بازگشت

حسين، محبوب پيغمبر


«حُسَيْنٌ مِنّي وَ اَنَا مِنْ حُسَيْن».

رسول خدا ـ صلي الله عليه وآله ـ حسن و حسين ـ عليهما السّلام ـ را بسيار دوست مي داشت، و نسبت به آنها فوق العاده اظهار علاقه و عطوفت مي کرد.

روايات و تواريخ بر اين اتفاق دارند که آن حضرت علي و فاطمه و حسنين ـ عليهم السّلام ـ را از تمام مردم و کسان و نزديکان خود بيشتر دوست مي داشت و دوستي آنها يک دوستي ساده پدر نسبت به فرزند نبود؛ بلکه ريشه آن بر علائق و مباني عميق و يگانگي روحي استوار، و رمز يک اتحاد و اتصال ناگسستني معنوي و توافق کامل فکري بود که تعبير

«اِنَّهُمْ مِنّي وَ اَنَا مِنْهُمْ»

ايشان از من هستند، و من از ايشان

يا چنانچه در حديث زيد بن اَرْقَمْ است:

«اَنا سِلْمٌ لِمَنْ سالَمتُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبْتُمْ»

من با هر کس که با شما در صلح و سازش شما در جنگ و نبرد باشد در تجنگ و نبردم [1] .

و تعبيرات ديگر در ترجمه و تفسير اين رابطه و محبت گزاف و مبالغه نيست؛ و عين واقع و حقيقت است.

يک اتصال واقعي روحي، و همفکري تمام عيار ويگانگي خالص لازم است تا پيغمبر ـ صلي الله عليه وآله ـ وسلّم ـ آن را اينگونه شرح دهد جمله «اَنَا سِلْمٌ لِمَنْ سالَمْتمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبْتُمْ» صريح است در اينکه طرز تفکر و سلوک و روش آنها با وضع سلوک و روش پيغمبر ـ صلي الله عليه وآله ـ يکي است، و هيچ گونه فرق و تفاوتي ندارد، کردار ورفتار و جنگ و صلح آنها دقيقاً همان کردار و رفتار و جنگ و صلح رسول خدا ـ صلي الله عليه وآله وسلّم ـ است.

ما وقتي اين اخبار را مطالعه مي کنيم، و از شدّت علاقه و دوستي پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ به امام حسين ـ عليه السّلام ـ آگاه مي شويم، نبايد فراموش کنيم که گوينده اين کلمات و الفاظ، پيغمبر خدا است، و او کسي است که در دوره زندگاني با گزاف گوئي و سخنان دور از حقيقت و مدح بيجا مبارزه داشت؛ سخنان و کارهايش براي بشر حجت و قانون و شريعت بوده و آنچه فرموده ترجمان حقيقت است.

پيامبر اعظم غير از فاطمه ـ سلام الله عليها ـ دختران ديگر، و غير از علي نيز عموزاده ها و خويشاوندان بسياري داشت، پس چرا اينهمه اظهار علاقه و محبت، مخصوص به فاطمه و علي و فرزندان آنها شد؟ و چرا پيغمبر از همه کسان و اصحاب خود، آنها را برگزيد؟

براي اينکه اين چهار تن نماينده صفات، روحيات، اخلاق و کمالات او بودند.

براي يک نفر مسلمان مؤمن بهترين معرف عظمت امام حسين ـ عليه السّلام ـ همين سخنان پيغمبر ـ صلي الله عليه وآله ـ است.

از جمله احاديثي که از اين دوستي و علاقه پيغمبر ـ صلي الله عليه وآله ـ حکايت مي کند. حديث «يعلي بن مره» [2] است که در خدمت پيغمبر ـ صلي الله عليه وآله وسلّم ـ به مجلس ميهماني که به آن دعوت شده بودند مي رفتند ناگاه به حسين برخورد کردند که در کوچه بازي مي کرد پيغمبر ـ صلي الله عليه وآله ـ جلو همراهان رفت، و دستهاي خود را گشود (بغل باز کرد)، کودک از اين سوي به آن سوي مي گريخت، و پيغمبر ـ صلي الله عليه وآله ـ او را مي خندانيد تا وي را گرفت، پس يک دستش را زير چانه حسين و دست ديگرش را پشت سر او گذارد، و او را بوسيد و فرمود:

«حُسَيْنُ مِنّي وَ اَنَا مِنْ حُسَيْن اَحَبَّ اللهُ مَنْ اَحَبَّ حُسَيْناً، حُسَيشنٌ سِبْطُ مِنَ الاَسْباط»

حسين از من است، و من از حسينم، خدا دوست دارد کسي را که حسين را دوست داشته باشد. حسين سبطي از اسباط است.

و نيز همين حديث را بخاري، ترمذي، ابن ماجه و حاکم به اين لفظ روايت کرده اند:

«حُسَيْنٌ مِنّي وَ اَنَا مِنْهُ اَحَبَّ اللهُ مَنْ اَحَبَّ حُسَيْناً اَلْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سِبْطانِ مِنَ الاَسْباطِ» [3] .

«شرباصي» بعد از اينکه از قاموس نقل کرده که:

«حُسَيْنٌ سِبْطٌ مِنَ الاَْسْباط وَاُمَّةٌ مِنَ الاُْمَمِ»

مي گويد: معناي «سبط»، جماعت و قبيله است، و شايد معناي حديث اين باشد که حسين در رفعت و بلندي مقام، مرتبه يک امّت را دارد؛ يا اينکه اجر وثواب او مثل اجر يک امت است براي عظمت فضيلت و عظمت کاري که از او صادر شد [4] .

ابن عبدالبر و مسلم و شبلنجي از ابو هريره روايت مي کنند که پيغمبر ـ صلي الله عليه وآله ـ در حق حسن و حسين فرمود:

«اللّهُمَّ اِنّي اُحِبُّهُما فَاَحِبَّهُما وَاَحِبَّ مَنْ يُحِبُّهُما»

خدايا من آن دو را دوست مي دارم پس (تو نيز)دوست بدار آنها را، و دوست بدار هر کس که آنها را دوست مي دارد [5] .

بغوي،ترمذي، سيد احمد زيني، ابن اثير و نسائي از اُسامه روايت کرده اند که گفت: يک شب در خانه پيغمبر ـ صلي الله عليه وآله ـ براي عرض حاجتي رفتم پيغمبر ـ صلي الله عليه وآله وسلّم ـ بيرون آمد در حالي که چيزي را در عباي خود پيچيده بود که من ندانستم چيست، چون حاجتم را به عرض رساندم پرسيدم اين چيست که عبا بر آن پيچيده اي؟ عبا را به يک سو کرد، حسن و حسين را ديدم؛ فرمود:

«هذانِ اِبْنايَ وَ اِبْنَا ابْنَتي اَللّهُمَّ اِنّي اُحِبُّهُما فَاَحِبَّهُما وَ اَحِبَّ مَنْ يُحِبُّهُما»

اين دو، پسران من وپسرهاي دخترم هستند. خدايا! من آنها را دوست مي دارم پس دوست بدار آنها را، و دوست بدار هرکس که آنها را دوست مي دارد.

و ترمذي از براء نقل کرده که، فرمود:

«اَللّهُمَّ اِنّي اُحِبُّهُما فَاَحِبَّهُما» [6] .

ترمذي و بغوي از انس روايت کرده اند که از پيغمبر ـ صلي الله عليه وآله ـ سؤال شد کدام يک از اهل بيت را بيشتر دوست مي داري؟

فرمود: حسن و حسين را.

و سيوطي و مناوي نقل کرده اند که، مي فرمود:

«اَحَبُّ اَهْلِ بَيْتي اِلَيَّ اَلْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ» [7] .

و نيز ترمذي و بغوي از انس حديث کرده اند، که: پيغمبر ـ صلي الله عليه وآله ـ به فاطمه ـ عليها السّلام ـ مي فرمود:

«اُدْعي لي اِبْنَيَّ فَيَشُمُّهُما وَ يَضُمُّهُما اِلَيْهِ» [8] .

پسرهايم را بخوان برايم (صدايشان کن تا پيش من بيايند) پس آنها را مي بوئيد و به خود مي چسبانيد.

احمد بن حنبل روايت کرده که پيامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلّم ـ فرمود:

«اَللّهُمَّ اِني أُحِبُّ حُسَيْناً فَاَحِبَّهُ، وَاَحِبَّ مَنْ يُحِبُّهُ» [9] .

خدايا من حسين را دوست مي دارم، پس دوست بدار او را و هرکس که او را دوست مي دارد.

ابن ابي شيبه نيز از آن حضرت روايت کرده که فرمود:

«اَللّهُمَّ اِنّي اُحِبُّهُما فَاَحِبَّهُما وَ اَبْغِضُ مَنْ يُبْغِضُهُما» [10] .

خدايا! من حسن وحسين را دوست مي دارم، پس دوست بدار آنها را، و دشمن بدار هرکس که آنها را دشمن مي دارد.

صبّان از ابو هريره روايت کرده که، گفت:

«رَأَيْتُ رَسُولَ اللّهِ يَمْتَصُّ لِعابَ الْحُسَيْنِ کَما يَمْتَصُّ الرَّجُلُ الَّتمْرَةَ» [11] .

(ديدم رسول خدا ـ صلي الله عليه وآله ـ آب دهن حسين را مي مکيد همان گونه که مرد خرما را مي مکد).

محّب الدين طبري از ابن بنت منيع و او نيز از يزيد بن ابي زياد حديث کرده که گفت: پيغمبر ـ صلي الله عليه وآله ـ از خانه عايشه بيرون آمد پس بر خانه فاطمه ـ عليها السّلام ـ عبور فرمود صداي گريه حسين را شنيد فرمود:

«اَلَمْ تَعْلَمي اَنَّ بُکاءَهُ يُؤذيني» [12] .

(آيا نمي داني گريه او مرا اذيت مي کند).

از اين گونه احاديث بسيار است که براي نمونه آنچه نقل شد کفايت مي کند، و از اخبار ديگر که در فصلهاي بعد مي آوريم نيز محبت و شدت علاقه و جوشش عاطفه پيغمبر ـ صلي الله عليه وآله ـ نسبت به حسين ـ عليه السّلام ـ معلوم مي شود.


پاورقي

[1] سنن ابن ماجه ج 1، باب فضل اصحاب رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله ـ، ص 65 و سنن ترمذي، ج 13، ص 248.

[2] سنن ابن ماجه، ج 1 ص 65 مصابيح السنة، ج2، ص 281. ترمذي ج 13 ص 195 و196. اسدالغابه، ج 5، ص 130 و574 وج 2 ص 19. کنز العمال، ج 6 ص 233 وج 3 ص 395، و مطالب السؤل، ص 71.

[3] الجامع الصغير ج1، ص 148، کنز العمال، ج 6، ص 223، ح 3953. امالي الشريف المرتضي ج 1، ص 219.

[4] حفيدة الرسول، ص 40.

[5] الاستيعاب، ج 1، ص 376. نور الأبصار ص 104. السيرة النبوية، ج 3، ص 368.

[6] مصابيح السنة، ج 2 ص 280، ترمذي ج 13، ص 192 و193 و198، اسدالغابه، ج 2، ص 11و خصائص نسائي ص 52 و53.

[7] مصابيح السنة، ج 2 ص 281، ترمذي ج 13 ص 194. الجامع الصغير، ج 1، ص 11، کنوز الحقايق، ج 1، ص 11.

[8] ذخاير العقبي، ص 143. نور الابصار، ص 114.

[9] کنوز الحقايق، ج 1، ص 44.

[10] کنوز الحقايق، ج 1، ص 44.

[11] اسعاف الراغبين، ص 182.

[12] ذخائر العقبي، ص 143. نور الابصار، ص 114.