بازگشت

شخصيت و مکارم اخلاق


سبقت العالمين الي المعالي

بحسن خليقة و علو همة

ولاح بحکمتي نور الهدي في

ليال في الضلالة مدلهمة

(منسوب به حسين عليه السلام)

دوران کودکي انسان موقع تربيت و پي ريزي مباني شخصيت اوست و حسين عليه السلام که از بدو تولد در مهد نبوت تربيت شده بود مسلما خصوصيات اخلاقي و ملکات نفساني مربي خود را در وجود خويش ذخيره مي نمود.

علائلي گويد: حسين اگر چه مدت کمي زير دست پرورش پيغمبر بزيست ولي بهره ي بزرگي از آن بدست آورد بيش از شش سال (7 سال) با جد خود زندگي نکرد ولي در اين شش سال از مشاهده ي جمال زيباي نبوت دل و وجدان او پر از حقايق گرديد و آثار بزرگي در روان پاک او پديدرا شد و چون مي بينيم پيغمبر چنان باو و برادرش دلبندي و علاقه مندي داشت که آنها را گل بوستان خود خواند ميفهميم تا چه اندازه آنها را از چشمه ي دانش خويش سيراب کرد و از



\cf2 [ صفحه 40]



موهبت هاي نفس بزرگ خود بآنها بخشيد و البته پرورش پيغمبر بيشتر از هر چيز باخلاق متوجه است چون اخلاق بالاتر از هر چيز است.

و باز مينويسد که حسين سايه مانند با جد بزرگوارش همانند بود و پيغمبر يک پرتوي از محبت و خصائص خويش بوي داده بود تا در دنبال صورت معناي آن را نيز داشت باشد و پس از وي حقيقت او باشد چنانکه پيشتر انساني بود که بکنگره ي نبوت (انا من حسين) بالا رفت و يک نبوتي که بدرجه انسانيت (حسين مني) فرودآمده بود.

وقتي درخت وجود حسين از ريشه ي نبوت جدا شد و بشکل ديگر در فضاي جهان برگ و شاخش نمايان گرديد خصائص وراثت از نقطه ي دائره بمحيط آن پراکنده گرديد.

پيغمبر بحسين علاقه مند شد زيرا که سايه ي حقيقت خود را در آن کودک نوزاد ديد و دوستي پيغمبر با او تنها براي عاطفه بفرزند نبود بلکه بشعور ديگري که حب بقاء ذات است او را دوست ميداشت.

نبوت از عالم روح است پيوستي بدنيا ندارد مگر باندازه اي که صلاح دنيا و تهذيب آنرا اداره کند و ميراث آن داخل در آرايش دنيا نيست که سر خاک است بلکه داخل در نظام تقوي و فضيلت است که سر دل و معني وجدان است و حسين راز دل پيغمبر را بارث برد و به پاکيزگي اصل خود پاکيزه شد [1] .

بنابراين شخصيت حسين عليه السلام چه از نظر اصالت خانواده و چه از لحاظ تاريخي و اجتماعي در تمام عالم ممتاز و بي نظير است و از جهت کمالات اخلاقي و فضائل انساني بر همه کس رجحان و برتري دارد زيرا او مکتب تربيتي خاصي گشود و در آن مکتب مفهوم فضيلت و اخلاق و آزادگي و جوانمردي را عملا



\cf2 [ صفحه 41]



بمردم جهان تعليم نمود.

شخصيت منحصر بفرد حسين عليه السلام مورد قبول دشمنان او نيز بوده است چنانکه وقتي يکي از قاتلان آنحضرت سر مبارک او را پيش يزيد (يا ابن زياد) برد چنين گفت:



املأ رکابي فضة او ذهبا

اني قتلت الملک المحجبا



قتلت خير الناس اما و ابا

و خيرهم اذ ينسبون النسبا [2]



ميگويد پر کن (بار) شتر مرا از نقره و يا از طلا زيرا من پادشاه عالي جاهي را کشته ام. من کسي را کشته ام که هيچکس از لحاظ پدر و مادر و اصل و نسب در بزرگي با او قياس نميشود.

مفهوم شخصيت بطور کلي از نظر فلسفي عبارت از تظاهرات صفات روحي و جسمي هر فردي است که تأثير متقابل در يکديگر دارند بعبارت ديگر براي بررسي شخصيت هر انساني بايد بصفات روحي و اخلاقي و بدني او توجه نمود و از مجموع آنها بميزان شخصيت وي اطلاع حاصل نمود.

اينک نمونه اي از صفات عاليه و ملکات نفساني حسين عليه السلام بطور ايجاز و اختصار بمنظور معرفي شخصيت بي مانند وي در صفحات آتي نگاشته ميشود.



\cf2 [ صفحه 42]




پاورقي

[1] تاريخ الحسين ترجمه‏ي کمره‏اي.

[2] نفس المهموم ص 202.