بازگشت

غيرت حسين اجازه نمي داد


اين دروغ است که شنيده باشيد که اهل بيت مرتب بيرون مي آمدند و العطش مي گفتند فقط يک بار بيرون آمدند و آن، وقتي بود که اسب بي صاحب اباعبدالله آمد. آن وقت هم که بيرون آمدند، اول نمي دانستند که قضيه از چه قرار است. صداي شيهه اين اسب را که شنيدند، خيال کردند آقا براي وداع سوم آمده است.

مي گويند: اين اسب اسب تربيت شده بود. نه تنها اسب اباعبدالله اين طور تربيت داشت، بلکه اسبهاي دشمنان هم اينطور تربيتها را داشتند که وقتي سوارش مي افتاد، اين حيوان احساس مي کرد. اين اسب يال خودش را به خون ابا عبدالله رنگين کرده بود و وقتي که ديد آقا افتاده است و ديگر نمي تواند از جا بلند شود، آمد به طرف خيام حرم. در واقع مثل اينکه پيکي بود که مي خواست خبري بدهد. اينها به خيال اينکه آقا برگشته اند، از خيمه بيرون آمدند، ولي وقتي که آن اوضاع را ديدند، چاره اي نديدند جز اينکه دور اين اسب را ببينند و ناله بکنند.