بازگشت

جنگ سرد


(جنگ سرد) بعد از به هلاكت رسيدن معاويه ، ضحاك بن قيس كفن او را برداشت و بر منبر او خواند و دفنش كرد و پيام تسليتي به يزيد كه در حوران خوشگذراني مي كرد، فرستاد و از او خواست تا هر چه سريع تر به شام آيد و از مردم بيعت دوباره گيرد. يزيد با دريافت نامه ، به راه افتاد و بعد از سه روز از دفن معاويه به دمشق رسيد و ضحاك بن قيس به استقبالش رفت و با هم بر سر قبر معاويه رفته و نمازي آنجا خواند و سپس يزيد با ايراد خطبه اي به مردم گفت : ما ياران حق و دين هستيم ؛ بر شما مژده باد اي اهل شام ! هميشه خير و صلاح در بين شما بود. بزودي بين من و اهل عراق جنگ بزرگي رخ خواهد داد؛ زيرا سه شب قبل خوابي ديدم كه بين من و اهل عراق نهر خوني به تندي جخواستم از آن عبور كرد. (57) مردم شام ندا سر دادند: ما را هر جا خواستي ببر؛ شمشيرهايمان كه اهل عراق آنها را در صفين ديدند، با تست . يزيد به كارگزاران خود در مناطق مختلف ، طي نامه اي خبر مرگ معاويه را اعلام كرد و به وليد بن عتيبه ، والي مدينه ، نوشت : معاويه طي عهد و پيماني با من ، مرا از خاندان ابو تراب برحذر نمود؛ خداوند ياور عثمان مظلوم از خاندان ابوسفيان كه همه از ياران حق و خواهان عدل مي باشند، است . وقتي نامه اي به دستت رسيد، از اهل مدينه بيعت بگير. سپس در كاغذ كوچكي نوشت : از حسين ، عبدالله بن عمر، عبدالرحمن بن ابي بكر و عبدالله بن زبير بيعت محكمي بگير و هر كسي از ايشان خودداري كرد، سرش را بزن و بهبفرست . (58) پس از رسيدن نامه ، وليد با مروان مشورت كرد و عبدالله بن عمرو را سوي امام حسين عليه السلام و آن سه فرستاد تا به دارالاماره آيند. بعد از اينكه فرستاده وليد رفت و پيام را ابلاغ كرد، عبدالله بن زبير به امام حسين عليه السلام گفت : اكنون وقت ديدار با وليد نيست ، با اين وصف ، خير و صلاحي در اين كار نمي بينم ؛ شما فكر مي كنيد در اين ساعت براي چه ما را خواسته است ؟ امام حسين عليه السلام فرمود: از آنجا كه ديشب در عالم رؤ يا، آتش سوزي در خانه معاويه و منبرش را واژگون ديدم ، معاويه مرده است ؛ از اينرو قبل از پخش خبر بين مردم ، ما را جهت بيعت با يزيد احضار كرده اند. سپس حضرت به منزل رفت و بعد از دو ركعت نماز و دعا و نيايش به درگاه الهي ، عده اي از ياران جوان خود را گرد آورد و فرمود: وليد مرا خواسته و مي خواهد تكليفي بر گردنم نهد كه اجابتش نمي كنم ؛ با من آمده و پشت در بايستيد؛ اگر صدايم را بلند كرده و شما را خواستم ، شمشيركشان داخل شده و شتاب مكنيد؛ هر كسي را كه ديديد مي خواهد مرا بكشد، به قتل رسانيد. امام حسين عليه السلام با يارانش به راه افتاد و خود داخل دارالاماره شد و بعد از مشاهده مروان در كنار وليد، فرمود: صله ارحام بهتر از قطع رابطه است ؛ خداوند بين شما دو نفر را اصلاح كند. آيا از معاويه خبري رسيده است ؛ او مريض بود؛ حالش چطور است ؟ وليد آهي كشيد و خبر مرگ معاويه را داد و گفت : ترا جهت بيعت با يزيد اينجا خواندم ؛ مردم با او بيعت كرده اند. امام حسين عليه السلام فرمود: بطور يقين بيعت شخصي چون من نبايد در خفا و پنهاني انجام گيرد؛ گمان نمي كنم شما به بيعت نهاني من اكتفا كنيد؛ فردا ما را دبه بيعت فرا خوان . (59) در اينحال مروان گفت : قسم به خدا، در اين لحظه اگر حسين بيعت نكرده از اينجا برود، ديگر توان دسترسي به او را نخواهي داشت و بينمان كشتار رخ خواهد داد؛ او را به زندان افكن تا بيعت كند و يا سر از تنش جدا كن . امام حسين عليه السلام برآشفت و فرمود: اي پسر زرقاء! تو مرا مي كشي يا او؟! اگر كسي بخواهد چنين كاري كند، زمين را با خونش آبياري مي كنم ؛ مي خواهي ، آزمايش كن . سپس حضرت عليه السلام رو به وليد فرمود: اي امير! ما خاندان نبوت ، معدن رسالت ، محل رفت و آمد فرشتگان و رحمت الهي هستيم ؛ خداوند رحمتش را به واسطه ما آغاز و پايان مي دهد. يزيد مردي فاسق ، شرابخوار، قاتل افراد بي گناه و زير پا نهنده دستورات الهي است ؛ از اينرو شخصي چون من با او بيعت نمي كند؛ منتظر مي شويم تا ببينيم كدام يك از ما سزاوار خلافت در بيعت است . به يقين از جدم ، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ، شنيدم كه مي فرمود: خلافت بر فرزندان ابوسفيان حرام است . پس چگونه با خانداني كه پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم بر ايشان اينگونه فرمود، بيعت كنم ؟ (60) در اينحال كه صداي حضرت بلند شده بود، جوانان همرآخته داخل شوند كه ناگهان شد و همگي به منازل خود رفته (61) و مروان به وليد گفت : حرف مرا گوش نكردي ؛ ديگر چنين فرصتي به تو دست نخواهد داد. وليد گفت : : واي بر تو! از من مي خواهي از كشتن او دين و دنيايم را از دست بدهم ؛ قسم بخدا، دوست ندارم دنيا را صاحب شوم و حسين بن علي را بكشم ؛ به خدا سوگند، گمان نمي كنم كسي با كشتن حسين جز به خفت و سبكي ميزان اعمالش خدا را ديدار كند؛ خداوند به او نظر رحمت ننموده و او را از پليدي پاك نكرده و براي او عذاب درداگر عقيده ات اين است ، پس درست عمل كردي . (62) شب همانروز امام حسين عليه السلام بر مزار رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم رفت و نوري از قبر درخشيد و حضرت سيدالشهداء فرمود: سلام بر تو اي رسول خدا! من حسين ، فرزند فاطمه ، در دانه تو و فرزند عزيزت ، نوه تو كه مرا بين امتت جانشين قرار دادي ؛ گواه باش اي پيامبر خدا! بطور يشكوه من به شماست تا به ديدارتان نائل شوم . (63) امام حسين عليه السلام فرداي روزي كه به دار الاماره وليد رفت ، جهت شنيدن اخبار از منزل بيرون آمده بود كه مروان حضرت را ديد و گفت : نصيحتي مي كنمت ، گوش ده تا به صلاح آيي . با امير المؤ منين ، يزيد، بيعت كن ؛ بطور يقين آن براي دين و دنياي تو بهتر است . امام حسين عليه السلام فرمود: انا لله و انا اليه راجعون و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد . به يقين ما از آن خدائيم و به سوي او مي رويم ، اگر امت مبتلا به اميري چون يزيد گردد، اسلام نابود مي شود. و سپس حضرت عليه السلام ادامه داد: واي بر تو! آيا مرا به بيعت با مردي فاسق چون يزيد دستور مي دهي ؛ سخني بيهوده گفتي اي گمراه بزرگ ! تو را سرزنش نمي كنم ؛ زيرا تو ملعوني هستي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در صلب پدرت ، حكم بن ابي العاص ، ترا لعن و نفرين نمود. به يقين نفرين شده رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نمي تواند جز به بيعت با يزيد دعوت كند. اي دشمن خدا! از من دور شو؛ بطور يقين ما اهل بيت روسل خداييم صلي الله عليه و آله و سلم ؛ حق در خاندان ماست و زبان ما جز به حق سخن نگويد؛ از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مي فرمود: خلافت بر آل سفيان و بر كساني كه به اكراه اسلام آورده و فرزندانشان ، حرام است ؛ هر گاه معاويه را بر منبرم ديديد، دلش را بشكافيد. قسم بخدا، اهل مدينه او را بر منبر جدم ديدند و دستور را به انجام نرساندند و اكنون خداوند ايشان را به فرزندش ، يزيد، كه خداوند در آتش جهنم عذابش را زياد كند، مبتلا نمود؛ اي مروان ! واي بر تو! از من دور شو؛ به يقين تو رجس و پليدي و ما خاندان پاكي و طهارتيم كه خداوند متعال آيه انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اءهل البيت و يطهركم تطهيرا را در رابطه با ما به پيغمبرش نازل فرمود: اي پسر زرقاء! ترا به آنچه روز قيامت جدم ، درباره حق من و يپرسد، مژده مي دهم . (64) ان الله في الجنة درجات لن تنالبالشهادة . (65) بطور يقين در بهشت براي تو (امام حسين عليه السلام ) درجاتي است كه جز به شهادت به آن نائل نمي شوي . رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم

پاورقي

57- مقتل المقرم /139 به نقل از البيان و التبيين جاحظ 2/109 و الكامل مبرد 3/300.

58- مقتل المقرم /140 به نقل از مقتل خوارزمي 1/180

- 178. 59- ارشاد مفيد 2/33 و الفصول المهمه /182.

60- امالي صدوق /130 و بحار الانوار 44/312 و مقتل المقرم /144 - 142.

61- ابن شهر آشوب در مناقب مي گويد: چون بانگ برخاست ، نوزده تن از ياران حضرت داخل شده و آماده كارزار شدند و ليكن حضرت با ايشان از مجلس خارج شد.

62- ارشاد مفيد 2/34 - 33 و مقتل المقرم /144 - 140 و اللهوف /24 - 22.

63- مقتل المقرم /145 و بحار الانوار 10/172.

64- مقتل المقرم /146.

65- بحار الانوار 44/313.