بازگشت

با كاروان كربلا




اين دل شوريده همچون ني، نوا دارد هنوز

ناله ها از جان به شور نينوا دارد هنوز



اي حسين، اي تشنه کام کربلا در ماتمت

جويبار خون، نشان از چشم ما دارد هنوز



تا برآرد سر به گردون، در هواي کوي تو

اين سر شوريده سوداي تو را دارد هنوز



آبروي چشمه ي عشق است خاک کربلا

زمزم و کوثر نشان از کربلا دارد هنوز



غنچه خونين دل، پريشان دفتر گل را گشود

قصه ي درد تو، با ياد صبا دارد هنوز



در درون سوزي چو آتش شعله ور دارد علي

بر جگر داغي ازين غم، مصطفي دارد هنوز



در جنان سرگشته از اين ماتم گردون گداز

چهر نيلي، روز و شب خيرالنسا دارد هنوز



موج خيز رحمت يزدان به چشم اهل راز

راه بر سر چشمه ي خون خدا دارد هنوز



نخل دين احمدي بارآور از خون تو گشت

گلشن توحيد، از او اوج و بها دارد هنوز



تيرماه 1364


مشفق کاشاني (معاصر)