بازگشت

همه عالم گريان حسين


خصائص الحسينيه،ص 29.

آنچه از اخبار صحيحه ي بسيار مستفاد مي شود، آن است که اول مخلوقات، نور شريف حضرت پيغمبر صلي الله عليه و آله است و عقل نيز بر اين دلالت دارد، نظر به اشرفيت آن حضرت و احببيت او، و کثرت اعتناي خدا به شأن او، و در بعض اخبار است که اول مخلوقات، نور آن سرور و نور ائمه ي هدي است و به هر تقدير، نتيجه آن است که اول مخلوقات، نور حسين عليه السلام است، چون همه، نور واحدند و نور احدند، چنان که جدش فرمود: «حسين مني و أنا من حسين؛[حسين از من است و من از اويم ]» [1] و در خبر ديگر: «أنا من حسين و حسين مني؛[من از حسين هستم و حسين از من است ]» [2] که مقامش در بيان شرافت نور آن جناب، بالاتر است از حديث اول؛ و چون آن جناب، اول مخلوقات است و همه ي خلق، تابع و طفيل وجود آن سرورند، پس عجب نيست که جميع



\cf2 [ صفحه 30]



مخلوقات، بر آن جناب گريه کنند، از انبيا، ملائکه، افلاک، انس، جن، شيطان، بهشت، جهنم، جمادات، عناصر، معادن، نباتات، حيوان، آفتاب و ماه؛ نه از اين عالم تنها، بلکه از جميع عوالم، که در بعضي اخبار وارد است که خداوند، خلق فرموده است هزار هزار عالم و هزار هزار آدم، [3] و بکاي اين عوالم، نه تنها بعد از قتل آن سرور است، بلکه پيش از تحقق آن بوده، چنان که در زيارت سوم شعبان از حضرت حجت غائب - عجل الله فرجه - مأثور است: «بکته السماء و من فيها و الارض و من عليها و لما يطاء لا بتيها [4] [يعني: ]آسمان و زمين و آنچه در آنهاست، بر آن جناب گريه کردند، و حال اين که هنوز قدم به عرصه ي دنيا ننهاده بود» و چون آن جناب، در اول خلقت، مظهر خشوع و خضوع بوده، پس هر خضوع و انکساري که در عالم است، از براي آن سرور است؛بلکه مي گوييم که آن خنجر و شمشير و سنان و تير که بر بدن آن جناب مي زدند، ايضا بر حال او گريه مي نمودند؛ بلکه قاتلين و ناصبين هم به فطرت اصليه، بر حال آن سرور، گريان بودند، هر چند به صفات ظاهره، تغيير فطرت اصليه داده بودند، و مخلد در دوزخ خواهند بود؛ ولي باز چون غافل مي شدند، به گريه مي افتادند، مانند کفاري که به قلب تصديق دارند، ولي به زبان، انکار مي کنند: «و جحدوا بها و استيقنتها أنفسهم ظلما و علوا؛[از روي ستم و سرکشي، آن را انکار نمودند، در حالي که در دل، به آن يقين داشتند ]. [5] . مانند زنادقه و دهريه که چون غافل شوند از عناد و لجاج خود، اقرار به توحيد مي نمايند، و همچنين دشمنان آن جناب، در حال غفلت، گريان مي شدند؛ بلکه گاهي عظم (عظمت) مصيبت به حدي بود که در حال غلبه ي عداوت و اشتغال به قتل و جرح و نهب (غارت) و اسر (اسارت)، گريان مي شدند. چنان



\cf2 [ صفحه 31]



که ابن سعد ملعون، در وقتي که امر به قتل آن حضرت نمود، گريان شد، [6] و آن ملعوني که سلب نمود گوشواره ي فاطمه دختر حضرت را، گريه مي نمود، [7] و يزيد ملعون، با آن شقاوت و قساوت، چون نظرش به اساري (اسيران) افتاد، بر حالت ايشان رقت نمود و گفت: قبيح باد پسر مرجانه! [8] .



\cf2 [ صفحه 33]




پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 43، ص 271؛ کامل الزيارات، ص 53 (باب 14).

[2] بحارالانوار، ج 43 ص 296؛ المناقب، ج 3 ص 226.

[3] بحارالانوار، ج 57 ص 321؛ الخصال، ج 2 ص 652؛ التوحيد، ص 277.

[4] بحار الانوار، ج 98، ص 347؛ مصباح المتهجد، الطوسي، ص 758 (ولادت امام حسين عليه‏السلام).

[5] سوره‏ي نمل، آيه‏ي 14.

[6] بحارالانوار، ج 45 ص 55، تاريخ الطبري، ج 5 ص 228.

[7] بحارالانوار، ج 45 ص 60.

[8] بحارالانوار، ج 45 ص 136؛ الارشاد، ج 2 ص 125.