بازگشت

دست غيبي


به هنگام که اسيران اهلبيت را به همراه سر امام حسين عليه السلام به طرف شام مي بردند و در بين راه به صومعه ي يک راهب نصراني رسيدند. پس در آنجا براي استراحت توقف کردند و حاليکه سر امام عليه السلام بر سر نيزه بود و نگهباناني مراقب آن بودند.

مأمورين و نگاهبانان سفره ي غذا را پهن کردند و مشغول غذا خوردن شدند؛ ناگهان از غيب دستي پيدا شد و بر روي ديوار صومعه نوشت:
«اترجوا أمة قتلت حسينا

شفاعة حده يوم الحساب»
يعني: «آيا امتي که حسين را به شهادت رساندند به شفاعت جد او در روز قيامت اميد دارند؟!»

يکي از مأموران گويد: «با ديدن اين منظره، وحشت زده شديم. بعضي از افراد خواستند آن دست را بگيرند ولي آن دست ناپديد شد.»
بار ديگر مشغول غذا خوردن شديم ناگاه بار ديگر دست ظاهر گرديد و اين شعر را بر ديوار نگاشت:
فلا والله ليس لهم شفيع

و هم يوم القيامة في العذاب»
يعني: «نه به خدا سوگند! براي قاتلان حسين شفيعي نخواهد بود و آنها در روز قيامت در عذاب هستند.»

باز افرادي به طرف آن دست حمله کردند ولي دگر بار آن دست از مقابل ديدگان غائب گشت.

همراهان بار ديگر بر سر سفره ي غذا نشستند ولي آن دست دوباره آشکار گشت و اين بار نوشت:
و قد قتلوا الحسين بحکم جور

و خالف حکمهم حکم الکتاب»
يعني: «آنان حسين را از روي ظلم و ستم کشتند و بر خلاف حکم قرآن رفتار نمودند.»

از آن پس مأموران و نگاهبانان در ترس و بيم عجيبي فرو رفتند و آن شب از ترس به خواب نرفتند [1] .

پاورقي

[1] منتهي الامال، محدث قمي، ج 1، ص 778 - معالي السبطين، ج 2، ص 125 - مدينة المعاجز، ج 4، ص 112.