بازگشت

ويژگي هاي شخصيت امام حسين


هر گز بدان شخص نگريسته ايد که به نام خدا قيام مي کند، به نام خدا به حرکت در مي آيد و به نام خدا مي ميرد، چگونه مقصد خود را هم به نام او، فرازين چکادها و هدف خويش را هم به نام او، برترين نمادها بر مي گزيند؟مقصد تا آن جا فراز که همه چيز زندگي را فرود مي بيند، و هدف چنان برتر که جز ملکوت اعلي را در مد نظر ندارد و پايگاهي جز فراسوي آسمانها نمي يابد گهواره اش آسمان هاي برين است و جاي شگفتي نيست که به سويش پر کشد و خواستار پيوستن بدان سامان باشد، زيرا مردم هستند و عشق بازگشت به اصل خويش و مردم هستند و باز جستن روزگار وصل خويش ! و چنين شخصيتي ، ميهني دارد و اشتياق و سوز و گدازي براي بازگشت بدان .

راه خود را از ميان سنگ ها و خارها پيش مي گيرد، خشنود و خوشدل پيش مي رود با آرامش و اطمينان در اين ره گام بر مي دارد زيرا با آرمان برين خود رازگوييها و با جهان فرازين نغمه خواني ها دارد. آيا فراسوي «الله» خواستي جز به سوي «الله» بازگشتي ، پس از «الله» و برتر از او حقيقتي هم هست ؟ بزرگ شخصيتي از مردم اما در وجودش هدف الهي و راز قدسي و پرتو علوي ، در شبستان تيره و سياه بشري ، راه انسانيت را روشن مي گرداند. الله نور زمين و آسمان ها است داستان نورش همچون چراغداني که چراغي فروزان در آن است ، چراغ در ميان شيشه هاي شفاف و اين مجموعه چون ستاره اي مرواريد گون که از دور پرتو افکن است ...

در روزگار حسين راهنمايي استوار، و پس از مرگش گواهي هميشه بيدار که همه عناصر جاودانگي را در بردارد. تاريخ هر امتي ، در حقيقت ، تنها تاريخ بزرگان آن امت است و بس ، امتي که بزرگي در ميان آن نباشد تاريخ ندارد، يا بهتر بگوييم شايسته تاريخ داشتن نيست .

اگر ما حسين را بر فراز همه بزرگان جاي دهيم نه تنها بزرگي را بيشتر در وجود او به شمار آورده ايم ، بلکه بزرگي را در چکاد عظمت مشاهده کرده ايم که در برابرش همه بزرگان کوچکند و شخصيتي را نشان داده ايم که از همه شخصيت ها برتر است و آن مردي است در ميان همه مردان .

اينک پي سپر در چکادهاي گوناگون عظمت هستيم و در هر ناحيه اي بيشتر فرازشويم ، حسين (ع) را برتر از ديگران مي بينيم به گونه اي که خود تنها امتي است در ميان بزرگان . بزرگواري را در پوشش يک شخص دلير، يا در شخصيت يک قهرمان ، يا يک شهيد، يا زاهد و دانشمند، بسي مشاهده کرده ايم اما عظمت در همه پوشش ها و همه نمودها، به گونه اي که با عظيم يکي شده مردم او را نمونه زنده و نماينده کامل آن خصلت به شمار آورند، تنها در شخصيت حسين مشاهده شدني است ، و مي توان در وجود او لمس کرد، با هر موقعيتي که خود دارد يا از جانب پدر دارد، در واقع پدرش هم در اين باره هماننداوست ، ليکن نمي توان پدري همانند خود او برايش يافت .

شخصي که چون از هر سوي کوه وجودش فراز شوي ، تا آن جا که او را مرکز برخورد بزرگواري ها با يکديگر و مجمع يکتايي ها مي يابي ، زيرا بي گمان هر کسي از سرچشمه عظمت پيامبري (محمد) و عظمت مردانگي (علي ) و عظمت فضيلت (فاطمه ) فراجوشيد، نمونه بي همتاي عظمت انسان خواهد شد، و آيات بينات به شمار خواهد رفت .ياد او ياد يک شخص نيست ، ياد انسانيت جاويدان است ، و تاريخ او، سرگذشت يک قهرمان نيست ، تاريخ يک قهرمان بي همتاست .

با توجه بدين حقيقت که آن سبط شهيد (ع)، روح زيباي قداستي را که با جدش مصطفي (ص) آغاز گرديد به انجام رسانيد. قداست خود جلال و شکوهي دارد، ليکن جمال آن ، تنها هنگامي قابل مشاهده است که قطره هاي گلفام خون آن را تزيين کرده باشد.نسلها را بيدار کند و انسانيت از خواب بيدار شود و فرياد طنين اندازي را بشنود که از اعماق سنگ قبرها زنده و جوشان بلند شده به ژرفاهاي انسان مي رسد و جانها را شعله ور مي سازد و پي در پي به درک و دريافت هجوم مي آورد و وجدان را زنده مي کند.

تنها با برخاستن چنين فريادي است که انسانيت مي تواند گناهان خود را بدين وسيله بشويد و از پليدي ها رها شود، و ناپاکي هارا از خود بزدايد، و به صورت انساني درآيد که شريعت ها نشان مي دهند، و اديان اعلام مي کنند، تا آن جا که بناي رفيع انسانيت ، با پاسخ دادن به چنين ندايي به جايي مي رسد و بر پايه آرمان هاي والا و برتري هاي شايان به گزيده هاي مطلق و به دست آوردن حق استوار مي گردد چه ، حسين تنها به خاطر سروري يافتن اين ارزش ها خود را فدا کرد و بس ! چه پست و بي مقدار است آن ادعا که مي گويد او براي حکومت و رياست و قدرت قرباني شد! همت او از اين هدف ها والاتر، و از خواسته هاي نفساني رياست طلبان بسي برتر بود.

حسين را بي گمان ، نابرابري ها بيدار کرد، تجاوزکاري ها برانگيخت ، ستم ها به جنبش درآورد، فريادهاي ضعيفان و شيون هاي فرزند مردگان و اشک هاي جگرسوختگان به قيام وا داشت . زيرا شکي نيست که از ميان تجاوز به حقوق ديگران وتجاهل و بي توجهي در برابر عدوان است که آزادگان برانگيخته و قهرمانان آفريده مي شوند. خواستند مرد تقوا و عمل صالح را، که از ارکان رسالت و پرورده نبوت ، و خاندان برگزيده الهي است ، همان کس که حق با روشن ترين معاني و شگفت ترين نمودهايش دراو نمايان است ، به صورتي مشاهده کنند که با اظهار کوچکي پشت خم کند و با پستي فروتني نشان دهد و با خواري تسليم مردي شود مظهر باطل و تبهکاري و نمونه تجاوز به حق ديگران ، سرپيچي از فرمان خدا و مبارزه با خدا و پيامبر و مؤمنان همان نابکاري که بدون هيچ پروا و رعايت ظاهر و باک چنان آشکارا به فساد سرگرم است که شريعت از دستش گريزان و انسانيت از او لرزان و فضيلت از وجودش هراسان است خواستند که شاهد بيعتي باشند که بدين شيوه انجام گيرد و با اين وضع مسخره به پايان رسد.

پس جاي شگفتي نيست اگر ببينيم امام را که به چنين پيمان به عنوان شعله اي از آتش ، و يا از آن بالاتر، صلاحي در تف سوزان مي نگرد و شجاعانه بر آن مي شورد.

بيعت يعني تسليم و فرمانبرداري تا پاي جان ، و به عبارت ديگر بيعت يعني فروختن خود به خليفه ، پس بيعت نوعي بندگي اجتماعي و سياسي و ديني است ، لذا شخص بايد به هنگام فروختن خود بسي بينديشد: در راه چه و براي که خود را مي فروشد؟ اگر خليفه تبهکار و اهل فحشا و بي دين و ستمگر و تجاوزکار به حقوق و بي اعتنا به ارزش ها باشد بيعت يعني فروختن خود به تبهکاري ، فروختن خود به فحشا، فروختن خود به ستم و تجاوز و فروختن به سرپيچي آشکار از فرمان خدا، زيرا خليفه متظاهر و آشکار کننده گناه ، خود نمونه مجسمي است از مجموعه آن گناهان ! چنين بيعتي خدمت به هوا و هوس هاي پست و گرايش هاي فاسد و مردن در راه آنها به شمار مي رود.

پس ضرورت حکم مي کند که امام از بيعت با يزيد و شهوات و هواها و فحشاهايش خودداري ورزد و به اعتراض برخيزد و قيام کند اگر چه به بهاي جانش تمام شود، زيرا در اين صورت وجدانش آسوده ، پروردگارش خشنود و در راه اصول اعتقاديش جان باخته است آن بزرگوار توانست اين بانگ اعتراض را با قدرت فرياد زند و طنين افکن از گوش تبهکاري و نادرستي بگذرد و در فضاي جاودانه تاريخ بماند و هنوز هم سخن حقي است بي هيچ آميزه اي .

«کسي چون من » پاره اي از وجود حق و مظهر دين خدا «با کسي چون او بيعت نمي کند» که پاره اي از وجود شيطان و مظهر باطل است . اين است معناي بيعت در منطق حسين (ع) و فلسفه بيعت در نظر حسين و حقيقتي است شايسته انديشه براي خردمندان و ما چون خلافت را از نظر حسين فهميديم ، برايمان آسان است دريابيم چگونه او به تمام معنا عظيم است و مي توانيم همه جنبه هاي عظمت او را تشخيص دهيم و ابعاد ممتاز و گزيده وجود او را به روشني درک کنيم و بدانيم که داراي بافتي بي همتا و آيت شرف و برتري و نمونه يکتايي است .

جنبه هاي عظمت امام حسين بسيار است که به اندکي از آنها اشاره مي کنيم :پاي بندي به اصول ، صراحت گفتار، قاطعيت در عمل ، زير بار ظلم نرفتن ، قهرماني و کوچک شمردن دشمن خدا.

امام حسين (ع) به خاطر پاي بندي شديد به مبادي و اصول شهيد گرديد و سپاس گزار خدا و پروردگارش ستايش گر او بود! خداي را با چهره اي درخشان از خورشيد در حال غروب خون مقدسش ملاقات کرد بدون هيچ انحرافي از خط خود.

عظمت در صراحت گفتار يکي از بزرگواري هاي همه جانبه اي است که در وجود حسين (ع) مي جوييم و چنان چه پيداست با عظمت قبل (پاي بند به اصول ) اختلاف چنداني ندارد، تنها اختلافشان در اين است که آن يک اعتقادي است و اين يک عملي است . در نظر بعضي افراد مبدأ و اصل بسي بزرگ است اما همراه با نرمش و نيرنگ . ليکن حسين در برابر اصول چنان عظمتي از خود نشان داد که «نيزه بر نيزه خود مي شد» که هرگز حاضر نبود در برابر چيزي مانند تقاضاي بيعت براي يزيد سر سوزني از آن برگردد و يا دست از آن بردارد، همان فرياد بلندي که چون شعله آتش بود از آن انتظار مي رفت .

عظمت قهرماني حسين از همه جنبه هاي ديگر آشکارتر است ، و چه بسا هيچ کس چون او بدين زيبايي از خود قهرماني نشان نداده است .

زيبايي شجاعت در آن جاست که مي گويد: خدا شما را رحمت کند، به سوي مرگ برخيزيد و در آن جا که «اما به خدا سوگند تسليم خواستشان نگردم تا خداي متعال را در جايي ملاقات کنم که با خون خويش خضاب کرده باشم ».

حسين (ع) عالي ترين نمونه پاسداري از کرامت انساني و دفاع از آن و جانبازي در راه آن را به ما نشان داد، زيرا نعمت کرامت ، در نظر آزادگان با ارزش تر از نعمت وجود است .

امام حسين (ع) در اين دانشگاه درسي به ما مي دهد که گل واژه هاي خون فامش چنين است : دفاع از هدف مقدس تنها هنگامي امکان پذير است که آن هدف به صورت روحي در آيد که مدافع و پشتيبانش با آن جاودان زنده بماند. بزرگ ترين درس با ارزشي که از شيوه زندگي او مي گيريم ، اگر چه سراسر زندگي اش با ارزش است ، آن که او نمونه درخشاني از رهبر مبارزي را به ما نشان مي دهد که چون در ميدان حق و باطل به پيکار فرو مي رفت ، جز با پيروز گردانيدن حق يا فدا شدن در راه آن ، از ميدان برنمي گردد و مي دانيم که پيروزي حق حتمي است ، اگر چه باطل را براي چند روزي صولتي و اهل باطل را دولتي باشد ليکن پايدار و جاويدان نيست .