سوء ظن به عزادار حسيني (ع )
سالي در ايام عاشورا جزء دسته سينه زنان محله سردزك بودم .
جواني زيبا در اثناء زنجير زدن بزنان نگاه مي كرد من طاقت نياورده و غيرت كردم و او را سيلي زدم و از صف خارجش كردم .
چند دقيقه بعد دستم درد گرفت و تدريجا شدت كرد تا اينكه به ناچار به دكتر مراجعه كردم .
دكتر گفت :اثر درد و جهت آن را نفهميدم ولي روغني است كه دردش را ساكت مي كند.
روغن را به كار بردم نفعي نبخشيد بلكه ديدم هر لحظه دردش شديدتر و ورمش و آماسش بيشتر مي شود.
به خانه آمدم و فرياد مي زدم ، شب خواب نرفتم ، آخر شب لحظه اي خوابم برد. حضرت شاهچراغ (ع ) را ديدم ، فرمود: بايد آن جوان را راضي كني . چون بخود آمدم دانستم سبب درد چيست . رفتم جوان را پيدا كردم و معذرت خواستم و بالاخره راضيش كردم در همان لحظه درد ساكت و ورمها تمام شد و معلوم شد كه من خطا كرده بودم و سوء ظن بوده است و به عزادار حضرت سيدالشهداء (ع )كرده بودم . (20)
پاورقي
20- ترجمه كامل الزيارات ص 429.