بازگشت

مبارزه ي غلام ترک امام حسين


آنگاه امام حسين عليه السلام را غلام ترکي بود.وي صالح، متقي و قاري قرآن بود،


او نيز عازم جان باختن شد. [1] ..

در بعضي از کتب نقل شده: وقتي او اجازه خواست، آن حضرت فرمود: تو را به زين العابدين عليه السلام بخشيده ام، از او اذن رخصت بگير.

وقتي غلام به خدمت آن بزرگوار آمد، عرض کرد: به جهت جان باختن به خدمت پدرت رفتم، فرمود: اختيار من با شماست، مي خواهم اذن دهي تا جان خود را نثار پدر بزرگوارت کنم.

حضرت فرمود: من تو را آزاد کردم، خود اختيار خود را داري.

آن غلام به خدمت آن امام همام آمد، کيفيت را عرض کرده و مرخص شد و به خيمه هاي حرم آمد و گفت: اي خواتين حجلات عزت و کرامت! مدتي خدمت شما کردم اگر تقصيري کرده باشم مرا حلال کنيد و در قيامت مرا فراموش مکنيد.

از سخنان آن غلام، اهل حرم گريستند و ايشان را وداع کرده روانه ي ميدان شده و رجزي چند خواند.

سيدالساجدين عليه السلام فرمود: دامن خيمه را کنار زنيد تا ببينم چگونه جنگ مي نمايد؟

آن سعادتمند خود را بر آن قوم بي حياي روسياه زد و جمعي را به خاک هلاک انداخت، تا آخر الامر او را بر زمين انداختند. سيدالشهداء عليه السلام بر بالينش حاضر شده، چون او را به آن حال ديد گريست و روي مبارکش را بر رويش گذاشت.

آن غلام، چشمش را گشود و سيدالشهداء عليه السلام را ديد تبسمي نمود و روحش به رياض قدس پرواز کرد. [2] .


پاورقي

[1] بحارالانوار: 30/45

[2] رياض الشهداء: 158/2، بحارالانوار: 30/45.