بازگشت

صبح عاشورا، و آمادگي لشکر دشمن


شيخ مفيد رحمه الله، سيد جليل سيد ابن طاووس رحمه الله، محمد بن ابي طالب موسوي رحمه الله و ديگران در کتب خود با الفاظ و معاني متقاربه چنين روايت کرده اند:

هنگامي که صبح روز ميشوم عاشورا، از افق طالع شد، ندايي از ميان آسمان رسيد که: «يا خيل الله! ارکبي»؛ اي لشکر خدا! سوار شويد و آماده ي کوي سعادت گرديد (!!!).

آن امام مظلوم اذان گفته، اصحاب به جهت نماز مجتمع شدند و در عوض وضو، تيمم کرده با مقتداي عالميان نماز کردند.

آن جناب بعد از نماز رو به جانب اصحاب کرده فرمودند:

گواهي مي دهم که امروز به غير از فرزندم زين العابدين عليه السلام همه کشته خواهيم شد و از مذلت دنيا خلاص خواهيم گرديد. [1] .


آنگاه به اصحاب خود فرمودند که مهياي حرب شوند.

اصحاب آن حضرت - بنا به روايت شيخ مفيد رحمه الله - سي و دو سوار و چهل نفر پياده بودند. [2] .

و بنا به روايت سيد، از حضرت باقر عليه السلام: چهل و پنج سوار و صد نفر پياده بودند.

و به روايت صاحب «مناقب» هشتاد و دو نفر بودند.

حضرت، ميمنه و ميسره ي لشکر را ترتيب دادند، زهير بن قين بجلي در ميمنه، حبيب بن مظاهر را در ميسره و رايت هدايت اساس را به دست برادر خود حضرت عباس عليه السلام دادند.

خندقي را که در پشت خيمه ها کنده بودند امر فرمود که از ني و هيزم پر کنند و آتش زدند که دشمنان از هر طرف رو نياورند.

پسر سعد ملعون لشکر را ترتيب داد، ميسره را به شمر ذي الجوشن ملعون سپرد و شبث بن ربعي را سر کرده ي پيادگان کرده و علم شقاوت شيم را به دريد لعين، غلام خود سپرد. [3] .

بعضي از علما ذکر کرده اند که: علمدار او، خولي و حرمله بودند و ابوايوب غنوي را سر کرده ي بيل داران، محمد بن اشعث را سر کرده ي تيراندازان و عمر بن صبيح را سر کرده ي سنگ اندازان نموده بود.

وقتي لشکر پسر سعد به ميدان آمدند چون به پشت خيمه ها رسيدند، ديدند که خندقي پر از آتش افروخته مي باشد.

ابن نما رحمه الله مي گويد: ملعوني پيش آمد و گفت: کجاست حسين؟

حضرت فرمود: اينجا هستم.

گفت: «أبشر بالنار تردها في هذه الساعة»؛ بشارت باد تو را به آتش که در اين زمان


وارد آتش خواهي شد (!!)

حضرت فرمود:

«بل، أبشر برب رحيم و شفيع مطاع»؛

بلکه بشارت داده مي شوم به ورود بر خداي رحيم و پيغمبر شفيع مطاع.

آنگاه فرمود: تو کيستي؟

گفت: محمد بن اشعثم.

فرمود: خدايا! اگر اين بنده ي تو دروغ گفت، او را در آتش بکش و عبرت اصحابش گردان.

در اين هنگام چون خواست اسب را برگرداند، اسب از جا در رفته و رم کرد و پايش به رکاب بند شد و او را بر زمين کشيد و آلت رجوليت او قطع شد. [4] .

آنگاه شمر ملعون پيش آمد به صداي بلند گفت: تعجيل کردي در آتش دنيا قبل از آتش آخرت.

حضرت فرمود: گويا تو شمر مي باشي؟!

گفت: بلي.

فرمود:

«يابن راعية المعزي! أنت أولي بها صليا»؛

اي فرزند زن بز چران! تو به آن آتش سزاوار مي باشي.

و در روايت ديگر فرمود:

الله اکبر! پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

«رأيت کلبا أبقع يلغ دماء أهل بيتي»؛

سگ ابلقي را ديدم که خون اهل بيت مرا مي خورد.

و من در خواب ديدم که سگاني بر من حمله کردند که مرا پاره پاره


مي کنند و سگ ابلقي در آن ميان بود که بر من بيشتر حمله مي کرد، آيا آن تو مي باشي؟

مسلم بن عوسجه برخاست تيري بر آن سگ زند، حضرت سيدالشهداء عليه السلام منع فرمود.

گفت: دوست ندارم که ابتدا به قتال ايشان کنم. [5] .


پاورقي

[1] کامل الزيارات: 152 ح 187.

[2] الارشاد: 47/2.

[3] بحارالانوار: 4/45.

[4] مثيرالاحزان: 64.

[5] الارشاد: 96/2، بحارالانوار: 4/45 و 5.