بازگشت

شجاعت


چهارم شجاعت است، و آن را به ارث، از پيغمبر خدا گرفته چنان که در روايت وارد است، [1] و از آن جناب در آن روز بروز نمود شجاعتي که ضرب المثل شد. نمي گويم از پدرش شجاع تر بوده؛ لکن مي گويم بروز ننمود از پدرش و نه از ديگري، آنچه از آن سرور ظاهر شد چنان که عبدالله بن عمار گويد که نديدم در عمر خود کسي را که يکه و تنها در ميان دشمنان بسيار باشد - و حال اين که اولاد و اقربا و اصحابش را کشته باشند - دلدارتر از آن جناب، و به همين حالت، حمله مي نمود بر آن قوم که از سي هزار نفر زيادتر بودند. پس فرار مي کردند از پيش روي او و متفرق مي شدند، مانند ملخ. [2] .

و خود حمله کردن بر اين کثرت لشکر، قوت قلب مخصوصي مي خواهد که دلالت بر کمال شجاعت دارد، علاوه بر صولتش که باعث فرار آن جمعيت بوده است.



\cf2 [ صفحه 46]




پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 43، ص 263، الخصال، ج 1، ص 77؛ المناقب، ج 3، ص 165.

[2] بحارالانوار، ج 45، ص 50؛ مثير الأحزان، ص 545؛ تاريخ الطبري، ج 5، ص 228؛ لهوف، ص 51.