بازگشت

ميلاد حسين و عباس



چون صبح فرودين ز افق زد سر آفتاب

گوئي که زر فشاند به بحر و بر آفتاب
تا عرش، فرش مخمل زربفت شد زمين

رخ آن زمان که تافت ز تل زر آفتاب
قرص قمر نهاد چه رو سوي باختر

وقتي که سر زد از افق خاور آفتاب
با نکهت نسيم سحر باغ جان شگفت

گل شد به گلشن فلک اخضر آفتاب
گلگون نگر ز خون شفق دامن افق

تا بردميد هم چو گل احمر آفتاب

دشت و دمن ز سبزه چو باغ بهشت بين

از هر نظر چه خرم و خوش منظر آفتاب
شد تازه از طراوات صبح بهار، گل

بر سر شکوفه ريخت ز بام و در آفتاب
بلبل ز شاخ گل به ترنم طرب فزاي

صلصل نواگر است و نواگستر آفتاب
سرو و سمن صنوبر و نسرين و ياسمن

زد با صفا بلطف هوا سر در آفتاب
با اين جمال و جاه و جلال و شکوه و ناز

تجديد مطلع است ز سر تا سر آفتاب
اي روي هم چو ماه ترا مظهر آفتاب

وز مهر پرفروغ تو مستظهر آفتاب
ساقي سپهر و مي مه و مينا فلک تراست

ميخانه سخاي ترا ساغر آفتاب
برخيز و باده ريز و بر



















انگيز رستخيز

اي از تو زمزم انجم و اي کوثر آفتاب


زيرا که تافت ماه و لا، مهر هل اتي

شايد ز شرم رخ ننمايد گر آفتاب





تابان دو اختر از افق عشق بر دميد

آري يکيش چون مه و آن ديگر آفتاب


دو عيسوي دم آمده گويي که اين چنين

ز انفاس پاکشان شده جان پرور آفتاب


شد جلوه گر دو جان به جهان حجاز از آنک

اينگونه شد منير مه و انور آفتاب


دل را يکي دليل ره و کشتي نجات

فلکش اگر فلک بود و لنگر آفتاب


سالار و سيدالشهدا حضرت حسين «ع»

خون خدا که هست ورا چاکر آفتاب


سلطان ملک عشق که لطف عميم او

از ماه بر شده است و کماهي بر آفتاب


ديگر سفير و مير و علمدار کربلا

عباس «ع»، آن کز او شده نام آور آفتاب


مهر نبي و ماه بني هاشم آن که او

جون اختر است و فاطمه مه، حيدر آفتاب


زان رو که تا ابد ز ازل نيز بود و هست

در هر زمان بحکم تو فرمانبر آفتاب





از ما مگير مهر خود اي مه که بيدريغ

تابد فروغ مهر به خاکستر آفتاب


دشمن اگر که فيض نبيند، شگفت نيست

کز گل گل آرد و ز حجر گوهر آفتاب


ما سرسپرده ايم بپايت ز دست دوست

بر سر نهد به دست تو تا افسر آفتاب


در آرزوي کعبه کوي تو سوخت جان

خواهد چه سوزدم به دل محشر آفتاب


تنها نه من مديح تو آرم که مر ترا

شد در ثنا سپهر و مديحتگر آفتاب


دست من است و دامن لطف تو تا بحشر

اي ذره پرور از تو بلند اختر آفتاب


با جاودانه جلوه حق در جهان و جان

ديگر چگونه جلوه کند «ياور» آفتاب





احمد نيک طلب (ياور) همداني