بازگشت

تربت خونين


مرحوم حاج مؤ من فرمود:

از آن مخدره خواهش كردم كه در روز عاشورا منزلش بروم و آن را ببينم قبول كرد، پس روز عاشورا رفتم بقچه كفنش را آورد و باز كرد، عقد خون در كفن مشاهده كردم و تربت مبارك را ديدم همانطوري كه آن مخدره گفته بودتر و خونين و علاوه لرزان بود.

از ديدن آن منظره و تصور بزرگي مصيبت آن حضرت سخت گريان و نالان و از خود بي خود شدم .

نظير اين داستان در دارالسلام عراقي از ثقه عادل ملا عبدالحسين خوانساري نيز نقل شده كه گفت :

مرحوم آقا سيد مهدي پسر آقا سيد علي صاحب شرح كبير در آن زماني كه مريض شده بود و براي استشفاي شيخ محمد حسين صاحب فصول و حاج ملا جعفر استرابادي را كه هر دو از فحول علماي عدول بودند فرستاد كه غسل كنند و با لباس احرام داخل سرداب قبر مطهر حسين عليه السلام شوند و از تربت قبر مطهر به آداب وارده بردارند و براي مرحوم سيد بياورند و هر دو شهادت دهند كه آن تربت قبر مطهر است و جناب سيد مقدار يك نخود از آن را تناول نمايد.

آن دو بزرگوار حسب الامر رفتند و از خاك قبر مطهر برداشتند و بالا آمدند و از آن خاك قدري به بعضي حضار اخيار عطا كردند كه ازجمله ايشان شخصي بود از معتبرين و عطار و آن شخص را در مرض موت عيادت كردم و باقيمانده آن خاك را از ترس اينكه بعد از او به دست نا اهل افتد به من عطا كرد و من بسته آن را آورده و در ميان كفن والده گذاشتم .

اتفاقاً روز عاشورا نظرم به ساروق آن كفن افتاد رطوبتي در آن احساس كردم چون آن را برداشته گشودم ديدم كيسه تربت كه در جوف كفن بود مانند شكري كه رطوبت ببيند حالت رطوبتي در آن عارض شده و رنگ آن مانند خون تيره گرديده و خونابه مانند اثر آن از باطن كيسه به ظاهر و از آن به كفن و ساروق رسيده با آنكه رطوبت و آبي آنجا نبود.

پس آن را در محل خود گذارده در روز يازدهم ساروق را آورده گشودم آن تربت را به حالت اول خشك و سفيد ديدم اگر چه آن رنگ زردي در كفن و ساروق كماكان باقيمانده بود و همچنان بعد از آن در ساير ايام عاشورا كه آن تربت را مشاهده كردم همينطور آن را متغير ديده ام و دانسته ام كه خاك قبر مطهر در هر جا باشد دشبيه به خون مي شود. (42)


پاورقي

42- داستانهاي شگفت ، شهيد دستغيب ، ص 280