بازگشت

داشتم دلقي و صد عيب مرا مي پوشيد


علامه مجلسى از شيخ طوسى به سند معتبر از امام صادق عليه السلام روايت كرده است :

زنى در مكه طواف مى كرد. در ميان طواف آن زن دست خود را از آستين بيرون آورد مردى دست خود را روى دست آن زن نامحرم گذاشت. اما وقتي خواست دستش را از روي دست آن زن بر دارد هر چه سعى كرد نتوانست دستش را جدا كند. تا اين كه مردم قطع طواف كردند و همه آن دو را تماشا مى‌كردند. خبر به والى مكه رسيد، چون والى حاضر شد فقها را طلبيد. تمام فقها فتوا دادند كه دست آن مرد خائن بايد قطع شود، براى اين كه خلاف اسلام رفتار كرده است. والى گفت: آيا كسى از فرزندان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در اين جا هست ؟

گفتند: بلى امام حسين عليه السلام امشب تشريف فرما شده‌اند. پس والى حضرت را طلبيد و عرضه داشت : توجه فرماييد چه بلايى بر سر ايشان آمده است! حضرت اين منظره را ديده رو به سوى كعبه گردانيد و دست به دعا برداشت و ساعتى دعا كرد. پس از دعا به سوى آنها آمد و دست آن مرد را گرفته از دست آن زن جدا كرد. پس از اين جريان والى عرضه داشت: اى پسر رسول خدا ! آيا عقاب كنم او را به اين كارى كه كرده است؟ حضرت فرمودند: نه

شايد غرض حضرت اين بوده كه همان مفتضح شدن ميان مردم مكافات علمشان بوده است.

واى بر گبر مسلمان نماى

ساخته بر منبر محمود جاى

دعوى دين و دل بى ترس و باك

مسخره بنمود بر اين دين پاك

دزد به محراب چو تنها رود

از پى قنديل و مصلا رود

گربه اگر چه حج اكبر كند

هم به حرم صيد كبوتر كند