امام حسين در برابر لشکر
در بعضي از روايات وارد شده:
آن حضرت، عمامه ي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را بر سر بست و زره آن حضرت را پوشيد و برد پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم را دربر کرد،شمشير آن حضرت را حمايل نمود و بر اسب آن حضرت - که آن را فرس ميمون مي گفتند - سوار شد و با اين هيئت به نزد آن گروه بي حيا در ميان ميدان آمد و فرمود:
«يا أهل الکوفة انشدکم بالله هل تعرفوني»؛
شما را به خدا قسم مي دهم! آيا مرا مي شناسيد؟
گفتند: بلي، تو حسين بن علي مي باشي و جد تو پيغمبر خداست.
فرمود:
شما را به خدا قسم مي دهم! آيا مي دانيد که اين شمشير پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم است که من آن را حمايل کرده ام؟
گفتند: بلي.
فرمود:
شما را قسم مي دهم! آيا مي دانيد که اين عمامه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است که بر سر دارم؟
گفتند: بلي.
فرمود:
شما را قسم مي دهم! آيا مي دانيد که پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم به من و برادرم فرمود: «أنتم سيدا شباب أهل الجنة؟»
گفتند: بلي.
فرمود:
شما را قسم به خدا! آيا مي دانيد که از مشرق تا مغرب عالم، در ميان شما يا غير شما، فرزند پيغمبري غير از من باشد؟
گفتند: خدا مي داند که نه، به غير از تو فرزند پيغمبري نيست.
فرمود:
«فبم تستحلون دمي»؟
پس چرا خون مرا حلال مي دانيد؟
گفتند: آنچه گفتني همه را مي دانيم، و ليکن دست از تو بر نمي داريم تا تو را تشنه بکشيم... (!!!) [1] .
پاورقي
[1] امالي شيخ صدوق: 222 مجلس 30، با تفاوت.