بازگشت

مبارزه ي حبيب بن مظاهر


پس از او، حبيب بن مظاهر پيش رفت، او مردي کهن سال بود و به خدمت پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم رسيده بود، همچنين به ملازمت علي مرتضي عليه السلام مشرف شده بود. [1] .

بعضي ذکر کرده اند: آن پير سعادتمند تمام قرآن را حفظ داشت، و شب ها نمي خوابيد و از سر شب تا صبح قرآن را ختم مي کرد، چون اجازه ي ميدان خواست. حضرت امام حسين عليه السلام فرمود:

تو از جد و پدرم يادگاري و پيري تو را دريافته، چگونه راضي شوم که به ميدان روي.


حبيب بن مظاهر گريست و عرض کرد: مي خواهم در نزد جدت روسفيد باشم و پدرت و برادرت مرا از ياري کنندگان خود محسوب بدارند.

باري حبيب آنقدر مبالغه کرد که حضرت او را اجازه داد، آنگاه رو به ميدان نهاده مي گفت:


أنا حبيب و أبي مظاهر [2]

فارس هيجاء و حرب تسعر


و أنتم عند العديد أکثر

و نحن أعلي حجة و أظهر


و أنتم عند الوفاء أغدر

و نحن أوفي منکم و أصبر


اي گروه کوفه و شام! بدانيد منم حبيب بن مظاهر سواره ي نامدار، زماني که آتش حرب شعله زند.

شما اگر چه بر حسب شماره! بيش از ما هستيد، لکن حجت ما بر شما غالب و ظاهر مي باشد.

و اگر شما صاحبان غدر مي باشيد، لکن ماييم صاحبان وفا که به عهد خود باقي مي باشيم و به نيزه و شمشير شما صبر مي کنيم.

آنگاه که شجاع دلاور بر آن قوم ابتر حمله کرد و به تيغ بي دريغ گروهي را بر خاک هلاک انداخت و جماعتي را از ضرب تيغ آتشبار دمار برآورد، حتي آن که به آن سن پيري، شصت و دو نفر را به درک اسفل رسانيد.

در اين هنگام، نامردي از قبيله بني تميم، نيزه اي بر او زد که از پا درآمد، خواست برخيزد حصين بن نمير سکوني ضربتي بر او زد که بر زمين افتاد و آن تميمي ملعون فرود آمد و سر مقدسش را از بدن مطهرش بريد.

بنا به روايت محمد بن ابي طالب موسوي: حصين بن نمير سر او را بريده و بر گردن اسبش آويخت. [3] .

و صاحب «مناقب» نقل کرده:

بديل بن صريم سر او را از بدن بريد و به گردن اسب خود آويخت و به مکه [4]


رفت چون داخل مکه شد، حبيب پسري داشت که هنوز به حد بلوغ نرسيده بود، سر پدرش را در گردن اسب آن ملعون ديد و او را شناخت، بر آن ملعون حمله کرد و او را کشت و سر پدرش را از او گرفت. [5] .

صاحب «مناقب» مي گويد:

رفتن حبيب موجب درهم شکستن لشکر حسين عليه السلام شد، که امام عليه السلام فرمود: «عند الله أحتسب نفسي و حمات أصحابي». [6] .


پاورقي

[1] روضةالشهداء: 304، رجوع شود به: اعيان‏الشيعه: 29/20، 554/4.

[2] در بحارالانوار آمده: «و أبي مظهر».

[3] بحارالانوار: 26/45 و 27.

[4] به نظر مي‏آيد که اشتباهي رخ داده؛ چرا که صحيح اين است که به کوفه رفت، همان گونه که در مقتل ابي مخنف آمده است. (محقق).

[5] بحارالانوار: 27/45.

[6] بحارالانوار: 27/45.