتي گريه زيادي كردم و با چشمهاي اشك آلود خوابيدم در عالم رؤ يا بخاطرم آمد كه بزيارت مرقد مطهر امام حسين ع بروم طلاآلات و نقدينه ام را بدست خواهم آورد پس از آنكه از خواب بيدار شدم جريان را با همسرم در ميان گذاشتم و فرداي آن روزبار سفر بستم و عازم كربلا شديم و بزيارت مرقد مطهر حضرت امام حسين ع نائل آمديم سپس با اتومبيل بنجف اشرف مشرف شديم و ضمن اقامت در آن شهر بسراغ يكي از دوستان قديمي خود كه از زرگرهاي معروف نجف است رفتيم و ساعتي در مغازه او نشستيم اما موقعيكه قصد داشتم با او خدا حافظي كنم و ازمغازه بيرون آيم زن و مرد شيك پوشي وارد مغازه شدند و از دوستم خواستند تا مقداري جواهرات و طلاجات آنان را خريداري كند چون دوستم قصد خريد نداشت .

من با آنان وارد معامله شدم ولي وقتي طلاجات مذكور را كه در يك جعبه بزرگ قرار داشت بدقت نگاه كردم متوجه شدم طلاجاتي است كه از مغازه ام به سرقت برده اند بلافاصله جعبه را برداشتم و از مغازه بيرون رفتم تا پليس راخبر كنم ولي آن دو نفر قبل از آنكه بدام ماءمورين بيافتند فرار را بر قرار ترجيح دادند و متواري شدند باين ترتيب همانطور كه در خواب به ذهنم خطور كرده بود جواهر وطلاجات مسروقه را پيداكردم . من و فرزندانم و همسرم بدين مقدس اسلام مشرف شديم اين مرد اضافه كرد قبلا نامم سالم اليا هو بود و همسرم هيلانام نام داشت ولي حالا همسرم زهرا مي باشد. (13)


پاورقي

13- توسلات ، 57