امام عليه السلام هم نسبت به خويش و هم نسبت به اهل و عيالش داراي غيرت بود. از سخنان آن حضرت و اشعار و سخنان او هنگام حمله، غيرت بر نفس خويش آشکار مي شود و اعمال او نيز نمايانگر آن است؛ اما آنچه قلب را جريحه دار مي کند اين است که وقتي آن حضرت بر اثر ضربه صالح بن وهب نتوانست بر روي اسب بماند و از اسب با صورت بر زمين افتاد، براي اينکه مورد سرزنش دشمن واقع نشود و به واسطه غيرتي که نسبت به اهل و عيال خود داشت، نمي خواست افتاده بر روي زمين بماند، به همين خاطر برخاست، اما ضربات ديگري بر ايشان وارد شد که نتوانست بايستد، از اين رو نشست. سپس ضربات ديگري بر پيکرشان وارد شد که نشستن هم برايشان مشکل گرديد، لذا گاهي بلند مي شد و گاهي نقش بر زمين افتاده نبيند و زبان به شماتت نگشايد. اما غيرت آن حضرت نسبت به اهل بيت و حرم شريف تا به آنجا بود که نهايت سعي و کوشش خود را براي حفظ حريم آنها به کار برد و براي همين منظور بر دور خيام خندق کند و در آن آتش افروخت و بارها خطاب به دشمن گفت: متعرض اهل بيتم نشويد، به طرف من بيايد. و همچنين وقتي آب در کف دست داشت و آن را به نزديک دهان آورد، با اينکه شديدا تشنه بود، همين که شنيد دشمن به خيمه ها حمله کرده است آب را بر زمين ريخت.