شفاي فرزند عارف سالك شيخ حسنعلي اصفهاني با تربت
حدود دو سال قبل از وفات پدرم ، كسالت شديدي مرا عارض شد و پزشكان از مداواي بيماري من عاجز آمدند و از حياتم قطع اميد شد.
پدرم كه عجز طبيبان را ديد، اندكي از تربت طاهر حضرت سيدالشهدا ارواح العالمين له الفدا به كامم ريخت و خود از كنار بسترم دور شد.
در آن حالت بيخودي و بيهوشي ديدم كه به سوي آسمانها مي روم و كسي كه نوري سپيد از او مي تافت ، بدرقه ام مي كرد.
چون مسافتي اوج گرفتيم ، ناگهان ، ديگري از سوي بالا فرود آمد و به آن نوراني سپيد كه همراه من مي آمد، گفت : ((دستور است كه روح اين شخص را به كالبدش بازگرداني ؛ زيرا كه به تربت حضرت سيدالشهداء عليه السلام استشفا كرده اند)).
در آن هنگان دريافتم كه مرده ام و اين ، روح من است كه به جانب آسمان در حركت است ؛ و به هر حال ، همراه آن دو شخص نوراني به زمين بازگشتم و از بي خودي ، به خود آمدم و با شگفتي ديدم كه در من ، اثري از بيماري نيست ، لبه شدت منقلب و پريشانند. (54)
پاورقي
54- نشان از بي نشانها، علي مقدادي : ص 27. تربت امام حسين ، محمدي اهوازي : ص 96