بازگشت

نخل دين




خوني که در کنار فرات است موج دار

خون خداست خال رخ سرخ روزگار



موجي است تا کرانه تاريخ ، سرکشان

در هر زمان ، نطفه عطفي است آشکار



در قتلگه به سيد سجاد، عمه گفت

بيند دو چشم دهر، گلستان اين ديار



اين شعله را زبانه بُود در زمانه ها

بي انتهاست چشمه اين ابر باردار



در بارگاه شام ، چنين گفت با يزيد

زينب طلايه دار صف خطبه هاي يار



هرگز تو را توان شکست قيام ما

نبود، گل هميشه بهار است اين بهار



شاداب ، روي حق ز گل روي خون ماست

تا حشر، آسمان شهادت ، ستاره دار



شد نخل دين ، ز خون کريم تو بارور

آبادي ديار حقيقت ، ازين گذر




سيد محمد شفيعي