بازگشت

حياء


خصائص الحسينيه، ص 43.

صفت ديگر، حياست در وقت عطا، و رقت بر حال سائل، از جهت ذل سؤال. چنان که معروف است که اعرابي[اي]سؤال نمود از آن جناب در ضمن چند شعر.



لم يخب الآن من رجاک و من

حرک من دون بابک الحلقة



پس حضرت، داخل خانه شدند و چهار هزار درهم در رداي خود بستند و از شق باب (لاي در) به اعرابي دادند و فرمودند



خذها فاني اليک معتذر

و اعلم بأني عليک ذوشفقة



لو کان في سيرنا الغداة عصا

أمست سمانا عليک مندفقة



لکن ريب الزمان ذوغير

والکف مني قليلة النفقة



يعني: بگير اين دراهم را و از کمي آن، عذر مي خواهم و بر تو مهربانم. اگر وسعتي در امر ما بود، بيشتر از اين، ابر عطاي ما بر تو ريزش مي نمود؛ لکن ابناي زمان، حق ما را رعايت ننمودند و دست من از مال دنيا تهي است. [1] .

و ايضا سائلي را هزار دينار يا درهم داد. پس آن شخص، پول ها را صرافي (شمارش) مي نمود. خازن، او را گفت: «مگر چيزي به ما فروخته اي؟ گفت: آري، آبروي خود را». حضرت فرمود: «راست گفتي. به او بده هزار و هزار و هزار. يکي به جهت درخواستت، و دوم به جهت آبرويت، و سوم به جهت آن که نزد ما آمدي و پيش ديگران نرفتي».

و ايضا وقتي رقعه اي (نامه اي) به آن حضرت داد، حضرت فرمود:



\cf2 [ صفحه 36]



«حاجت تو رواست، پيش از آن که رقعه خوانده شود». شخصي گفت: چرا رقعه را نخوانده، اين کلام را فرمودي؟ فرمود: خداوند، از من سؤال خواهد نمود که چرا او را به انتظار نگاه داشتي تا رقعه را بخواني. يسألني ربي عن ذل مقامه حتي أقرأ رقعته».

باري، در اين صفت حيا، به مقامي بود که حيا مي نمود از ذلت سؤال جاهلي که مي خواست او را تعليم مسئله ي دين نمايد. چنان که در روايات است که ديد آن جناب، شخصي را از اعراب که وضو را درست نمي گرفت. پس خواست تعليم نمايد به او، حيا کرد. پس به برادرش حضرت حسن گفت که ما در حضور او وضو مي سازيم و از او سؤال مي کنيم که کدام وضو بهتر است. چون چنين کردند، آن اعرابي متنبه شد و عرض کرد: شما هر دو خوب وضو مي گيريد و من جاهلي بودم که نمي دانستم وضو را. [2] .



\cf2 [ صفحه 37]




پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 44، ص 190؛ المناقب، ج 3 ص 222.

[2] بحارالانوار، ج 43، ص 319؛ المناقب، ج 3 ص 168.