بازگشت

رانسوي و روضه خواني


در ماه محرمي از جانب تاجرهاي ايراني مقيم پاريس براي خواندن روضه و اقامه عزاداري دعوت شدم و رفتم . شب اول محرم يك نفر جواهر فروش فرانسوي با زوجه و پسر خود در مركز ايرانيهائي كه من آنجا بودم از آنجا تمنا كرد كه من نذري دارم شيخ روضه خوان خود را به اين آدرس شب بياوريد كه براي ما روضه بخواند. حاضرين از من اجازه گرفتند قبول كردم چون از روضه ايرانيها فارغ شدم حاضرين مرا برداشتند با فرانسوي به خانه اش بردند يك مجلس روضه خواندم هم هموطنان استفاده نمودند و گريه كردند هم فرانسوي و فاميلش ، مغموم ، مهموم گوش مي دادند، فارسي نمي فهميدند و تقاضاي ترجمه را نمي نمودند تا شب تاسوعا بهمين منوال بود. شب عاشوراء بواسطه اعمال مستحبه و خواندن دعاهاي وارده و زيارت ناحيه مقدسه منزل فرانسوي نرفتيم فردا آمد و ملول بود عذر آورديم كه ما در شب عاشوراء اعمال ويژه مذهبي داشتيم قانع شد و تقاضا كرد پس براي شب يازدهم بجاي شب گذشته بيائيد تا ده شب نذر من كامل شود. روضه كه تمام شد يك صد ليره طلا برايم آورد گفتم قبول نميكنم تا سبب نذر خود را نگوئيد.

گفت : ماه محرم سال گذشته در بمبئي صندوقچه جواهراتم را كه تمام سرمايه ام بود دزد برد، از غصه به حد مرگ رسيدم بيم سكته داشتم .

در زير غرفه من جاده وسيعي بود كه مسلمانان ذوالجناحي درست كرده و بيرون آورده بودند و سر و پاي برهنه سينه و زنجير مي زدند و عبور مي كردند من هم از پله فرود آمده بين عزاداران مشغول عزاداري شدم با صاحب عزا نذر كردم كه اگر به كرامت خود جواهرات سرقت شده ام را به من برساند سال آينده هر جا باشم صد ليره طلا نذر روضه خواني را مي پردازم چند قدمي پيمودم شخصي پهلويم آمد با نفس تنگ و رنگ پريده صندوقچه را به دستم داد و گريخت . حالم خوش شد مقداري راه رفتن را ادامه دادم و به خانه ام واشمردم يك دانه را هم دزد تصرف نكرده بود. (36)


پاورقي

36- گلواژه 4، ص 482.