بازگشت

مكتب عشق



اي حرمت قبله ي حاجات ما

ياد تو، تسبيح و مناجات ما
تاج شهيدان همه عالمي

دست علي، ماه بني هاشمي
ماه کجا، روي دلاراي تو؟!

سرو کجا، قامت رعناي تو؟!
ماه درخشنده تر از آفتاب

مطلع تو، جان و تن بوتراب
همقدم قافله سالار عشق

ساقي عشاق و، علمدار عشق
سرور و سالار سپاه حسين

داده سر و دست به راه حسين

عم امام و اخ و ابن امام

حضرت عباس، عليه السلام
اي علم کفر نگون ساخته!

پرچم اسلام، برافراخته!
مکتب تو، مکتب عشق و وفاست

درس الفباي تو، صدق و صفاست
مکتب جانباري و سربازيست

بيسري، آنگاه سرافرازيست
شمع شده، آب شده، سوخته

روح ادب را، ادب آموخته
آب فرات از ادب تست، مات

موج زند اشک به چشم فرات
ياد حسين و لب عطشان او

وآن لب خشکيده ي طفلان او
تشنه برون آمدي از موج آب

اي جگر آب برايت کباب!
ساقي کوثر، پدرت مرتضيست

کار تو، سقائي کرب وبلاست
مشک پر از آب حياتت به دوشت

طفل
































حقيقت ز کفت آب نوش


درگه والاي تو، در نشأتين

هست در رحمت و باب حسين





هر که به دردي، به غمي شد دچار

گويد اگر يکصد و سي و سه بار


اي علم افراخته در عالمين

اکشف يا کاشف کرب الحسين


از کرم و لطف، جوابش دهي

تشنه اگر آمده، آبش دهي


چون نهم ماه محرم رسيد

کار بدانجا که نبايد، کشيد!


از عقب خيمه ي صدر جهان

شاه فلک جاه ملک پاسبان


شمر، به آواز ترا زد صدا

گفت: کجائيد بنو اختنا؟!


تا برهانند ز هنگامه ات

داد نشان، خط امان نامه ات


رنگ پريد از رخ زيباي تو

لرزه بيفتاد بر اعضاي تو


من به امان باشم و، جان جهان

از دم شمشير و سنان، بي امان؟!


دست تو نگرفت امان نامه را

تا که شد از پيکر پاکت جدا


مزد تو، زين سوختن و ساختن

دست سپر کردن و سر باختن:





دست تو شد، دست شه لافتي

خط تو شد، خط امان خدا


پنج امامي که ترا ديده اند

دست علم گير تو، بوسيده اند


چشم خداوند چو دست تو ديد

بوسه زد و، اشک ز چشمش چکيد


با لب آغشته به زهر جفا

بوسه به دست تو بزد مجتبي


ديد چو در کرب وبلا شاه دين

دست تو افتاده به روي زمين


خم شد و بگذاشت سر ديده اش

بوسه بزد با لب خشکيده اش


حضرت سجاد هم، آن دست پاک

بوسه زد و، کرد نهان زير خاک


حضرت باقر، به صف کربلا

بوسه به دست تو بزد بارها


مطلع شعبان همايون اثر

بر ادب تست دليلي دگر


سوم اين ماه، چو نور اميد

شعشعه ي صبح حسيني دميد


چارم اين مه که پر از عطر و بوست

نوبت ميلاد علمدار اوست





شد به هم آميخته از مشرقين

نور ابوالفضل و، شعاع حسين


وقت ولادت، قدمي پشت سر

وقت شهادت، قدمي پيشتر


اي به فداي سر و جان و تنت

وين ادب آمدن و رفتنت


مدح تو اين بس که شه ملک جان

شاه شهيدان و، امام زمان


گفت به تو گوهر والانژاد:

جان برادر به فداي تو باد!


شه چو به قربان برادر رود

کيست (رياضي) که فدايت شود



محمد علي رياضي يزدي