بازگشت

هجران تو دشت كربلا بود


آن عهد و وفاي ما کجا شد

از هر دو، دلت چرا جدا شد

دي عادت تو همه وفا بود

امروز چرا همه جفا شد

بر لشگر حسن پادشاهي

چونين شود آنک پادشا شد

تا تو بشدي، بشد قرارم

معلوم نمي شود کجا شد

هجران تو دشت کربلا بود

رو حصه من همه بلا شد

وز خون دو ديده، رويم


اينک چون حلق شهيد کربلا شد

زين گونه شود که من شدستم

هر دل که به عشق مبتلا شد

اديب صابر ترمذي