بازگشت

وصيت مرده


روزي جواني گريه كنان نزد امام حسين عليه السلام آمد و گفت : مادرم بدون وصيت از دنيا رفت و با اينكه اموالي دارد، مرا دستور داد كه قبل از اطلاع شما دست به آن نزنيم .

در اينحال حضرت بپا خاست و با جوان نزد مادرش رفت و دعايي نمود تا خداوند متعال او را جهت تعيين وصيتش زنده كند؛ ناگهان مادر آن جوان نشست و شهادت خود را به زبان آورد و به امام حسين عليه السلام نگاه كرد و گفت : اي مولاي من ! داخل شو و مرا به آنچه مربوط به خودت مي باشد، دستور ده . امام حسين عليه

السلام وارد شد و از او خواست تا وصيتش را بيان كند و او گفت : يا بن رسول الله ! يك سوم اموالم را (اموالش را يك به يك شمرد.) به تو مي دهم تا هر جا بخواهي به مصرف رساني و اگر مي داني كه فرزندانم از دوستان تو مي باشند، دو سوم بقيه را به ايشان مي دهم و اگر مخالف شما باشند، همه اموالم را بردار؛ زيرا حقي براي مخالفين شما در اموال مؤ منين نيست .

سپس حضرت خواست تا كفن و دفن عهده گيرد و بعد مرد.

(53) لو راءيتم المعروف رجلا، راءيتموه حتسر الناظرين .

(54) اگر خوبي و نيكي مجسم مي شد، به صورت شخصي زيبا كه بيننده را شادمان و مبهوت خود مي ساخت ، آشكار مي شد.


پاورقي

53- بحار الانوار 44/181.

54- كشف الغمه 2/29 و بحار الانوار 78/121.